Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
half knot
U
نیم گره
half knot
U
گره خفتی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
knot
U
میل دریایی
knot
U
گره دریایی
knot
U
گره خوردن
knot
U
نات
knot
U
منگوله دار کردن گره دریایی
knot
U
گره خوردن
knot
U
گیرانداختن
knot
U
گره پیشاهنگی
knot
U
بقچه
[کاموا ]
knot
U
گره زدن
knot
U
گره دریایی
knot
U
گره
knot
U
گره دریایی
[واحد اندازه گیری]
[واحد سرعت دریایی]
knot
U
[واحد سرعت دریایی معادل ۱۸۵۲ متر درساعت]
knot
U
نات
[واحد اندازه گیری]
[واحد سرعت دریایی]
knot
U
میل دریایی
[واحد اندازه گیری]
[واحد سرعت دریایی]
knot
U
کانون
[کاموا]
knot
U
بهم پیوستن
knot
U
گره زدن
knot
U
گره
knot
U
برکمدگی
knot
U
دژپیه
knot
U
غده چیز سفت یا غلنبه
knot
U
مشکل عقده
knot
U
واحد سرعت دریایی معادل 01/ 6706 فوت درساعت
tie the knot
<idiom>
U
ازدواج کردن
The knot has come loose .
U
گره شل شده است
To unite a knot .
U
گره را باز کردن
knot stitches
U
کوکگره
figure-eight knot
U
شکلگره8تایی
top-knot
U
سر پر
top-knot
U
پرهای تارکسر
top-knot
U
موی فرق سر
top-knot
U
گره زینتی
Gordian knot
U
مشکل معما مانند
Gordian knot
U
مسئلهی گیجکننده
Gordian knot
U
گرهی گوردیان گوردیوس
top-knot
U
کاکل
granny knot
U
گره غلط
granny knot
U
گره عامی
constrictor knot
U
گره فشاری
turtle knot
U
گره وصل کردن طعمه ماهیگیری به راهنما
crown knot
U
گره تاج
dead knot
U
گرهای که با عضوهای اطراف خود اتصال نداشته باشد
diameter of a knot
U
قطر یک گره
double knot
U
گره دوبل
elf knot
U
موی درهم برهم
elf knot
U
زلف ژولیده
elf knot
U
گیس جنی
figure eight knot
U
گره هشت کوهنوردی
figure of eight knot
U
گره هشت فرانسه
fisherman's knot
U
گره ماهی گیر
fisherman's knot
U
گره
windsor knot
U
گره بزرگ کراوات
wall knot
U
گره تخت
running knot
U
خفت
running knot
U
گره بند
sailor's knot
U
گره کراوات
surgeon's knot
U
گره بخیه جراحی
surfer's knot
U
ورم یا برجستگی زیر زانو یابالای پای موج سوار
square knot
U
گره مربع
shoulder knot
U
روبان یاحمایل زینتی روی شانه
shoulder knot
U
واکسیل
slip knot
U
گره خفت
slip knot
U
گره زود گشا
square knot
U
گره مرکب از دونیم کره
square knot
U
گره مربر
psyche knot
U
ارایش گیسو بصورت گوجه فرنگی
overhand knot
U
گره اضافی
overhand knot
U
گره ساده
wall knot
U
گره حصیری
to untie a knot
U
گرهی رابازکردن
to tie a knot
U
گره زدن
to cut the g. knot
U
گره یامشکلی رابزورحل کردن
tight knot
U
گره سخت
sword knot
U
شرابه شمشیر
knot tie
U
گره مقرهای
knot hole
U
محل گره
knot hole
U
محل حفره
macrame knot
U
گره توری بافی
manrope knot
U
head s"turk
nail knot
U
گره بین نخ فرعی و اصلی ماهیگیری
pruisik knot
U
گره پروسیک
packing knot
U
گره زدن بدون پود
Persian knot
U
گره فارسی
turkish knot
U
گره متقارن
Persian knot
U
گره نامتقارن
senneh knot
U
گره فارسی
senneh knot
U
گره نامتقارن
Spanish knot
U
گره اسپانیایی
[این گره بدور یک نخ تار زده شده و به آفریقا منسوب می باشد.]
symmetric knot
U
گره ترکی
[گره نامتقارن]
[که بدور دو تار زده می شود و معمولا از قلاب جهت خفت زدن استفاده می شود.]
tie
[knot]
U
خفت
tie
[knot]
U
ایلمک
tie
[knot]
U
پیچه
tie
[knot]
U
ریشه
turkish knot
U
گره ترکی
Danish knot
U
گره رنی
reef knot
U
گره راست
knot ratio
U
نسبت تعداد گره
[این کسر جهت مقایسه تراکم گره در طول و عرض بافت بکار رفته و عاملی جهت تعیین قیمت فرش می باشد.]
blood knot
U
نوعی گره
alternate knot
U
گره یک در میان (نوعی گره تقلبی)
butterfly knot
U
گره پروانه
knot count
U
رجشمار
[گره زرعی]
[تعداد گره در طول مشخصی از فرش]
angular knot
U
گره زاویه ای مثل گره آویز
asymmetric knot
U
گره نامتقارن
berber knot
U
گره مراکشی که بدور دو تار دو مرتبه گره می خورد
asymmetric knot
U
گره سنه
knot strength
U
استحکام گره
hand knot
U
گره دستی
clinch knot
U
گره ثابت
knot density
U
چگالی گره
[تراکم تعداد گره در مساحتی مشخص از فرش می باشد که اغلب بصورت متر مربع و یا اینچ مربع محاسبه می گردد.]
