English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
human oriented language U زبان ارایش یافته بشری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
human language U زبان بشری
computer oriented language U زبان کامپیوترگرا
problem oriented language U زبان باگرایش مسئله
problem oriented language U زبان مسئله گرا
application oriented language U زبان کاربردی
user oriented language U زبان استفاده کننده گرا
procedure oriented language U زبان رویه گرا
machine oriented language U زبان ماشین گرا
object oriented programming language U زبان برنامه نویسی موضوعی
oriented U گرویده
oriented U متمایل به
oriented U جهت دار
non human U غیر متعلق به نژاد انسان
human right U حق بشر
human U دارای خوی انسانی
human being U ادمی
human being U انسان
human U انسانی
non-human U غیر انسانی
non human U غیر انسانی
non-human U غیر متعلق به نژاد انسان
human U وابسته بانسان
procedure oriented U رویه گرا
area oriented U بر مبنای خصوصیات منطقه با توجه به منطقه
motor oriented U حرکت گرا
mission , oriented U لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
market oriented U در جهت بازار
machine oriented U ماشین گرا
application oriented U کاربرد گرا
goal oriented U مقصد گرا
goal oriented U هدف گرا
computer oriented U کامپیوتر گرا
object oriented U روش برنامه نویسی مثل ++C که هر قطعه برنامه به عنوان یک شی که در ارتباط با سایر اشیا است در برنامه به کار می رود
object oriented U زبان برنامه نویسی که برای برنامه نویس شی گرا مثل C++ به کار می رود
byte oriented U لقمه گرا
sense oriented U حس گرا
software oriented U نرم افزارگرا
problem oriented U مسئله گرا
object oriented U استفاده میکند
object oriented U استفاده میکند تا شکل تصویر را شرح دهد به جای اینکه در شکل پیکس ایجاد کند
task oriented U تکلیف گرا
market oriented U بازاری
object oriented U تصویری که از بردارهای تعریف
transaction oriented U تراکنش گر
goal-oriented <adj.> U مقصد گرا
goal-oriented <adj.> U هدف گرا
target-oriented <adj.> U هدف گرا
target-oriented <adj.> U مقصد گرا
goal-oriented <adj.> U هدف دار
target-oriented <adj.> U هدف دار
future-oriented <adj.> U آینده گرا
future-oriented <adj.> U پایدار [نسبت به آینده]
the human race U بشریت
human biometric U زیست سنجی انسانی
human skill U مهارت انسانی
in human shape U بصورت یا
human engineering U مطالعهای مربوط به طراحی محصولاتی که برای استفاده انسانها اسانتر و راحتتر میباشد
in human shape U انسان
human resources U منابع انسانی
human factor U عوامل انسانی
the human race U نوع بشر
human denture U دندانانسان
human factor U عامل انسانی
human race U بشریت
human ecology U بوم شناسی انسانی
To err is human. <proverb> U بشر جایزالخطاست .
human computer U امکانات تامین بهبود ارتباط بین کاربر و سیستم کامپیوتر
human capital U سرمایه انسانی
human beings U ادمی
human factor U فاکتورهای انسانی ضریب مربوط به خطای انسانی
human beings U انسان
A human being should have humanity . <proverb> U آدمى را آدمیت لازم است .
human nature U طبیعت انسان
human nature U فطرت
human movement U حرکت انسان
The human body U بدن انسان
the human intellect U عقل
human kind U جنس ادمی
human kind U نوع بشر
human nature U ماهیت آدم
human rights U حقوق بشر
demand oriented pricing U قیمت گذاری با توجه به شرایط تقاضا
magazines computer oriented U مجلات کامپیوتری
object oriented programming U برنامه نویسی مقصود گرا
competition oriented pricing U قیمت گذاری رقابت امیز
object oriented graphics U نگاره سازی موضوعی
word oriented computer U کامپیوتر کلمه گرا
transaction oriented processing U پردازش تغییرگرا
character oriented protocol U پروتکل با گرایش کاراکتری پروتکل کاراکترگرا
human machine interface U حدی که در ان افراد با ماشین ها محاوره می کنند
human rights commission U کمیسیون حقوق بشر
human factors engineering U مهندسی عوامل انسانی
where no human foot can tread جایی که پای ادمیزاد بدان نمیرسد.
bill of human rights U اعلامیه حقوق بشر
it transcends human reason U ماورای عقل ........
investment in human capital U سرمایه گذاری در نیروی انسانی
it transcends human reason U بالاترازعقل بشراست
milk of human kindness U مهربانی طبیعی بشر
record oriented database management U برنامه مدیریت پایگاه دادههای رکوردی
action oriented management report U گزارشی که شرایط غیرعادی رابا توجه ویژهای که نیازدارد به مدیریت هشدار میدهد
The human brain is a complex organ . U مغز انسان عضو پیچیده یی است
universal declaration of human rights U اعلامیه جهانی حقوق بشر
Madrklmh that every human being is conscious knowledge U مادرکلمه است که هر انسان اگاه به آن آشنایی کامل دارد
table oriented database management progr U برنامه مدیریت پایگاه دادههای جدولی
for a language course U برای یک دوره زبان
second language U زباندوم
first language U زبانیکهازهمهبهآنبیشترتسلطدارید
language U زبان
pl. language U زبان پی ال وان
I am here for a language course U من برای برای یک دوره زبان به اینجا آمدم.
