English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
injection point U نقطه پاشش
injection point U نقطه تزریق
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
injection U پاشش
injection well U چاه تغذیه
injection U تزریق
injection U تنقیه
injection U داروی تزریق کردنی
injection U اماله
injection level U سطح تزریق
orbital injection U دادن سرعت لازم برای چرخش دور یک مدار به سفینه فضایی
injection capacity U فرفیت پاشش
injection capacity U فرفیت تزریق
injection efficiency U بازده تزریق
chemical injection U تزریق شیمیایی
water injection U پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
injection of money U تزریق پول
injection engine U ماشینی که بوسیله تزریق اب سرد بخارانرامنقبض میکنند
injection moulding U روش قالب گیری تزریقی
injection molding U ریخته گری تزریقی
contra injection U تزریق قطرات ریزسوخت درخلاف جهت جریان هوا
injection grid U شبکه تزریق
mud injection U تزریق گل
injection molding U قالبگیری تزریقی
injection pump U پمپ انژکتور
pilot injection U تزریق مقدماتی
fuel injection U سوخت رسانی
fule injection U تزریق سوخت
injection carburator U کاربراتور تزریقی یا پاشنده
emulsion injection U تزریق مصنوعی شیره قیر به داخل خاک
gas injection U تزریق بنزین
gas injection U پاشش بنزین
hypodermic injection U تزریق زیر جلدی تزریق پوستی
injection timing U تنظیم مقدار تزریق
petrol injection motor U موتور تزریق بنزینی
petrol injection pump U پمپ تزریق بنزین
low level injection U تزریق کم
airless solid injection U تزریق بدون کمپرسور
gas injection method U روش تزریق گاز
fuel injection system U سیستم تزریق سوخت
integrated injection logic U IIL
mud injection hose U لولهتزریقرسوب
blast injection engine U موتور تزریق دم
low level injection efficiency U ضریب بهره تزریق در سطح پایین
point to point network U شبکه نقطه به نقطه
point-to-point connection U اتصال نقطه به نقطه
point to point line U خط نقطه به نقطه
0.42 [zero point four two] [zero point forty-two] [forty-two hundreths] U صفر ممیز چهار دو [ریاضی]
point U پوینت
the point is U اصل مطلب این است
point to point U 1-اتصال مستقیم بین دو وسیله . 2-شبکه ارتباطی که در آن هر گره مستقیما به سایر گره ها وصل هستند
point to point U را پشتیبانی میکند و برای تامین ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه ICPIFP به کار می رود
point to point U پروتکلی که اتصال شبکه آسنکرون
point to point U نقطه به نقطه
point out <idiom> U توضیح دادن
point U محل یا موقعیت
point U محل
point U مرکز راس حد
point U نقط های که تقسیم بین بیتهای عدد کامل و بخش کسری آنرا از عدد دودویی نشان میدهد
point U درصد
point U نقط های در برنامه یا تابع که مجددا وارد میشود
point U نقط های در تخته مدار یا در نرم افزار که به مهندس امکان بررسی سیگنال یا داده را میدهد
point U نقط ه
point U که تقسیم بین واحد کامل و بخش کسری آنها
point U نشان میدهد
come to the point <idiom> U به نکتهاصلی رسیدن
beside the point <idiom> U مسائل حاشیهای
far point U برد بینایی
zero point U نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
in point U در خور
to the point U مربوط بموضوع
to the point U بجا
in point U بجا
try for point U تلاش برای کسب امتیاز
point four U رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
point four U اصل چهار
in point U مناسب
to come to a point U باریک شدن
The point is that… U چیزی که هست
let point U امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
zero point U نقطه صفر
off the point U بطور نامربوط
off the point U بطور بی ربط
point four U چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
off the point U بدون اینکه وابستگی داشته باشد
three point U فن 3 امتیازی کشتی
to come to a point U بنوک رسیدن
way point U ایستگاههای هوایی ایستگاههای اصلی عملیات هوانوردی
point U دماغه
to let it get to that point U اجازه دادن که به آنجا [موقعیتی] برسد
point U مسیر
point U مرحله قله
point U پایان
point U تیزکردن
point U گوشه دارکردن
not to the point U خارج از موضوع
point U نوکدار کردن
point U ممیز [در کسر اعشاری] [ریاضی]
point U نوک گذاشتن
Now he gets the point! <idiom> U دوزاریش حالا افتاد! [اصطلاح]
point U خاطر نشان کردن
point U متوجه ساختن
not to point U پرت بیجا
point U نمره درس پوان
not to point U بیرون از موضوع
point U هدف
point U درجه امتیاز بازی
near point U نقطه نزدیک
off to a point U باریک شده نوک پیدامیکند
One point for you. U یک درجه امتیاز [ بازی] برای تو.
