Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 63 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
he passed hence
U
این جهان را بدرود گفت
he passed hence
U
ازاین جهان رخت بربست
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
passed
U
گذشتن
passed
U
عبور کردن
passed
U
رد شدن سپری شدن
passed
U
تصویب کردن قبول شدن
passed
U
رخ دادن
passed
U
قبول کردن
passed
U
تمام شدن
passed
U
وفات کردن
passed
U
پاس
passed
U
سبقت گرفتن از خطور کردن
passed
U
پاس دادن
passed
U
رایج شدن
passed
U
اجتناب کردن
passed
U
گذر عبور
passed
U
گذرگاه
passed
U
راه
passed
U
گردونه گدوک
passed
U
پروانه
passed
U
جواز گذرنامه
passed
U
بلیط
passed
U
گذراندن تصویب شدن
passed
U
جواز
passed
U
کلمه عبور
passed
U
عبورکردن
passed
U
گذرگاه کارت عبور گذراندن
passed
U
معبر جنگی
passed
U
اجازه عبور
passed
U
مسیر کوتاه جنگی
passed
U
گردنه
passed
U
معبر
passed
U
گذراندن ماهرانه گاو از کنارگاوباز با حرکت شنل
passed
U
یک دور حرکت در مسیرمسابقه اسکی روی اب انصراف از پرش برای انتخاب اندازههای بالاتر
passed
U
رد کردن چوب امدادی
passed
U
تصویب شدن
passed
U
صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
passed
U
انتقال یافتن منتقل شدن
passed
U
یک اجرا از لیست موضوعات برا ی مرتب کردن آنها
passed
U
برنامه اسمبلر که کد اصلی را در یک عمل ترجمه میکند
passed
U
عمل حرکت دادن تمام طول نوار مغناطیسی روی نوکهای خواندن /نوشتن
passed
U
1-اجرای حلقه یک بار. 2-یک عمل
passed
U
گذر
passed
U
گذراندن
he has passed the chair
U
ریاست داشته است
he has passed the chair
U
رئیس بوده است
i passed an uneasy night
U
دیشب
i passed an uneasy night
U
ناراحت بودم
i passed an uneasy night
U
شب بدی گذراندم
passed pawn
U
پیاده رونده یا پاسه شطرنج
protected passed pawn
U
پیاده رونده محافظت شده
It passed over my head.
U
از بالای سرم رد شد
I stayed in concealment until the danger passed.
U
خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
How many students passed the exam?
U
چند نفر در امتحان قبول شدند؟
Many years passed .
U
چندین سال گذشت
passed
<adj.>
<past-p.>
U
تصویب شده
passed
<adj.>
<past-p.>
U
تایید شده
passed
<adj.>
<past-p.>
U
قبول شده
passed
<adj.>
<past-p.>
U
اجازه داده شده
passed
<adj.>
<past-p.>
U
پذیرفته شده
passed
<adj.>
<past-p.>
U
تصدیق شده
passed
<adj.>
<past-p.>
U
به تایید رسیده
He passed the ball on to his teammate.
U
او
[مرد]
توپ را به هم تیمی اش پاس داد.
Partial phrase not found.
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com