language U زبان
language U زبان برنامه نویسی که از نشانه هایی استفاده میکند تا دستورات ای که باید به کد ماشین تبدیل شوند را کد کند
language U هر برنامهای که هر خط برنامه را به زبان دیگری ترجمه میکند.
language U در زمان اجرا
language U مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
language U قالب و فرمت دستورات و داده ها در یک زبان مشخص
language U استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
language U نرم افزاری که به کاربر امکان وارد کردن برنامه به زبان خاص و سپس اجرای آن میدهد
language U دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
language U زبان برنامه نویسی کامپیوتر با دستورات تو کار که برای نمایش گرافیک مفید هستند
language U زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است
language U زبان برنامه نویسی که حاوی دستورات کد دولویی است و مستقیما توسط CPU قابل فهم است
language U زبان در سیستم هدایت پایگاه داده ها که امکان میدهد در پایگاه داده ها به راحتی جستجو شود و پرسش شود
language U زبان اصلی که برنامه با آن نوشته میشود تا توسط کامپیوتر پردازش شود
language U ابزارهای سخت افزاری و نرم افزاری برای کمک به نوشتن برنامه هایی به زبان خاص توسط برنامه نویس
language U سیستم کلمات و نشانه ها که امکان ارتباط با کامپیوترها را فراهم میکند.
language U تبدیل و اجرا میکند
language U برنامهای که به عنوان مترجم
language U کلام
language U لسان
language U سخنگویی تکلم
language U بصورت لسانی بیان کردن
language U برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
language U زبان برنامه نویسی ساخته شده از توابع برای کارهای مختلف که توسط مجموعه دستوراتی فراخوانی میشود
artificial language U زبان مصنوعی
syntax language U زبان تشریح نحو
symbolic language U زبان نمادی
standard language U زبان متعارف
source language U زبان اصلی
author language U زبان برنامه نویسی که به منظور طراحی برنامههای اموزشی برای سیستم CAI یافرمان توسط کامپیوتراستفاده میشود زبان تالیف
tone language U زبانهای اهنگی
technical language U زبان تخصصی
assembly language U زبان اسمبلی
the persian language U زبان فارسی
the turkish language U زبان ترکی
to fix a language U زبانی که ازتغییریارشدبازداشتن
technical language U زبان فنی
assembly language U زبان همگذاری
target language U زبان هدف
source language U 1-زبانی که برنامه در ابتدا به آن نوشته شده است .2-زبان برنامه پیش از ترجمه
source language U زبان منبع
publication language U زبان نشری
publication language U زبان انتشارات
quary language U زبان پرس و جو
query language U زبان پرس و جو
basic language U زبان بیسیک
redundant language U سخن زائد یازیادی حشووزوائد
reference language U زبان مرجع
semitic language U زبان سامی
bad language U فحش
rpg language U زبان ار پی جی
simscript language U زبان سیمسکریپت
simula language U زبان سیمیولا
simulation language U زبان شبیه سازی
snobol language U زبان اسنوبول
bad language U دشنام
programming language U زبان برنامه نویسی
universal language U زبان فراگیر
sign language U مکالمه با اشاره
sign language U زبان مخصوص کرها
parliamentary language U زبان مجلسی
sign language U زبان علامات
body language U زبان بدن
to pick up a language. <idiom> U زبانی را مثل آب خوردن یاد گرفتن. [از روش های غیر رسمی مثل گوش کردن به حرف بومی های آن زبان]
a dead language <idiom> U زبان مرده و منقرض شده [زبانی که دیگر آموزش داده نمی شود اما شاید برخی از کارشناسان از آن استفاده کنند.]
target language U زبان مقصود
What foreign language do you know? U کدام زبان خارجی رامی دانید ؟
to interpret [for somebody] [from/into a language] U ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
to translate something [from/into a language] U برگرداندن [نوشتنی] چیزی [از یک زبان یا به زبانی]
to translate something [from/into a language] U ترجمه [نوشتنی] کردن چیزی [از یک زبان یا به زبانی]
tongue [language] U زبان
to talk the same language <idiom> U همدیگر را فهمیدن [اصطلاح مجازی]
It is better to know each others mind than to know each others language. <proverb> U همدلى از همزبانى بهتر است .
sign language U زبان اشاره
use bad language U فحش دادن
use foul language U فحاشی کردن
apt language U زبان ای پی تی
appropriation language U شرح جزئیات بودجه و منظوراز تخصیص ان
apl language U زبان ای پی ال
written language U زبان نوشتاری
language laboratories U آزمایشگاه زبان
language laboratory U آزمایشگاه زبان
ambiguous language U زبان مبهم
algorithmic language U یک زبان که برای بیان الگوریتم ها طراحی شده است
algorithmic language U AL
language lab U آزمایشگاه
language lab U زبان
algorithmic language U زبان الگوریتمی
A crash language course . U دوره فشرده آموزش زبان
algebraic language U زبان با مفاد آزاد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com