English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 24 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
i f. hungry U گرسنه ام
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
hungry U گرسنه
hungry U دچار گرسنگی
hungry U حاکی از گرسنگی
hungry U گرسنگی اور حریص
hungry U مشتاق
go hungry U گرسنه ماندن
I went hungry last night . U دیشب گرسنه ماندم
The full man does not understand a hungry one . <proverb> U سیر از گرسنه خبر ندارد .
I'm hungry. من گرسنه هستم.
hungry as a hunter <idiom> U آنقدر گشنه که روده بزرگ روده کوچک را بخورد
Sea [mountain] air makes you hungry. U هوای دریایی [کوهستانی] گشنگی می آورد.
to be hungry U گرسنه بودن
I'm not very hungry, so please don't cook on my account. U من خیلی گرسنه نیستم، پس لطفا بحساب من آشپزی نکن.
to get [be] hungry U گرسنه شدن [بودن]
to go hungry U گرسنه ماندن
Are you hungry? U تو گرسنه هستی؟
I´m as hungry as a horse. U آنقدر گشنه هستم که روده بزرگ روده کوچک را بخورد.
I'm not a bit hungry. U یکخورده هم احساس گرسنگی نمی کنم.
Do you feel hungry? U شما احساس گرسنگی می کنید؟
Apropos of nothing, she then asked me if I was hungry. U سپس او [زن] از من بی دلیل پرسید که آیا من گرسنه هستم.
I'm beginning to get scared [hungry] . U آهسته آهسته به ترس می افتم [گرسنه می شوم] .
to not feel hungry [to not like having anything] U اصلا اشتها نداشتن
hungry U [تورفتگی طاقچه مانند در دیوار عمیق]
Partial phrase not found.
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com