English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
head spot U نقطهای بین نقطه وسط وکناره شروع بیلیارد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
head to head polymer U بسپار سر به سر
up on the spot U فی المجلس مقدا بی درنگ
spot U به طور نقد
spot U نقدا"
spot U کمک به ژیمناست درحال انجام حرکت
spot U کمان
spot U مسافت یابی کردن
spot U لکه موضع
on the spot U نقدا"
on the spot U فی المجلس
on-the-spot U نقدا"
on-the-spot U فی المجلس
on the spot <idiom> U درشرایط سخت ونا امیدکنندهای
spot U [لکه دار شدن فرش در اثر مواد رنگی و شمیایی]
in a spot <idiom> U درمشکل قرار داشتن
spot-on U دقیقا صحیح
spot U تنظیم تیر کردن
spot U درجا
spot U در محل
spot U لکه دارشدن
spot U لکه دارکردن
spot U زمان مختصر لحظه
spot U موضع
spot U لکه لک
spot U محل
spot U خال
spot U نقطه
spot U باخال تزئین کردن درنظرگرفتن
spot U کشف کردن اماده پرداخت
spot U فوری
spot U پیداکردن محل نقاط با دیدبانی دیدبانی کردن
spot U مشاهده کردن گلوله ها
spot U جا
spot U مکان
spot U کشف کردن دیدن
spot U تشخیص دادن
spot U بجااوردن
yellow spot U نقطه زرد
handicap spot U مهرهتعادلی
black spot U جادهباآمارتصادفبالا
penalty spot U نقطه پنالتی
foot spot نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
focal spot U کانون
flying spot U لکه نورتند رو
water spot U واتراسپات
touch spot U ناحیه بساوشی
water spot U گردباد دریایی
sweet spot U قسمت مرکزی راکت یا چوب
succeeding spot U نقطه بعدی که توپ باید انجابه زمین گذاشته شود
unpainted spot U تکه رنگ نشده هنگام رنگ کردن
centre spot U خالوسط
spot welding U جوش نقطهای
warm spot U نقطه گرماگیر
spot welding U جوشکاری نقطهای
warm spot U اندامها و مراکزاحساس گرما در پوست
high spot U جذابترین لذتبخشترین
trouble spot U کشوریکهدائمادرحالدرگیریونزاعباشد
center spot U نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
cathode spot U لکه کاتدی
cash spot U نقد فوری
balkline spot U نقطه مرکزی خط عرضی روی میز بیلیارد
air spot U تنظیم تیربا دیدبانی هوایی
air spot U تنظیم تیر توپخانه با استفاده از دیدبانی هوایی
advertising spot U فیلم تبلیغاتی
beauty spot U خال زیبایی
cold spot U نقطه سرماگیر
tight spot <idiom> U شرایط سخت
soft spot for someone/something <idiom> U احساسات تندوتیز داشتن
He was kI'lled on the spot. U جابجا کشته شد
face off spot U نقطه رویارویی
face off spot U هرکدام از 9 نقطه مخصوص رویارویی
hit the spot <idiom> U نیروی تازه وارد کردن
Johnny-on-the-spot <idiom> U
dead spot U نقطه خنثی
dead spot U منطقه ساکت
billiard spot U نقطه مخصوص گوی قرمزروی میز بیلیارد انگلیسی
beauty spot U خال کوچک
spot welding U نقطه جوش
pain spot U نقطه درد
spot cash U پول نقد
spot distortion U اغتشاش نقطه
spot elevation U ارتفاع تعیین شده
spot elevation U نقطه ارتفاع معلوم روی نقشه
spot footing U پی مجزا
spot goods U کالاهای موجود
spot goods U کالاهای اماده تحویل
spot grading U صافسازی
spot kick U ضربه کاشته
spot cash U پرداخت نقدی
spot bowler U بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
spot ball U گویی که از نقطه معین هدف ضربه با گوی اصلی بیلیاردقرار می گیرد
spot of enforcement U نقطه پنالتی
previous spot U نقطهای که توپ در اخرین باروارد بازی شده
long spot U موضع گیری توپگیری مستقیما" پشت سر محافظ میله ها
light spot U نقطه منور
light spot U نقطه نور
landing spot U نقطه فرود
pyramid spot U نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
soft spot U شولات
soft spot U ناحیه نشست
spot lamp U لامپ موضعی
spot lamp U لامپ با نورمتمرکز
spot repair U تعمیر در محل
