Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
hand luggage
U
چمدانمسافرت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Luggage
U
اسباب و اثاثیه
Can you help me with my luggage?
U
ممکن است بارم را حمل کنید؟
Do you have any more luggage?
U
آیا چمدان یا بار دیگری دارید؟
luggage
U
بار
Can you help me with my luggage?
U
ممکن است اسباب و اثاثیه ام را حمل کنید؟
this luggage
U
این اسباب و اثاثیه
Please take this luggage.
خواهش میکنم این اسباب و اثاثیه را برایم بیاورید.
luggage
U
بنه سفر
luggage
U
جامه دان اثاثه
luggage
U
توشه
luggage
U
جامه دان
Will you have our luggage sent up?
U
آیا ممکن است اسباب و اثاثیه من را بالا بفرستید؟
luggage compartment
U
محل قرار گرفتن جامه دان
luggage van
U
واگن بار
luggage van
U
واگن اسباب و اثاثیه
Where are the luggage lockers?
U
قفسه های ویژه بار کجاست؟
Could you help me carry my luggage?
U
ممکن است در حمل اسباب و اثاثیه ام به من کمک کنید؟
luggage lockers
U
قفس های اسباب و اثاثیه
Where are the luggage trolleys?
U
چرخهای دستی حمل بار کجاست؟
Where are the luggage lockers?
U
قفسه های ویژه اسباب و اثاثیه کجاست؟
luggage carrier
U
ترک بند موتورسیکلت
Take this luggage to the bus, please.
لطفا این اسباب و اثاثیه را تا اتوبوس / تاکسی حمل کنید.
Take this luggage to the taxi, please.
لطفا این اسباب و اثاثیه را تاکسی حمل کنید.
luggage net
U
باربنداتومبیل
luggage lockers
U
قفس های بار
Where are the luggage trolleys?
U
چرخ دستی اسباب و اثاثیه کجا هستند؟
luggage net
U
باربند فلزی مشبک
excess luggage
U
اضافه بار
luggage elastic
U
لاستیکچمدان
luggage rack
U
جایچمدان
luggage racks
U
قسمتقرارگیریبار
luggage trolley
U
چرخمخصوصچمدان
Where are the luggage trolleys?
U
چرخ دستی حمل بار کجا هستند؟
I'd like to leave my luggage, please.
من می خواهم اسباب و اثاثیه ام را تحویل بدهم.
Where is the left-luggage office?
U
دفتر بار امانتی کجاست؟
left-luggage office
U
دفتر بار امانتی
to shuffle from hand to hand
U
دست بدست کردن
pass from hand to hand
U
ترتب ایادی
Hand to hand fighting
U
جنگ تن به تن
hand over
<idiom>
U
have a hand in something
<idiom>
U
در کاری دست داشتن
on the other hand
<idiom>
U
درمقابل
near at hand
U
نزدیک
hand in
U
سمت زمین سرویس
off hand
U
فی البداهه
on hand
<idiom>
U
حاضر
on hand
<idiom>
U
قابل دسترس
have a hand in
<idiom>
U
مسئول کاری شدن
hand in
U
سمت زمین سرویس اسکواش
be off hand with someone
<idiom>
U
سر سنگین بودن
second hand
<idiom>
U
دست دوم
to hand down
U
بدوره بعدانتقال دادن
near at hand
U
در دسترس
hand down
U
پشت درپشت چیزی رارساندن
hand down
U
بتواتر رساندن
hand down
U
به ارث گذاشتن
an old hand at something
<idiom>
U
کارکشته
off hand
U
بدون آمادگی
off hand
U
سر ضرب
in hand
<idiom>
U
زیرنظر
try one's hand
<idiom>
U
بیتجربه بودن
on hand
<idiom>
U
دردسترس
hand-out
<idiom>
U
under the hand of
U
به امضای
to hand
U
دردسترس
hand over
U
تفویض کردن
hand over
U
به قبض دادن
hand over
U
فرستادن
hand over
U
تحویل دادن
hand over
U
تسلیم کردن
hand out
U
حریف دریافت کننده سرویس
to hand down
U
بارث گذاشتن
to hand out
U
از پنجره اویزان کردن
to take in hand
U
بعهده گرفتن
to take in hand
U
دردست گرفتن
hand saw
U
اره قد کن
hand saw
U
اره دستی
to hand over
U
واگذارکردن
to hand over
U
تحویل دادن
under the hand of hand
U
به امضای .....
in hand
U
در دست اقدام
in hand
U
در جریان
in hand
U
گذاشتن گوی بیلیارد در نقطه دلخواه محدوده
hand out
U
خراب کردن سرویس اسکواش
hand out
U
خطای سرویس
to get ones hand in
U
تسلط پیداکردن در
take a hand at
U
شرکت کردن در
from hand to hand
<idiom>
U
از یک شخص به یک شخص دیگری
get out of hand
<idiom>
U
کنترل خودرا از دست دادن
hand down
<idiom>
U
وصیت کردن
hand in
<idiom>
U
به کسی چیزی دادن
hand it to (someone)
<idiom>
U
به کسی اعتبار دادن
hand-me-down
<idiom>
U
بدش به من
hand out
<idiom>
U
از چیزهایی مشابه به هم دادن
hand-out
<idiom>
U
پاداش ،معمولا از طرف دولت
hand in hand
U
دست بدست
under hand
U
درنهان به پنهانی
To be an old hand at something.