point U نشان دادن
on the point of going U در شرف رفتن
to point to something U به چیزی متوجه کردن
to point to something U به چیزی اشاره کردن
point U نوک
point U سر
point U نقطه
point U نکته
point U ماده اصل
point U موضوع
point U جهت
point U نقطه گذاری کردن ممیز
point U اشاره کردن
point U باریک کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
point U امتیاز
point U راس
point U محل مرکز
point U سب زدن به دایرههای مختلف هدف از 01 به پایین
point U رسد نوک
point U به سمت متوجه کردن
point U هدف گیری کردن
point U قطبهای باطری یاپلاتین
point U نقطه گذاری کردن
point U نشانه روی کردن
point U نقطه نوک
point U محل شروع چیزی
point U جهت مرحله
point U مقصود
point U اصل
point U حد
point of support U تکیه گاه
point of inflection U نقطه عطف
symmetry point U نقطه تقارن
point of symmetry U نقطه تقارن
point of support U نقطه اتکا
point of impact U نقطه اصابت
point of intersection U نقطه تقاطع
octal point U ممیز هشت هشتی
point of inflexion U نقطه عطف
point of loading U نقطه بارگیری
point of no return U نقطه حداکثر شعاع عمل هواپیما اخرین حد شعاع عمل هواپیما
point of regard U نقطه دید
objective point U مقصد
point of presence U شماره دستیابی تلفن برای تامین کننده سرویس که برای اتصال به اینترنت از طریق مودم به کار می رود
point of intersection U نقطه تلاقی
point of sale U سیستمی که از ترمینال کامپیوتر در نقط ه فروش سایت برای ارسال الکترونیکی یا کنترل ارسال مشابه قیمت گذاری محصول و.. استفاده میشود
point of sale U محل ای در مغازه برای پرداخت قیمتهای کالاها
point of intersection U نقطه بهم رسید
point of sight U نقطه دید
point of tow U نقطه یدک ناو یا قایق
point of weld U نقطه جوش
objective point U سمت مورد توجه
point protector U چیزی که نوک مدادراپوشانده ازشکستن حفظ میکند
point race U مسابقه دوچرخه سواری طولانی چند مرحلهای
pour point U نقطه ریزش
point scale U مقیاس امتیازی
point size U اینچ
pour point U نقطه جاری شدن
point size U برای اندازه گیری نوع یا متن
point spread U امتیاز قابل انتظار
potatoes and point U سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
point system U شرط بندی براساس امتیاز
point target U هدف کوچک
norm point U نقطه احتمالی فرود در پرش
nodal point U نقطه گرهی
nodal point U صفحه گرهی
point protector U سرمداد
pour point U نقطه سیلان
object point U مقصد
object point U سمت مورد توجه
point style U شیوه معماری که نشان برجسته ان طاقهای نوک تیزاست
null point U نقطه صفر
point target U اماج نقطهای
projection of a point U خط مصور
projection of a point U خطی که نقطه تصویرشده را بنقطه مقابل ان می پیوند د
projection of a point U تصویر نقطه
point operation U عمل نقطهای
principle point U مبداء اصلی
preequivalence point U پیش از نقطه هم ارزی
point particle U ذره نقطهای
point plotting U رسم نقطه
nodal point U نقطه ایست
point of impact U محل اصابت گلوله
pickup point U نقطه سوار شدن یا سوارکردن
point bland U بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
point break U موجهاییکه با زاویه به ساحل نزدیک می شوند
point charge U بار نقطهای
point contact U تماس نقطهای
point contact U کنتاکت نقطهای
offset point U در رهگیری هوایی نقطه نشانی است در هوا که محل هدف نسبت به ان تعیین وهواپیمای رهگیر به سمت هدف هدایت میشود
point d'appui U نقطه اتکاء
point d'appui U پایه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com