English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 85 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
integration by parts U انتگرال گیری جز به جز [فیزیک]
integration by parts U انتگرال گیری جز به جز [ریاضی]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
integration U مجتمع سازی
integration U انجام چندین عمل با هم
integration U انتگرال گیری
integration U یکی کردن و بهم پیوستن پیوستگی اجزاء
integration U یکپارچگی
integration U یکپارچگی اتحاد عناصر مختلف اجتماع
integration U انضمام
integration U ائتلاف
economic integration U همبستگی اقتصادی
horizontal integration U ادغام افقی
horizontal integration U تمرکز افقی
personality integration U یکپارچگی شخصیت
vertical integration U ادغام عمودی
radius of integration U شعاع ترکیب عمل جنگ افزارهای معمولی با جنگ افزار اتمی
social integration U یکپارچگی اجتماعی
seamless integration U فرایندشامل کردن وسیله بانرم افزارجدیددر سیستم بدون مشکل
economic integration U یکپارچگی اقتصادی
variable of integration U متغیر انتگرال [ریاضی]
Constant of integration U ثابت انتگرال گیری [ریاضی]
horizontal integration U انضمام افقی
parts U قطعات یدکی
the i. parts of a whole U بخش هایی مکمل یک چیزدرست
six parts U ششدانگ
of its parts U کل ازهریکی ازاجزای خودبزرگتر است
for my parts U از سهم خودم
parts U هیئتها
for my parts U من که
in parts U جزء جزء
in parts U به اقساط
parts U احزاب
in these parts <adv.> U در این کشور
in these parts <adv.> U در اینجا
very large scale integration U قطعه
very large scale integration U مجتمع سازی در مقیاس بسیار بزرگ
large scale integration U مجتمع سازی در مقیاس بزرگ
small scale integration U مجتمع سازی در مقیاس کوچک
small scale integration U قطعه
wafer scale integration U یک قطعه بزرگ که از مدارهای مجتمع کوچکتر تشکیل شده است که بهم وصل هستند
rate integration gyro U ژایرویی با یک درجه ازادی که محور خروجی ان با مایع چسبناکی به محور دوران متصل شده
medium scale integration U مدار مجتمع با دو قطعه
double integration method U روش انتگرال دوبل
medium scale integration U مجتمع سازی در مقیاس متوسط
Parts-per notation U بخش در یکای سنجش [مهندسی]
totake parts in something U در چیزی شرکت یادخالت کردن
parts of a flag U اجزایپرچم
parts of the weapon U اجزایسلاح
parts of the ear U قسمتهایمختلفگوش
parts of spectacles U قسمتهایمختلفعینک
parts of a shoe U اجزایکفش
parts list U لیست اجزاء
parts per million U قسمت در میلیون قسمت
parts peculiar U قطعات اختصاصی
the secret parts U شرمگاه
common parts U قطعات یدکی عمومی
parts peculiar U قطعات مخصوص
common parts U قطعات عمومی
parts list U فهرست قطعات
parts list U لیست قطعات
parts programmer U برنامه نویس اجزاء
piece parts U قطعاتی که در تولید محصول بکاربرده میشود
principal parts U قسمتهای اصلی زمانهای فعل که سایرزمانها را از ان میسازند
parts of speech U اقسام کلمه
repair parts U قطعات یدکی
spare parts U قطعات یدکی
private parts U شرمگاه
proportional parts U بخشهای کسری اقلام تصاعدی یک جدول
privy parts U عورت
privy parts U شرمگاه
prineipal parts U اصول فعل
parts explosion U رسم تمام قطعات تشکیل دهنده یک مجموعه که رابطه قطعات با یکدیگر را نشان میدهد
super large scale integration U قط عه
ultra large scale integration U مجتمع سازی در مقیاس ماوراء بزرگ
poverty parts friends <idiom> U بی زر میسر نشود کام دوستان
the cow parts the hoofs U گاو سمهای شکافته دارد
parts per million [ppm] U بخش در میلیون [فیزیک] [شیمی]
spare parts list U فهرست لوازم یدکی
missing parts test U ازمون افتادگی وار
Are there any houses for sale in these parts? U این طرفها خانه فروشی پیدا می شود ؟
authorized parts list U لیست قطعات مجاز
authorized parts list U سهمیه مجاز قطعات
battery integration end radar display U equipment
battery integration end radar display U وسایل توزیع اتش الکترونیکی پدافند هوایی و رادارهای مربوطه
Cut the cake into three separate parts. U کیک را به سه قسمت جدا ببرید
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com