spot report U گزارش مشاهدات یا گزارش فوری از تحقیقات محلی
spot sale U فروش نقد
spot sale U فروش نقدی وتحویل فوری کالای موردمعامله
spot shot U ضربه به گویی که در نقطه معین گذاشته شده
spot test U ازمایش فوری
spot transaction U معامله نقدی
spot weld U خال جوش
spot weld U نقطه جوش دادن
spot repair U تعمیر در جا
spot rate U نرخ فروش نقدی
spot price U قیمت تمام شده
spot map U کروکی تصادف یا کروکی مشاهدات بازرس
spot market U بازار نقدی
spot market U بازار معاملات نقدی
spot net U شبکه مخابراتی دیدبان یادیدبانی
spot pass U پاس غیرمستقیم
spot pass U پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
spot price U قیمت نقدی
spot price U قیمت برای فروش فوری
spot price U بهای جنس در معامله نقدی
spot weld U اتصال نقطه جوش
beauty spot U خال
blind spot U نقطه کور
hot spot U نقطه داغ
spot checks U بازدید در محل
hot spot U نقاط خطرناک یا خیلی خطرناک در منطقه الوده به مواد رادیواکتیو اتمی
spot check U مقابله موضعی
spot check U بطور چند در میان ازمودن
spot check U سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
spot checks U بررسی موضعی
spot checks U سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
spot check U بررسی موضعی
spot checks U مقابله موضعی
spot check U بازدید در محل
spot checks U بطور چند در میان ازمودن
blind spot U نقطه ضعف
spot welding electrode U الکترود جوشکاری نقطهای
center ice spot U نقطه شروع در مرکز دایره میانی
bridge spot weld U جوشکاری نقطهای
spot welding machine U دستگاه جوش نقطهای
This is an ideal spot for picnics . U اینجا برای پیک نیک ماه است
center face off spot U نقطه شروع در مرکز دایره میانی
white spot ball U مکانتوپسفید
great white spot U لکه سفید بزرگ
great red spot U لکه سرخ بزرگ
baulk line spot U نقطهخطمرز
spot pattern test U ازمون طرح نقطه ها
kicks from the penalty spot U شوت از نقطه پنالتی
flying spot scanner U پوینده لکهای تند رو
double row spot welding U جوشکاری نقطهای زنجیرهای جوشکاری نقطهای دوردیفه
single row spot welding U جوشکاری نقطهای سری
head U رهبری کردن مقاومت کردن
head U عنوان مبحث
head U راس
head U انتهای میز بیلیارد
head U دستشویی قایق بالای بادبان
head U طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
head U موضوع در راس چیزی واقع شدن
head U نوک پیکان
head U ارتفاع ریزش سر رولور سر
head U دهنه ابزار
head U افت
head U ارتفاع فشاری
well head U سر چشمه
with head on U سربه پیش سر به جلو
keep one's head U دست پاچه نشدن
one way head U سریکجهته
head off U دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head U اولین عنصر داده در لیست بودن
head U بعد بالایی کتاب یا بدنه
head U دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
head U دماغه
head U بخش بالایی وسیله
head U دادهای که نشان داده آدرس شروع لیست دادههای ذخیره شده در حافظه است
head U شبکه یا بدنه
head U وسیله ارتباطی بین آنتن و شبکه کابل تلویزیونی
to get anything into ones head U چیزیراحالی شدن یافهمیدن متقاعدشدن
to go off one's head U دیوانه شدن
to keep one's head U ارام یاخون سردبودن
head down U دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head well U چاه پیشکار
head well U مادر چاه
head way U پیشروی
head way U بلندی طاق سرعت
head way U پیشرفت
head way U بجلو
head U سالار عنوان
head U موضوع
head up U بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
head U منتها درجه موی سر
R/W head U وسیله
R/W head U HEAD WRITE/READ
head U رئیس
head U سر
over head U هزینه سربار
head U کله
off with his head U سرش را از تن جدا کنید
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com