English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 131 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
intermittent snow U بارشمتناوببرف
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
blood snow [watermelon snow] [red snow] U برف سرخ [برف با خون]
The snow doesn't stay on the ground. [The snow doesn't stick.] [American English] , [The snow doesn't settle.] [British English] U برف روی زمین نمی ماند.
intermittent U بینابین
intermittent U متناوب
intermittent U اجرای تیراندازی بینابین حملات دیگر
intermittent U نوبت دار
intermittent U نوبهای نوبتی
intermittent reception U موجگیری متناوب
intermittent rating U کار اسمی متناوب
intermittent fever U تب نوبه
intermittent error U خطای متناوب
intermittent error U خطای غیردائمی
intermittent error U خطایی که تصادفا در سیستم ارتباطی یا کامپیوتر رخ میدهد به علت خطای برنامه برنامه یا اختلال
intermittent reinforcement U تقویت ناپیاپی
intermittent drizzle U بارشمتناوببارانملائم
intermittent rain بارش متناوب باران
intermittent current U جریان تناوبی
intermittent current U جریان متناوب
There was a heavy fall of snow (snow-fall). U برف سنگینی بارید
snow U پوشاندن کامل صفحه رادار باتولید پارازیت
snow under <idiom> U قبول چیزی که نمیتوان از آن مراقبت کرد
to d. with snow U پوشاندن
to d. with snow U ازبرف
snow course U برف راهه
snow under U شکست فاحش خوردن
snow under U بیش ازحدتوانایی در کاری مستغرق شدن
snow U برف باریدن
snow U واسط نمایش داده شده به صورت روشن و خاموش وقتی که صفحه نمایش لکه دار میشود
snow برف
snow U برف امدن
snow U برفک
snow U برفک روی صفحه تلویزیون [اصطلاح روزمره]
snow under U مستغرق ساختن
snow storm U کولا ک برف
snow survey U برفسنجی
snow tire U تایریخ شکن
snow tire U لاستیک مخصوص حرکت روی برف تایر زمستانی
snow job U ماست مالی
to crust [snow] U تشکیل دادن به پوسته سخت [برف]
snow shovel U پارو
snow shoe U برفی
snow lily U بنفشه گل سفیدوحشی
snow ball U گلوله برف
snow ball U با گلوله برف زدن
snow line U خط برف
snow line U خطی که حدبرف همیشگی رامعین میکند
snow machine U ماشین ایجاد کننده برف مصنوعی
snow plough U برف روب
snow plough U برف پران
snow plough U برف پاک کن
snow shoe U کفش
to shovel snow U با بیل برف کندن
snow tractor U تراکتور برف
cloggy snow U برف چسبناک
snow thrower U برف خور
snow job <idiom> U لاف استادی زدن
snow job <idiom> U لاف زدن
Snow thaws. U برف آب می شود
snow shower U بارشبرف
snow guard U محافظبرف
continuous snow U بارشبرفدائمی
surmounted with snow U پوشیده از برف
snow white U مثل برف سفید اسم خاص
snow white U سفید یکدست
packed snow U برف فشرده شده
snow goose U غاز آمریکای شمالی که پرهای سفیدی دارد.
new fallen snow U برف تازه
snow berry U گل برف
snow berry U گل مروارید
snow blind U برف کور
snow blind U برف کوری
snow blindness U برف کور
snow blindness U برف کوری
snow blink U تکههای ابر سفید در اسمان یا صفحه رادار
snow boot U پوتین برف یا اسکی
snow bound U دچار برف
snow slip U بهمن
snow devil U بهمن
snow geese U غاز آمریکای شمالی که پرهای سفیدی دارد.
snow-white U سفید
snow-white U برفام
snow-white U سفید برفی
accumulation of snow U توده برف
corn snow U تگرگ
corn snow U برف تگرگی
corn snow U برف شکری
corn snow U برفی که دانه بندی درشت دارد
granular snow U برف سفت با دانههای درشت
snow grouse U بعدا پرسیده شود
snow bound U بازمانده از زفتن بواسطه برف
snow leopard U یوز پلنگ
snow fence U حفاظ برف
snow flake U دانه برف
snow flake U برف دانه
snow flake U برف ریزه
snow flake U یکجور گل حسرت
snow gage U برفسنج
snow gauge U برف سنج
snow goggles U عینک توفان
snow goggles U عینک افتابگیر
snow gun U ماشین ایجادکننده برف مصنوعی
snow inlet U دریچه ریزش برف
snow-capped U دارای قله پوشیده از برف
snow job U سرهم بندی
snow fence U دیواره برفگیر
snow charge U بار برف
snow cave U اتاق برفی
snow capped U دارای قله پوشیده از برف برف پوشیده
snow clad U برف پوشیده
snow clad U پر برف
snow clad U برف پوش
snow farming U اماده کردن پیست اسکی
snow covers U برف پشته
snow drift U توده برف
snow drift U برف انبار
to stamp the snow off your boots U با کوبیدن پا برف را از چکمه ها پاک کردن
I've shoveled snow all the morning. U من تمام صبح برف پارو کردم.
The snow is more than a meter deep. U برف یک متر بلندیش است.
snow ball tree U گل بدماغ
We had a light fall of snow. U برف سبکی بارید
effective snow melt U برف ذوب شده موثر در جریان رودخانه
snowplough [ snow-clearer] U برف روب [آلت برف پاک کن ]
half a metre deep in snow U نیم متر زیر برف
measurement of snowfall: snow gauge U اندازهگیریمقداربارشباران
The snow crunched [scrunched] underfoot. U برف زیر پاهایم [پاهایمان] خرد شد.
The driver coaxed his bus through the snow. U راننده با دقت اتوبوس را از توی برف راند .
snow blower [rotary snowplough] U برف خور
ablation [melting of snow or ice] U گداز [آب شدن] [سطح کوه یخ یا برف]
slight drifting snow at ground level U بارشبرفاندکدرسطحزمین
heavy drifting snow at ground level U بارشبرفسنگیندرسطحزمین
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com