English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 67 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
hunger strikes U اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
strikes U زدن
strikes U ضربت
strikes U ضربت زدن یورش
strikes U حمله کردن
strikes U حمله ضربه زدن به دشمن
strikes U توپ زن بودن
strikes U فروبردن پارو در اغاز هر حرکت در اب به قلاب افتادن ماهی نخ را سفت کشیدن یافتن بوی شکار بوسیله سگ
strikes U تصادف و نصادم کردن اعتصاب
strikes U اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
have two strikes against one <idiom> U توطئه چیدن
strikes U چادر را از جا کندن
strikes U تک ناگهانی
strikes U ضربه زدن
strikes U ضربت زدن خوردن به
strikes U بخاطرخطورکردن
strikes U سکه ضرب کردن
strikes U اعتصاب کردن
strikes U اصابت اعتصاب کردن
strikes U اعتصاب ضربه
strikes U برخورد
strikes U اعتصاب
strikes U تک هوایی
strikes U تصادم
general strikes U اعتصاب عمومی
many d. of hunger U بسیاری از گرسنگی می میرند
hunger for U اشتیاق به چیزی
hunger for U ارزوی چیزی
hunger [for something] U هوس [چیزی را] کردن
hunger U گرسنگی
hunger U اشتیاق
hunger U قحطی گرسنه کردن
hunger U گرسنگی دادن گرسنه شدن
hunger U اشتیاق داشتن
hunger for data U میل شدید به داده ها
hunger-striker U اعتصاب غذا کننده [زن ] [مرد]
to go on a hunger strike U اعتصاب غذا کردن
hunger pain U درد گرسنگی [پزشکی]
a pang of hunger U احساس ناگهانی گرسنگی
sensation of hunger U احساس گرسنگی
hunger cloth U پرده روی صلیب ومجسمه ها [دوران پرهیز وروزه کاتولیک ها]
hunger osteopathy U بیماری استخوانی ناشی از گرسنگی
Hunger is the best sauce. <proverb> U گشنگی بهترین خوشمزه کننده غذا است. [ضرب المثل ]
hunger striker U کسیکهدراعتصابغذاباشد
under the stimulus of hunger U بر اثرگرسنگی
under the stimulus of hunger U از فشار گرسنگی
ravenous hunger U حرص
ravenous hunger U گرسنگی زیاد
patience of hunger U طاقت گرسنگی
patience of hunger U تاب گرسنگی
land hunger U از برای بدست اوردن یاملک حرص ملاکی
He fainted from hunger. U از گرسنگی غش کردوافتاد
hunger drive U سائق گرسنگی
hunger pangs U دردهای گرسنگی
hunger strike U اعتصاب غذای زندانیان وغیره اعتصاب غذا
hunger strike U اعتصاب غذا
to suffer from hunger U گرسنه ماندن
I feel faint with hunger. U از گرسنگی احساس ضعف می کنم.
ghrelin [hunger hormone] U گرلین [هورمون اشتها آور] [بیوشیمی]
Hunger begets crime. U گرسنگی سبب جرم و جنایت میشود.
iam not patient of hunger U من نمیتوانم تاب گرسنگی رابیاورم
to die of hunger [thirst] U از گرسنگی [تشنگی] مردن
We suffered hunger for a few days . U چند روز گرسنگی کشیدیم
He warned he would go on a termless hunger strike. U او [مرد] هشدار داد که اعتصاب غذای بی مدتی خواهد کرد.
The soldiers died from illness and hunger. U سربازان از گرسنگی و بیماری مردند.
They must hunger in frost, that will not work in heat. <proverb> U آنهایی که در تابستان کار نمى کنند بایستى در زمستان گرسنه بمانند.
hunger for power [craving for power] U میل شدید به قدرت
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com