English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
ignition charge U خرج احتراق
ignition charge U خرج اشتعال
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ignition U اشتعال احتراق
ignition U گیرش
ignition U افروزش
ignition U احتراق اتش زدن مشتعل کردن
ignition U اشتعال
ignition U سوزش
self ignition U خود سوزی
ignition U هیجان
ignition U اتش گیری اشتعال
ignition U احتراق
ignition U جرقه زنی
ignition pulse U پالس احتراق
advanced ignition U اوانس احتراق
ignition coil U کویل
ignition lock U قفل موتور
ignition lag U تاخیر احتراق
ignition generator U دینام ماشین
ignition gap U فاصله جرقه
ignition points U پلاتین
ignition points U پلاتین دلکو
auto ignition U خودسوزی
base ignition U احتراق تحتانی
ignition point U نقطه اشتعال
ignition point U نقطه افروزش
ignition over voltage U فشار قوی برای سیستم جرقه زنی
ignition electrode U الکتروداحتراق
ignition electrode U الکترود اتش زنه
ignition by contact U احتراق تماسی
ignition vibrator U پلاتین دلکو
ignition interrupter U پلاتین دلکو
ignition breaker U پلاتین دلکو
ignition battery U باطری سیستم جرقه زنی
ignition battery U باتری استارت
ignition anode U اند کمکی اند احتراق
ignition anode U اند تحریک کننده
ignition analyzer U اسیلوگراف کنترل احتراق
ignition circuit U مدار سیستم جرقه زنی
duplex ignition U احتراق دوگانه
dual ignition U احتراق دو برقی
compression ignition U احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
ignition by incandescence U احتراق التهابی
ignition cable U کابل احتراق
ignition distributor U دلکو
ignition distributer U دلکو مقسم جرقه
ignition device U وسیله احتراق
ignition delay U تاخیر اختراق
ignition current U جریان احتراق
ignition control U کنترل احتراق
ignition condition U حالت احتراق
ignition coil U کویل اتومبیل
ignition circuit U مدار احتراق
ignition choke U پیچک احتراق
ignition cap U کلاهک مشتعل کننده
ignition cap U کلاهک چاشنی
ignition cable U سیم سیستم جرقه زنی
compression ignition U تراکم احتراقی
ignition pulse U ضربه احتراق
ignition transformer U تبدیلکنندهاحتراق
ignition lead U سربافروزش
pre ignition U پیش سوزی
pre ignition U زود احتراق
premature ignition U احتراق زودرس
premature ignition U احتراق نابهنگام احتراق بیموقع
single ignition U احتراق تک برقی
spontaneous ignition U افروزش خود به خود
triple ignition U احتراق سه برقی
two spark ignition U احتراق دو جرقهای
ignition box U جعبهافروزش
ignition key U کلیداحتراق
magneto ignition U احتراق با مگنت
ignition voltage U فشار الکتریکی احتراق
ignition timer U چکش برق
ignition system U سیستم احتراق موتور
ignition switch U کلید سیستم جرقه زنی
ignition switch U کلید احتراق
ignition switch U سویچ ماشین
ignition spark U جرقه
ignition spark U جرقه احتراق
ignition rectifier U یکسوساز بخار جیوهای باالکترودهای اتش زنه
ignition pulse U ایمپولز احتراق
ignition temperature U درجه حرارت احتراق
ignition timing U میزان کردن جرقه
ignition voltage U ولتاژ احتراق
compression ignition engine U موتور تراکم احتراقی
dead center ignition U نقطه اشتعال
hot bulb ignition U احتراق سرسرخ
ignition by contact breaking U احتراق با قطع کنتاکت
dual ignition system U سیستم احتراق دوتایی
jump spark ignition U احتراق با جرقه جهنده
capacitor discharge ignition U سیستم احتراق با انرژی زیاد
dead center ignition U نقطه انفجار
ignition spark gap U فاصله جرقه
make and break ignition U احتراق با قطع و وصل
dynamo battery ignition unit U سیستم جرقه زنی دینام -باطری
charge U دستگاه با ماده منفجره
in charge <adj.> U مسئول
like charge U قطبهای همنام
like charge U شارژ همنام
