English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
initial boiling point U نقطه اغاز جوشش
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
boiling point U نقطه غلیان
boiling point U درجه جوش
boiling point U عصبانیت
boiling point U نقطه جوش
boiling point curve U منحنی نقطه جوش
normal boiling point U نقطه جوش متعارفی
final boiling point U نقطه جوش پایانی
absolute boiling point U دمای جوش مطلق
boiling point elevation U صعود نقطه جوش
boiling point elevation constant U ثابت صعود نقطه جوش
initial point U نقطه شروع
initial point U نقطه اغاز
initial point U نقطه سرپل هوایی
initial point U نقطه شروع عملیات
initial point U نقطه کنترل هوایی
initial point U نقطه اولیه
over boiling U فوق غلیان
boiling U غلیان
boiling U جوش
boiling U جوش زننده خشمناک
boiling U جوشنده
to keep the pot boiling U زندگی یامعاش خودرافراهم کردن
to keep the pot boiling U کارهارادرجریان نگاه داشتن
stone boiling U جوشاندن بوسیله سنگ داغ سنگ جوش
boiling water U اب جوش
boiling rod U میله جوش
high boiling U دیر جوش
boiling heat U گرمای جوشش
boiling chip U سنگ جوش
The kettel is boiling. U قوری دارد می جوشد
boiling points U نقطه غلیان
boiling points U درجه جوش
boiling points U عصبانیت
boiling points U نقطه جوش
boiling-water reactor U راکتورآبجوش
coolant: boiling water U سردکنندهآبجوش
initial value U مقدار اولیه
initial U پاراف کردن
initial U اغازکردن
initial U اولین امضاء
initial U پاراف اصلی
initial U نخستین حروف نام و نام خانوادگی رانوشتن
initial U پاراف در اغاز قرار دادن
initial U نخستین
initial U اول
initial U اولین
initial U اصلی اغازی
initial U ابتدایی
initial U بدوی
initial U واقع در اغاز
initial U اولین قسمت
initial U تابع کوتاهی که برنامه را باز میکند
initial U خطای داده که اختلاف بین داده در شورع پردازش و مقدار خط ی آن است
initial U توابعی که به عنوان بارکننده اصل برنامه کار می کنند
initial U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initial U آدرسی که در آن اولین دستور برنامه ذخیره شده است
initial U اولین یا در ابتدا
initial U اولین حرف کلمه به ویژه از یک نام
initial U حرف اول کلمه
initial U اولیه
initial U که هنگام مقداردهی اولیه متغیر تنظیم میشود در ابتدای برنامه
initial U اصلی
initial U اغازی
initial U از حافظه پشتیبان به حافظه اصلی
initial U ابتدائی
initial U خروجی صفر
initial U نقط ه شروع
initial velocity U سرعت اغازی
initial speed U سرعت اولیه
initial reserves U ذخایر اولیه
initial voltage U ولتاژ هاله بنفش
initial campaign U معرفی کالا به بازار
initial flood U پیش سیل
stickup initial U حرف درشت اول پاراگراف
initial condition U شرط اولیه
initial condition U شرایط اولیه
initial approach U مسیر تقرب اصلی
initial level U سطح اولیه
initial mass U جرم اولیه
initial state U حالت اغازی
initial stage U طبقه نخستین
initial spurt U جهش اغازین
initial reserves U ذخایر اصلی احتیاط اولیه یا اصلی
initial movement U نخستین اقدام
initial movement U نهضت اول پیشقدمی
initial pressure U فشار ابتدایی
initial capital U سرمایه اولیه
initial acceleration U شتاب اولیه
initial adjustment U تنظیم صفر
initial expenses U هزینه ابتدائی
initial expenses U هزینه نخستین
initial strength U استحکام اولیه
initial approach U تقرب اولیه هواپیما
initial thrust U نفوذ اولیه نفوذ اصلی
initial vector U مسیر اصلی یا اولیه هواپیمای رهگیر بعد ازشروع رهگیری
initial thrust U ضربه اصلی
initial cost U هزینه اولیه
initial velocity U سرعت اولیه
initial velocity U سرعت ابتدایی توپ
initial susceptibility and permeability U مغناطیس پذیری و نفوذپذیری اولیه
initial program load U بارگیری برنامه اغازی
initial base font U فونت پایه اغازی