U
درکاری سابقه وتجربه داشتن
to get ones hand in
U
دست یافتن به
hand on
U
پی درپی وبتواترچیزی را رساندن
hand on
U
تسلیم کردن
hand off
U
رد کردن توپ به یار
hand off
U
کنار زدن حریف بوسیله توپدار
hand off
U
رد کردن توپ
He must have a hand in it.
U
حتما" دراینکار دست دارد
to come to hand
U
رسیدن
to come to hand
U
بدست امدن
She has become rather off hand.
U
سایه اش سنگین شده
hand in hand
U
دست دردست یکدیگر
near at hand
U
دم دست
on the other hand
<adv.>
U
به ترتیب دیگر
hand to hand
U
دسته و پنجه نرم کردن
hand to hand
U
دست به یقه
hand to hand
U
دردسترس
hand to hand
U
دست بدست یکدیگر مجاور
hand to hand
U
نزدیک
off-hand
U
پاس کوتاه روی سر
second-hand
U
ثانیه شمار
second-hand
U
مستعمل
second-hand
U
نیمدار
hand
U
عقربه
[ساعت ...]
right-hand
U
واقع در دست راست
hand to hand
U
رزم نزدیک رزم تن به تن
hand-to-hand
U
نزدیک
on the one hand
<adv.>
U
یکی انکه
on the one hand
<adv.>
U
در یک طرف
hand-me-down
U
ارزان
hand-me-down
U
لباس ارزان ودوخته
hand me down
U
ارزان
hand me down
U
لباس ارزان ودوخته
hand-to-hand
U
رزم نزدیک رزم تن به تن
hand-to-hand
U
دسته و پنجه نرم کردن
hand-to-hand
U
دست به یقه
hand-to-hand
U
دردسترس
hand-to-hand
U
دست بدست یکدیگر مجاور
hand
U
سیستم جاری که 1-عملوند عملیات خودکار را کنترل نمیکند. 2-عملوند نیازی به تماس با وسیله مورد استفاده ندارد
hand
U
سیستم جاری که عملوند عملیات را با اجرای دستورات از طریق صفحه کلید کنترل میکند
hand
U
پیمان
hand
U
پهلو
hand
U
طرف
hand
U
دخالت کمک
hand
U
شرکت
hand
U
خط
hand
U
دسته دستخط
hand
U
عقربه
hand
U
دست
little hand
U
عقربه کوچک
[ساعت]
out of hand
U
فورا
hand
U
دادن
hand
U
کمک کردن بادست کاری را انجام دادن یک وجب
hand
U
دستخط
hand
U
امضا
hand
U
بردن مسابقه اسب دوانی با فاصله مناسب مجموع چهارتایی پیکان
hand
U
وضعی که بتوان گوی اصلی بیلیاردرا در هر نقطه گذاشت
hand
U
تغییروضع و فرصت برای کسب امتیاز
hand
U
میلههای تسخیرشده حریف در پایان
hand
U
خطای دست
hand
U
دست به دست کردن
hand
U
یاری دادن
hand
U
کمک
hand
U
نفر
old hand
U
ادم با سابقه و مجرب
at hand
U
نزدیک
Do you need a hand?
U
میتونم کمکت کنم؟
Do you need a hand?
U
کمک میخوای؟
better hand
U
تقدم
better hand
U
پیشی
on hand
U
در دست
on one hand
U
ازیکسو
at the hand of
U
بوسیله
at the hand of
U
بدست
at second hand
U
بطور غیرمستقیم
at second hand
U
از قول دیگری
on hand
U
وسایل موجود درانبار
off hand
U
بی مطالعه
off hand
U
بی تهیه
right hand
U
دست راست
four in hand
U
گردونه چهار اسبه که یک راننده داشته باشد
for ones own hand
U
بابت خود شخص
for ones own hand
U
به خاطر خود شخص
first hand
U
دست اول
first hand
U
نخستین بازی کن
to hand somebody something
U
به کسی چیزی دادن
second-hand
<adj.>
U
کارکرده
on hand
U
موجود
at hand
U
دم دست
second hand
U
عاریه
on the other hand
<adv.>
U
درمقابل
one hand
U
گرفتن توپ با یک دست
second hand
U
نیم دار
on the other hand
U
از سوی دیگر
on the other hand
<adv.>
U
طور دیگر
second hand
U
مستعمل دست دوم
first-hand
U
مستقیم
on the other hand
<adv.>
U
ازطرف دیگر
first-hand
U
اصلی
on the other hand
U
ازطرف دیگر
at first hand
U
در وهله نخست
at first hand
U
مستقیما
on one hand
U
ازطرفی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com