Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 184 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
he lost the seat
U
مقام یا کرسی وکالت راازدست داد
he lost the seat
U
دوباره بوکالت برگزیده نشد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
lost
U
گم شده
lost causes
U
هدف تحقق نیافتنی
lost causes
U
جنبش یا آرمان از دست رفته
lost cause
U
هدف تحقق نیافتنی
lost cause
U
جنبش یا آرمان از دست رفته
to get lost
U
گمراه شدن
to get lost
U
گم شدن
to get lost
U
گم کردن
i lost my a
U
دار و ندار خود را گم کردم همه چیز از دستم رفت
lost
U
ضاله
lost
U
از دست رفته تلف شده
lost
U
گمشده
lost
U
از دست رفته ضایع
lost
U
زیان دیده
lost
U
شکست خورده گمراه
lost
U
منحرف
lost
U
مفقود
Get lost!
<idiom>
U
دورشدن
lost
U
گلوله ناپیدا
i lost sight of it
U
از نظرم نهان گشت
i lost my friends
U
دوستان خود را از دست دادم دوستانم از من جدا شدند
she has lost her roses
U
چهره گلگونش زعفرانی شده است
lost article
U
لقطه
lost article
U
شیئی گمشده
no love lost
<idiom>
U
سوء نیت ،احساسبدی داشتن
he lost his reason
U
عقل یا هوش خودرا ازدست داد
i have lost all patience
U
طاقتم طاق شده است
i lost the train
U
قطار را از دست دادم
i lost the train
U
به قطار نرسیدم
lost time
U
زمان مفقوده
lost target
U
تیر خطا
lost mass
U
افت جرم
lost head
U
افت بار
lost cluster
U
تعداد شیارهای دیسک که بیت شناسایی آنها خراب شده است . سیستم عامل این ناحیه را علامت گذاری کرده تا توسط فایل استفاده شود ولی داده آنها توسط فایل مشخصی قابل شناسایی نیست
lost child
U
طفل لقیط
lost chain
U
زنجیره از دست رفته
lost ball
U
گوی گم شده در مسیر بازی گلف که به فاصله 5 دقیقه پیدا نشود
lost animal
U
حیوان گمشده
lost animal
U
حیوان ضاله
lost and untraceable
U
غایب مفقودالاثر
lost documents
U
اسناد و مدارک گم شده
to count for lost
U
از دست رفته بحساب آوردن
sleep was lost to me
U
خواب بمن حرام شد
He lost everything that was dear to him.
U
آنچه برایش عزیز بود از دست داد
contact lost
U
هدف گم شد
She lost her way home .
U
راه خانه اش را گه کرد
I have lost my wallet .
U
کیف پولم را گه کرده ام
we lost sight of him
U
از نظر ما ناپدید شد او را گم کردیم
She lost her loved ones .
U
تمام عزیزانش را از دست داد
We lost our way in the dark.
U
راهمان راتوی تاریکی گه کردیم
lost time
U
زمان گمگشته
long-lost
U
کسیکهمدتهایمدیدیاسترویتنشدهاست
He has lost count.
U
حساب از دستش دررفته
To be lost . To disappear .
U
ازمیان بر افتادن
contact lost
U
هدف ازمیدان تعقیب خارج شد
lost chain
U
زنجیره گم شده
contact lost
U
تماس قطع شد
lost document
U
مدرک گم شده
I did it unwittingly. I lost count.
U
از دستم دررفت
We should not have lost sight of the fact that ...
U
ما نباید فراموش می کردیم در نظر بگیریم که ..
the army lost heavily
U
ارتش تلفات سنگین داد
Did you ever find that pen you lost ?
U
قلمت که گم شده بود پیدا کردی ؟
lost wax process
U
فرایند مدلهای مومی
lost wax process
U
ریخته گری با مدلهای مومی
We lost the case . We were convicted.
U
دردادگاه محکوم شدیم ( دعوی را باختیم )
I have lost a lot of blood.
U
خون زیادی از من رفته است
Time lost cannot be won again.
<idiom>
U
فرصت غنمیت است نباید از دست داد.
lost property office
U
دفتر اشیای گم شده
to recover lost time
U
وقت گمشده را جبران کردن)
to sighfor lost days
U
افسوس روزهای تلف شده راخوردن
She lost her husband in the crowd .
U
شوهرش رادرمیان جمعیت گه کرد
The ship and all its crew were lost .
U
کشتی با کلیه سر نشینانش گه ( مفقود ) شد
I have lost my interest in football .
U
دیگر به فوتبال علاقه ای ندارم
Get lost ! scram ! Beat it! Get out !Get out of my sight ! Be off with you !
U
برو گمشو !
please take a seat
U
خواهش میکنم بفرمایید
take your seat
U
بنشینیدسرجای خودتان
I think that's my seat.
فکر می کنم آن صندلی جای من است.
Is this seat taken?
