English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 137 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
host country U کشور میزبان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
host U آداپتوری که به کامپیوتر میزبان وصل است
host U صاحبخانه
host U مهمان دار
host U انگل دار
host U میزبانی
host U تهیه تسهیلات ورزشی
host U نامی که در اینترنت به وب سایت می دهند
host U میزبان
host U سپاه میزبان
host U ازدحام
host U گروه
host U ارگانیسم میزبان [زیست شناسی]
host U دسته
host language U زبان برنامه نویسی که در ان زبان دیگری شامل شده و یاجاسازی گردیده است
host nation U کشور میزبان
host computers U کامپیوتر میزبان
host crystal U بلور میزبان
host crystal U بلور زمینه
he officiated as host U میزبان شد
host organism U ارگانیسم میزبان [زیست شناسی]
host computers U کنترل اصلی کامپیوتر در سیتم چند کاربر یا توزیع شده
host computers U کامپیوتری در شبکه که حاوی سرویس خاص یا زبان برنامه نویس برای همه کاربران است
to reckon with out one's host U تنها به قاضی رفتن
intermaediate host U جانور یا گیاهی که روی انگلی رشد و نمو کند
host troop U لشگریان
host troop U قوای عمده
host troop U سپاه
host computer U کامپیوتر مخصوص نوشتن و تصحیح نرم افزار از کامپیوتر دیگر اغلب با استفاده از کامیایر
host computer U کامپیوتری در شبکه که حاوی سرویس خاص یا زبان برنامه نویس برای همه کاربران است
host computers U کامپیوتر مخصوص نوشتن و تصحیح نرم افزار از کامپیوتر دیگر اغلب با استفاده از کامیایر
host computer U کنترل اصلی کامپیوتر در سیتم چند کاربر یا توزیع شده
host computer U کامپیوتر میزبان
host operating system U سیستم عامل میزبان
host guest chemistry U شیمی میزبان- میهمان
in the country U در حومه شهر
in the country U درییلاق
up country U ییلاقی
old country U وطن اصلی مهاجرین امریکایی
the country is ours U کشور مال ما است
US (country) U کشورآمریکاStates Unilted
one country or another U این یا یک کشور دیگری
up country U نواحی داخل کشور
in this country <adv.> U در اینجا
in this country <adv.> U در این کشور
country U ییلاق
country U بیرون شهر دهات
country U دیار
country U کشور
country U مملکت
country seat U خانهی بزرگ روستایی
to export something [from / to a country] U صادر کردن [به یا از کشوری]
country town U شهرستان
traitor to one's country U وطن فروش
traitor to one's country U خائن به کشور
to bleed for one's country U برای میهن خود خون دادن
the youth of the country U جوانان کشور
the talnet of the country U مردم با استعداد کشور
self supporting country U کشور خود کفا
airspace [over a country] U فضای هوایی [در کشوری]
bordering country U ملت همسایه
To smuggle in to ( out of ) a country . U جنسی را بداخل ( بخارج ) کشور قاچاق کردن
Turkey (country) U ترکیه
country house U خانهروستایی
country dancing U نوعیرقص
country-and-western U رجوع شود به music country
country seats U خانهی اربابی
country seats U خانهی بزرگ روستایی
country seat U خانهی اربابی
tropical country U گرمسیر
bordering country U کشور همسایه
self supporting country U کشوری که از جهات مختلف به خودمتکی و از خارج بی نیازباشد
country man U هم میهن
cross-country U دو صحرانوردی
cross country U خارج از جاده وشارع اصلی در فضاهای بازدهات صحرایی
cross country U خارج از جاده
cross country U میان بر
mother country U میهن
mother country U کشور اصلی
cross country U درسرتاسرمزرعه ورزشهای میدانی وصحرایی
country clubs U باشگاه خارج از شهر
best governed country U کشوری که بهترین طرزحکومت رادارد
broken country U زمین مضرس
broken country U زمین دوعارضه
country life U زندگی روشنایی
country file U را برای کشورهای مختلف تعریف میکند
country file U فایلی در سیستم که پارامترها
country of origin U کشور مبداء
country party U حزب هواخواه پیشرفت فلاحتی
country side U بیرون شهر حومه شهر
country court U دادگاه بخش
country teams U تیمهای اعزامی به کشورها
donee country U کشور کمک گیرنده
donner country U کشور کمک کننده
donner country U کشوربخشنده
native country U وطن
native country U میهن
north country U انگلستان شمالی
open country U زمین باز
p was restored in the country U کشورامن شد
p was restored in the country U ارامش درکشوربرقرارشد
rolling country U زمین پوشیده
rough country U تپه ماهور
rough country U سرزمین ناهموار
self supporting country U کشور متکی به خود
natire country U میهن
country club U باشگاه ورزشی وتفریحی
country clubs U باشگاه ورزشی وتفریحی
home country U محل تولید
country club U باشگاه خارج از شهر
home country U کشور اصلی
forwarding country U کشور فرستنده
The route runs across this country. U خط مسیر از این کشور می گذرد.
country cover diagram U دیاگرام نشان دهنده اجرای عکاسی هوایی در هر کشور دیاگرام پوشش عکاسی هوایی در سطح کشور
neighbouring country [British E] U ملت همسایه
neighbouring country [British E] U کشور همسایه
to face a serious problem for the country U مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
They have seized ( dominated) the country. U مملکت را قبضه کرده اند
cross country mill U نورد چلیپایی
small country town U شهرستان کوچک
cross country mobility U قابلیت حرکت چلیپایی
cross-country skier U اسکیبازرویچمن
cross-country ski U اسکیرویچمن
fenow country men U هم میهن
labor rich country U کشور با نیروی کار فراوان
to mandate a territory to a country U منطقه ای را تحت قیمومت کشوری درآوردن
west country whipping U بست غربی
this country breeds poets U این کشورشاعر می پرورد
to face a serious problem for the country U روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
To drag a country into war . U کشوری را بجنگ کشیدن ( غالبا" بصورت جنگ تحمیلی )
He laid down his life in the service of his country . U عمرش را درراه خدمت به وطن صرف کرد
The country has recalled its ambassador from Indonesia. U این کشور سفیر خود را از اندونزی فراخواند.
to raise big problems for the country U مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
to raise big problems for the country U روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
bourse [in a non-English-speaking country] U بورس اوراق بهادار
bourse [in a non-English-speaking country] U بورس سهام
We planned to do a cross-country trip in the US, but our parents ruled that out/vetoed it. U ما برنامه ریختیم سفری سرتاسری در ایالات متحده بکنیم اما پدر و مادرمان جلویمان را گرفتند [مخالفت کردند ] .
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com