Perdic | incidental expenses | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

✘ Close


Total search result: 54 (5 milliseconds)		ارسال یک معنی جدید
Menu	English	Persian	Menu
	incidental expenses U	هزینههای واقعی
	incidental expenses U	مخارج اتفاقی

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	incidental <adj.> U	برحسب تصادف
	incidental U	لازم
	incidental U	غیر مبهم
	incidental U	جزئی ضمنی
	incidental <adj.> U	تصادفی
	incidental <adj.> U	شانسی
	incidental <adj.> U	اتفاقی
	incidental effect U	اثر تبعی
	incidental works U	کارهای اتفاقی
	incidental memory U	حافظه اتفاقی
	incidental learning U	یادگیری اتفاقی
	incidental images U	تصویرهایی که مشاهده انهانتیجه تاثیراتی است که ازچشم ناپدیدگشته اند
	incidental errors U	خطاهای اتفاقی
	incidental effect U	اثر فرعی
	All the expenses. U	دراین عکس خوب افتادید
	expenses U	مخارج
	extra expenses U	هزینه نهایی
	the p of income to expenses U	نسبت درامدبه هزینه
	unforeseen expenses U	هزینههای پیش بینی نشده
	all the expenses fell on him U	تمام مخارج به گردن اوافتاد
	To go to great expenses . U	خرج زیادی را متحمل شدن
	To cut down expenses . U	خرج را کم کردن ( مخارج راپایین آوردن )
	Inclusive of all expenses . U	خرج دررفته ( بطور خالص )
	extra expenses U	هزینه های اضافی
	Please let me take a share in the expenses. U	اجازه بدهید منهم قسمتی از هزینه را بدهم
	deduction of expenses U	کسر مخارج [اقتصاد]
	application expenses U	هزینه های درخواستنامه [درخواست کار]
	receipts and expenses U	واردات وصادرات
	receipts and expenses U	جمع وخروج
	preliminary expenses U	هزینههای ابتدائی
	financial expenses U	هزینههای مالی
	overhead expenses U	به هزینه
	overhead expenses U	به خرج
	indirect expenses U	مخارج غیرمستقیم
	initial expenses U	هزینه نخستین
	actual expenses U	مخارج واقعی
	initial expenses U	هزینه ابتدائی
	travelling expenses U	مخارج سفر
	living expenses U	هزینه زندگی
	management expenses U	مخارج مدیریت
	management expenses U	مخارج اداری
	operating expenses U	مخارج عملیاتی
	out of pocket expenses U	هزینهای که از جیب شخص درامده باشد
	out of pocket expenses U	هزینه واقعی
	pocket expenses U	هزینه مختصر شخصی
	preliminary expenses U	هزینههای مقدماتی
	business expenses U	هزینههای کار و کسب هزینههای شرکت
	additional costs [expenses] U	هزینه نهایی
	additional costs [expenses] U	هزینه های اضافی
	I crossed out the extra expenses . U	هزینه های اضافی را قلم زدم
	To incur some heavy expenses. U	مبلغی غلتیدن (متحمل یا متضرر شدن )
	To bear heavy expenses. U	سرب فلز سنگین وزنی است

Recent search history

Forum search

more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)

Contact | Terms | Privacy