magnetic initial permeability U پرمئابیلیته ی مغناطیسی اولیه
magnetic initial permeability U قابلیت نفوذ اولیه
initial fire request U درخواست ابتدایی اتش
initial inverse voltage U ولتاژ معکوس نخستین
initial setting time of concrete U زمان شروع گرفتن سیمان
I'll put in the initial outlay , you do the work . U ما یه اولیه از من کار از تو
initial alternating short circuit curren U جریان متناوب اتصال کوتاه ضربهای
point to point line U خط نقطه به نقطه
point-to-point connection U اتصال نقطه به نقطه
point to point network U شبکه نقطه به نقطه
0.42 [zero point four two] [zero point forty-two] [forty-two hundreths] U صفر ممیز چهار دو [ریاضی]
beside the point <idiom> U مسائل حاشیهای
come to the point <idiom> U به نکتهاصلی رسیدن
point out <idiom> U توضیح دادن
off the point U بطور بی ربط
to come to a point U بنوک رسیدن
point to point U نقطه به نقطه
in point U در خور
in point U بجا
point four U اصل چهار
point four U رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
off the point U بدون اینکه وابستگی داشته باشد
off the point U بطور نامربوط
zero point U نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
zero point U نقطه صفر
point to point U پروتکلی که اتصال شبکه آسنکرون
point to point U را پشتیبانی میکند و برای تامین ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه ICPIFP به کار می رود
to come to a point U باریک شدن
The point is that… U چیزی که هست
far point U برد بینایی
to the point U بجا
three point U فن 3 امتیازی کشتی
try for point U تلاش برای کسب امتیاز
point four U چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
in point U مناسب
to the point U مربوط بموضوع
let point U امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
point to point U 1-اتصال مستقیم بین دو وسیله . 2-شبکه ارتباطی که در آن هر گره مستقیما به سایر گره ها وصل هستند
way point U ایستگاههای هوایی ایستگاههای اصلی عملیات هوانوردی
point U نقطه گذاری کردن
point U قطبهای باطری یاپلاتین
point U به سمت متوجه کردن
point U نشانه روی کردن
point U رسد نوک
point U راس
point U سب زدن به دایرههای مختلف هدف از 01 به پایین
point U حد
point U جهت مرحله
point U ممیز [در کسر اعشاری] [ریاضی]
off to a point U باریک شده نوک پیدامیکند
point U محل مرکز
point U مقصود
point U اصل
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
point U سر
on the point of going U در شرف رفتن
point U اشاره کردن
point U نقطه گذاری کردن ممیز
point U ماده اصل
point U نکته
point U نقطه
point U نوک
to let it get to that point U اجازه دادن که به آنجا [موقعیتی] برسد
to point to something U به چیزی اشاره کردن
to point to something U به چیزی متوجه کردن
point U هدف گیری کردن
point U موضوع
point U درجه امتیاز بازی
point U متوجه ساختن
point U نشان دادن
point U خاطر نشان کردن
point U نوک گذاشتن
point U نوکدار کردن
point U گوشه دارکردن
point U تیزکردن
point U پایان
point U مرحله قله
point U مسیر
point U هدف
point U نمره درس پوان
One point for you. U یک درجه امتیاز [ بازی] برای تو.
not to the point U خارج از موضوع
point U امتیاز
point U که تقسیم بین واحد کامل و بخش کسری آنها
point U نقط ه
point U نقط های در تخته مدار یا در نرم افزار که به مهندس امکان بررسی سیگنال یا داده را میدهد
point U نقط های در برنامه یا تابع که مجددا وارد میشود
point U محل شروع چیزی
point U درصد
point U محل یا موقعیت
Now he gets the point! <idiom> U دوزاریش حالا افتاد! [اصطلاح]
not to point U پرت بیجا
the point is U اصل مطلب این است
near point U نقطه نزدیک
point U جهت
point U نشان میدهد
point U پوینت
point U نقط های که تقسیم بین بیتهای عدد کامل و بخش کسری آنرا از عدد دودویی نشان میدهد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com