charge U تصدی
take over in charge U تحت اختیار دراوردن
take over in charge U تصدی
on charge of U به اتهام
(in) charge of something <idiom> U مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
in charge <idiom> U مسئول بودن
in the charge of <idiom> U تحت مراقب یا نظارت
in charge <adj.> U پاسخگو
in charge U متصدی
charge U حمله به حریف
charge U ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge U بدهکار کردن
charge U پرکردن
charge U مطالبه بها
charge U متهم ساختن
charge U بار کردن
charge U شارژ کردن شارژ
charge U 1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
charge U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge U موردحمایت
charge U بار الکتریکی
charge U خطای حمله
charge U اتهام
charge U بار
charge U خرج گذاری کردن شارژ کردن
charge U پر کردن
charge U خرج منفجره
charge U خرج
be charge with U متهم شدن به
charge some one with U به عهده کسی گذاشتن
charge U متهم کردن
charge U وسیله الکترونیکی که با بار الکتریکی کار میکند
charge U گماشتن
charge U عهده داری
charge U حمله اتهام
charge U هزینه
charge U مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
charge U جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charge U بار مسئولیت
charge U عهده دارکردن
charge U که برای ذخیره سازی داده و امکان دستیابی ترتیبی وتصادفی به کار می رود
charge U محفظهای
charge U وزن
charge U زیربار کشیدن
sticky charge U خرج چسبنده
officer in charge U افسر مسئول
space charge U بار پیرامونی
soaking charge U بار سولفات زدای
partial charge U بار جزیی
supplementary charge U خرج یدکی خرج اضافی
space charge U ناحیه بار فضا
spinning charge U بار چرخان
service charge U انعام
static charge U برق ساکن
sticky charge U خرج انفجاری قابل چسباندن در محل انفجار
statement of charge U مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
supplementary charge U خرج تکمیلی
statement of charge U اعلام اتهامات
sprining charge U خرج چال کننده یا گود کننده
spotting charge U خرج مشقی برای تصحیحات دیدبانی خرج مخصوص تنظیم تیر
officer in charge U افسر مسئول اجرا
plaster charge U خرج شراپنل
plaster charge U خرج انفجاری افشان
residual charge U بار الکتریکی مانده
powder charge U خرج پرتاب گلوله
reduced charge U خرج کمتر یا پایین تر توپ
propelling charge U خرج
propelling charge U خرج پرتاب
propellant charge U خرج پرتاب
positive charge U بار مثبت
powder charge U خرج باروت
satchel charge U خرج خورجینی
pole charge U خرج میلهای
snow charge U بار برف
point charge U بار نقطهای
shaped charge U خرج مقعر
shaped charge U خرج گود
pole charge U خرج دستکی
section charge U خرج جزء جزء
section charge U خرج چند قسمتی
satchel charge U خرج کیسهای
charge carrier U حامل بار [فیزیک] [شیمی] [مهندسی]
export charge U هزینه صادرات
export charge U تعرفه صادرات
import charge U تعرفه واردات
import charge U هزینه واردات
import charge U حقوق واردات
electrostatic charge U بار الکتریسیته ساکن [که در اثر مالش بوجود می آید.]
export charge U حقوق صادرات
elementary charge U بار بنیادی [فیزیک]
elementary charge U بار الکترون [فیزیک]
explosive charge U دستگاه با ماده منفجره
bursting charge U دستگاه با ماده منفجره
to charge the battery U باتری را بار کردن
physician in charge U دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
doctor in charge U دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
volume charge U بار حجمی
unlike charge U قطب غیر همنام
trickle charge U پر کردن اهسته
total charge U بارگذاری کامل
toll charge U باج
to give in charge U سپردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com