English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
high-back dungarees U شلوارپشتبلند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
dungarees with crossover back straps U شلوارهایپیشسینهداربابندضربدریشکل
high back resistance diode U مقاومت دیود در بایاس مخالف
high back resistance diode U دیود با مقاومت معکوس زیاد
high back resistance diode U دیود با مفاومت معکوس بالا
back to back housing U خانه ی پشت به پشت
back to back credit U اعتبار اتکایی
high U عظیم
high U فضای حافظه بین کیلوبایت و مگابایت
high U رقمی با بزرگترین وزن در یک عدد
high U زبان سطح بالا
high U ت
high U برنامه ضروری و مهم که بیش از سایرین پردازش میشود
high U دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
high U عملی که در آن افزودن رقم نقل به جمع کننده باعث رقم نقلی خروجی شود
high U معادل وضعیت درست در منط ق یا 1
high U واچرخه
high U وسیله گران یا با کارایی بالا
high U تعداد زیادی از بیتها که در واحد مسافت در رسانه ذخیره سازی ذخیره شده است
very high U ارتفاع خیلی بالا
you were then that high U ان وقت قد شما اینقدر بود انوقت به این قد بودید
high (1 9 to 36) U بلند
high-up U فردیباقدرتونفوذفراوان
about as high U تقریبا` همان اندازه بلند
on high U در بالا
on high U در اسمان
on high U به اسمان
high U خیلی بزرگ
high U اولین کیلوبایت حافظه بالای مگابایت که توسط برنامه قابل استفاده است
high U وسیله با کیفیت بالا و مشخصات خوب
high U فراز
high U وافر گران گزاف
high U زیاد
high U متعال رشید
high U روش ذخیره سازی اطلاعات فایل که از DOS-MS FAT سریع تر و انعط اف پذیرتر است
high U بلند پایه
high U بلند
high value U قیمتی
high value U گران قیمت
high U جای مرتفع
high U عالی
high U مرتفع
high U خشمگینانه
high U خشن متکبر
high U متکبرانه
high U بزرگ
high U بالا
high U اندکی فاسد
high U سخت گران
high U بوگرفته
high U ضربه نزدیک به میله اول بولینگ
high U باصدای بلند
high U تند زیاد باصدای زیر
back U سطح ازاد
Back and forth. U پس وپیش ( جلو وعقب )
at the back of U پشت
up and back U بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
back U پشت ریختن پشت انداختن
with one's back to the w U درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
back U سمت عقب
get back U دوباره بدست اوردن
go back U برگشتن
at the back of U به پشتی
at the back of U در عقب
to look back U از پیشرفت خودداری کردن
I'll take back what i said. U حرفم را پس می گیرم
back U نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
back U تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
back U کمک کردن
back U جهت مخالف جلو
go back on <idiom> U به عقب برگشتن
get off one's back <idiom> U به حال خودرها کردن
get back at <idiom> U صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
get back <idiom> U برگشتن
from way back <idiom> U مدت خیلی درازی
come back <idiom> U دوباره معروف شدن
come back <idiom> U به فکر شخص برگشتن
come back <idiom> U برگشتن به جایی که حالاهستی
(do something) behind someone's back <idiom> U بدون اطلاع کسی
back out <idiom> U زیر قول زدن
To back down . U کوتاه آمدن
Welcome back. U رسیدن بخیر
To be taken a back. U جاخوردن ( یکه خوردن )
back U که یک باتری پشتیبان دارد
behind his back U پشت سراو
back off U عقب بردن
back off U عقب رفتن
back off U عقب زدن
back of U پشت سر
back of U در پشت
back nine U نیمه دوم پیست 81 قسمت
keep back U جلونیایید
keep back U نزدیک نشوید
look back U سرد شدن
back off U کاستن سرعت در سر پیچ
back off U پشت را تراشیدن
come back U بازگشتن
come back U برگشتن
come back U بازگشت بازیگر
back out U دوری کردن از الغاء کردن
back out U کهنه و فرسوده شدن
back out U نکول کردن
back out U دوری کردن از موج
keep back U مانع شدن
back off U ازاد بریدن قطع کردن
look back U سر خوردن
keep back U دفع کردن
on ones back U بستری
to get back U دوباره بدست اوردن
to get back one's own U انتقام خودراگرفتن
to get one's own back U تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
to go back U برگشتن
to keep back U بازداشتن
to keep back U جلوگیری کردن از
to keep back U مانع شدن
to keep back U دفع کردن پنهان کردن
to look back U سرد شدن
to get back U بازیافتن
to come back U پس امدن
on the way back U در برگشتن
out back U چسب مایع
out back U مایع روان شده
right back U بک راست
the back of beyond U دورترین گوشه جهان
to back out of U جرزدن
to back out of U دبه کردن
to back up U یاری یاکمک کردن
to come back U برگشتن
back down U از ادعایی صرفنظر کردن
off one's back <idiom> U توقف آزار رساندن
to back out [of] U الغاء کردن
back-up U کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back-up U پشتیبانی یا کمک
back-up U کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back-up U معکوس ریختن
to get back to somebody U به کسی خبر دادن
on one's back <idiom> U پافشاری درخواستن چیزی
take back <idiom> U ناگهانی بدست آوردن
(a) while back <idiom> U هفتها یا ماهای گذشته
at the back U در پشت
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
to back up U با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
back up U دور زدن [با اتومبیل]
come back U دوباره مد شدن
back U تیر اصلی پشت بند
to get back to somebody U کسی را باخبر کردن
back-up U پشت قرار دادن
back-up U اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back up U اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
to back somebody up U از کسی پشتیبانی کردن
to back somebody up U یاری کردن به کسی
to back U روی چیزی شرط بستن
to back out [of] U دوری کردن [از]
to back out [of] U نکول کردن
back up U تکمیل کردن
back up U تقویت کردن تقویتی
back-up U جاگیری پشت یار
back-up U تقویت کردن تقویتی
back-up U تکمیل کردن
back-up U اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back up U کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back up U پشتیبانی یا کمک
back up U کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back up U معکوس ریختن
back up U پشت قرار دادن
back up U اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back up U جاگیری پشت یار
back U پشت را تقویت کردن
back U به عقب
back U پشتی کنندگان تکیه گاه
back U پشتی
back U پس
back U پشت
back U پشت نویسی کردن
back U بک
back U عقب
back U پشت سر
back U پشتیبان
back U تنظیم بادبان پشت کمان
back U مدافع خط میدان
back U درعقب برگشت
back U پاداش
back U جبران ازعقب
back U بعقب رفتن بعقب بردن
back U سوارشدن
back U پشتی کردن پشت انداختن
back U پشت چیزی نوشتن
back U عقبی گذشته
back U بدهی پس افتاده
back U فهرنویسی کردن
back U برپشت چیزی قرارگرفتن
back U فهر
back U مدافع
high port U حالت سخمه به جلو یا سخمه کوتاه
high potential U فشار قوی
high port U حالت دست فنگ
high pheasant U تیراندازی به هدفهای دوگانه از برج 09 متری در انگلستان
high polymer U بسپار بزرگ
high polymer U بسپار سنگین
high dollar value U سنگین قیمت
high pass U پاس بلند
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com