Perdic | he was petrified with fear | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

✘ Close


Total search result: 40 (4 milliseconds)		ارسال یک معنی جدید
Menu	English	Persian	Menu
	he was petrified with fear U	از ترس بیحس یا بی حرکت شد

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	He shed his fear . His fear was dispelled. U	ترسش ریخت
	petrified U	ازکارانداختن
	petrified U	گیج کردن
	petrified U	متحجرکردن
	I was petrified. U	دود از کله ام بلند شد ( بی نهایت متعجب شدم )
	petrified U	سنگ کردن یا شدن
	his mind was petrified U	ذهنش از کار افتاد
	I was amazed ( petrified , astounded) . U	ماتم برد ( زد )
	to fear [for] U	ترس داشتن [بخاطر یا برای]
	you need not fear U	لازم نیست بترسید
	never fear U	ابدانترس
	never fear U	هیچ نترس یا نترسید
	for fear of U	از ترس
	fear U	بیم
	fear not U	نترسید
	fear U	ترس
	fear U	هراس ترسیدن
	fear U	وحشت
	Hi did not fear to die. U	از مرگ ترس وواهمه ای نداشت
	He is in fear of his life. U	ترس جانش رادارد
	To tremble with fear. U	از ترس لرزیدن
	fear of the future U	وحشت از آینده
	to feel fear U	احساس ترس کردن [داشتن]
	He obeyed from fear. U	ازروی ترس اطاعت کرد
	to act fear U	ترس رابهانه کردن
	fear prayer U	نماز وحشت
	fear of god U	خداترسی
	put a fear U	ترس راکناربگذارید
	there is no occasion for fear U	ترس هیچ مورد ندارد
	there is no occasion for fear U	جای هیچ ترس نیست
	those who did not fear won U	انهایی که نترسیدندپیروز شدند
	fear appeal U	توسل به ترس
	to entrance with fear U	زهره ترک کردن
	to quake with fear U	ازترس لرزیدن
	to shrink from fear U	ازترس عقب کشیدن
	to tremble with fear U	از ترس لرزیدن
	In fear and trembling . With trepidation . U	با ترس ولرز
	to put the fear of God into somebody U	کسی را وحشت زده کردن
	I am obsessed by fear of unemployment . U	تنها فکرم نگرانی از بیکاری ( عدم اشتغال ) است

Recent search history

Forum search

more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)

Contact | Terms | Privacy