Tie a knot in the rope .
U
طناب را یک گره بزنید
heaving line knot
U
گره هبلین
See if you can unite the dead knot .
U
ببین این گره کور را می توانی باز کنی
perfection loop knot
U
نوعی گره قرنیهای در انتهای نخ ماهیگیری
loop knot tie
U
گره حلقوی
asymmetric knot
[farsi]
U
گره فارسی
French knot stitch
U
گرهفرانسوی
Tie a rope in a firm knot .
U
طناب را گره محکمی زدن
half
U
ارسال داده در یک جهت در واحد زمان روی کانال یک سویه
second half
U
نیمه دوم
half
U
یکی از دو بخش معادل
half
U
مودمی که در هر لحظه در یک حالت کار میکند.
half
U
مجموعه بیتتها که نیمی از کلمه استاندارد را می گیرند ولی به عنوان واحد مجزا قابل دسترسی اند
half
U
جمع کننده دودویی که میتواند نتیجه جمع دو ورودی را تولید کند. و رقم نقل خروجی تولید میکند ولی نمیتواند رقم نقل ورودی بپذیرد
half
U
کارتن با طول نصفه
half way
U
واقع در نیمه راه
half way
U
نیمه راه
first half
U
نیمه نخست
half
U
دیسک درایویی که مقابل آن نیمی از حالت استاندارد باشد.
half
U
حرکت یا نمایش گرافیکی با نیمی از شدت معمولی
one half of
U
نیمی از
half in half out
U
دو پشتک به عقب با نیم وارو
half
U
بطور ناقص
half
U
نیمی
half
U
شریک ناقص
half
U
طرف
half
U
سو
half
U
نصفه
half
U
نیم
one half of
U
یک نصف
one is half of two
U
یکی نیمی است از دو
half
U
نیمه نخست
half
U
نصف
outside half
U
هافبک کناری
ones better half
U
زن
one's better half
U
زن بطور کنایه
i thank you be half of
U
از طرف ... تشکر می کنم
to go off half
U
بی اندیشه سخن گفتن وزیاددیدن
right half
U
نیمهراست
half and half
U
نوعی ابجو انگلیسی
half and half
U
نصفانصف
half and half
U
بالمناصفه
half a d.
U
شش تا
half a d.
U
نیم دو جین
to go off half
U
بی گدارباب زدن
half volley
U
پرتاب نزدیک به توپزن که بیدرنگ پس از بلند شدن ضربه می خورد
half view
U
نیم نما
half truth
U
حقیقت ناقص
half price
U
نصف قیمت
half truth
U
سخن نیم راست
half volley
U
ضربه بلافاصله پس ازتماس توپ با سطح
half way houses
U
خانههای امادگی
half width
U
نیم پهنا
i had half a mind to go
U
چندان مایل برفتن نبودم انقدر ها میل نداشتم بروم
for half board
U
برای تختخواب، صبحانه و یک وعده غذای اصلی
he is half your weight
U
وزن او نصف وزن شما است
he did half swear
U
سخت سوگندیادکردن
half yearly
U
نیم ساله
half yearly
U
شش ماهه
half word
U
نیم کلمه
half worcester
U
ضربهای در بولینگ که میلههای 3 و 9 یا 2 و 8 را جامی گذارد
half tracked
U
نیمه شنی
half track
U
خودرو نیمه شنی یا نیم زنجیر
half thickness
U
ضخامت لازم برای نصف کردن نفوذ عناصر تراونده
half step
U
نیم گام
half step
U
نیم قدم
half staff
U
نیم افراشته
half sovereign
U
سکه زر ده شیلینکی انگلیس
half sole
U
نیم تخت زدن
half sole
U
نیم تخت انداختن
half sole
U
نیم تخت
half slip
U
زیر پیراهنی
half tide
U
حالت وسط جزر ومد
half timber
U
الوار کوتاه
half timber
U
ساخته شده از الوار کوتاه
half track
U
هاف تراک
half tone
U
سایه روشن زدن
half tone
U
سایه روشن
half tone
U
رنگ متوسط سایه رنگ
half tone
U
نیم پرده
half timer
U
شاگردیکه درنیمی ازوقت خوددرس میخواندودرنیمه دیگرکارمیکند
half time
U
نیمه بازی
half time
U
نیم وقت
half time
U
نصف وقت
half slip
U
ژوپن
half-pace
U
شاه نشین نیم گرد
fly half
U
نیمهپرتابمرتفعتوپ
half barb
U
پیکاننصفه
half handle
U
نیمدسته
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com