U
آیا این صندلی گرفته شده است؟
seat
U
صندلی
seat
U
وضع بدن ژیمناست روی اسباب با تکیه روی نشیمنگاه
seat
U
حرکت تعادلی
seat
U
قسمت میانی زین اسب
seat
U
سکوی استقرار
seat
U
پایه
seat
U
نشیمنگاه
seat
U
مقر
seat
U
جایگزین ساختن
seat
U
محل اقامت
seat
U
مرکز مقر
seat
U
کفل
seat
U
سرین
seat
U
نشیمنگاه مسند
seat
U
نیمکت
Have a seat, please!
U
خواهش میکنم روی صندلی بشینید!
Have a seat, please!
U
خواهش میکنم بفرمایید !
seat
U
جا
seat
U
جایگاه نشاندن
He lost control of the car and swerved towards a tree.
U
او
[مرد]
کنترل خودرو را از دست داد و از پهلو به درخت خورد.
parliamentary seat
U
جای مجلسی
keay seat
U
جا خار
Where is my seat(place)
U
جای من کجاست ؟
parliamentary seat
U
صندلی مجلسی
to resign one's seat
U
از جای مجلسی خود کناره گرفتن
single seat
U
صندلییکنفره
seat tube
U
تیوپصندلی
seat stay
U
نگهدارندهصندلی
seat cover
U
پوششصندلی
seat belt
U
کمربند صندلی هواپیما
take a back seat
<idiom>
U
پذیرش پستترین مقام
ejector seat
U
صندلی پران
[هواپیمایی]
ejection seat
U
صندلی پران
[هواپیمایی]
a seat by the window
U
یک صندلی کنار پنجره
book a seat
U
جا رزرو کردن
on the edge of one's seat
<idiom>
U
ناآرام بودن
seat back
U
پشتیصندلی
seat-belt
U
کمربند صندلی هواپیما
governor's seat
U
حاکم نشین
hiking seat
U
تهته اتکای خم شونده در قایق
judgement seat
U
دادگاه
jump seat
U
صندلی تا شو
key seat
U
جاخار
key seat
U
شیار خار
mercy seat
U
سرپوش رحمت
mercy seat
U
تخت خدا
pillion seat
U
جای اضافی در موتور سیکلت
primer seat
U
مقر چاشنی
seat angle
U
نبشی نشیمن
seat bars
U
میلههای تکیه گاه
seat of government
U
مقر حکومت
seat of settlement
U
محل نشست ساختمان
governor's seat
U
حکومت نشین
garden seat
U
صندلی یانیمکت باغبانی
seat-belts
U
کمربند صندلی هواپیما
bucket seat
U
صندلی یکنفری
hot seat
U
صندلی برقی
hot seat
U
صندلی الکتریکی
window seat
U
صندلی یا نشیمنگاه لب پنجره
back seat
U
صندلی عقب اتومبیل
box seat
U
صندلی لژ
bridge seat
U
پاشنه پل
classical seat
U
وضع بدنی سوارکار روی زین
county seat
U
مرکز بخشداری
drive's seat
U
صندلی راننده
ejection seat
U
صندلی هواپیما که در مواقع اضطراری شخص را ازهواپیما بخارج پرتاب میکند
folding seat
U
صندلی تاشو
forward seat
U
حالت نشستن سوارکار روی زین در پرش حالت نشستن سوارکار بر روی زین
seat of the pants
U
استفاده از تجربه
sliding seat
U
نشیمنگاه متحرک در قایق مسابقه
country seat
U
خانهی اربابی
adjustable seat
صندلی متحرک
bench seat
U
صندلیاتومبیل
captain's seat
U
محلنشستنکاپیتان
commander's seat
U
صندلیفرمانده
bridge seat
U
تکیه گاه
double seat
U
صندلیدونفره
dual seat
U
زینموتور
first officer's seat
U
صندلیخلباناول
rear seat
U
صندلیعقب
reel seat
U
جایگاهقرقره
country seat
U
خانهی بزرگ روستایی
to induct into a seat
U
در جایی برقرار کردن
love seat
U
صندلی یانیمکت دسته دار دونفری
the seat thought
U
مرکز اندیشه یا فکر
the seat of pain
U
موضع درد
the seat of pain
U
جای درد
straddle seat
U
تعادل روی پارالل روی دستها با پاهای باز
valve seat
U
نشیمنگاه سوپاپ
fly by the seat of one's pants
<idiom>
U
دست تنها
valve seat wrench
U
دریچهآچارپایه
back-seat driver
U
مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
seat adjuster lever
سطح تنظیم صندلی
back-seat driver
U
آدم فضول
back-seat drivers
U
مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
back-seat drivers
U
آدم فضول
valve seat reamer
U
جدار تراش نشیمنگاه سوپاپ برقوی نشیمنگاه سوپاپ
valve seat insert
U
مدخل نشست سوپاپ نشیمنگاه سوپاپ
Keep a free(an empty)seat for me.
U
یک صندلی خالی برایم نگاهدار
flat racing seat
U
خم شدن روی اسب و دستها وسر در امتداد گردن اسب
valve seat grinder
U
دستگاه پرداخت نشیمنگاه سوپاپ
seat-belt warning light
U
چراغهشدارکمربندایمنی
seat back adjustment knob
دکمه تنظیم پشتی صندلی
You are a back seat drive.You are on the sidelines.
U
کنا رگود نشسته یی ومی گی لنگش کن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com