English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
game management U شکارداری
game management U شکاربانی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
management U property endowed the affairsof the of تولیت عین موقوفه
management U سازماندهی
management U برنامه ریزی
management U اجرا و نگهداری شبکه
management U هدایت یا سازماندهی
management U اداره
management U سرپرستی
management U حیله
management U مدیریت وریاست حسن تدبیر
management U ترتیب
management U مدیریت
management U مدیران کارفرمایی
management U ship leader
management U حل و عقد
data management U مدیریت داده ها
database management U مدیریت پایگاه داده ها
demand management U مدیریت تقاضا
memory management U مدیریت حافظه
materiel management U مدیریت اماد
facilities management U مدیریت امکانات
file management U مدیریت پرونده ها
configuration management U مدیریت پیکربندی
concurrency management U مدیریت همزمانی
monopoly management U مدیریت انحصاری
operational management U مدیریت عملیاتی
ownership and management U مالکیت و مدیریت
management coding U سیستم کد بندی و علامت گذاری کالاها و ذخایر از نظرمدیریت توزیع
personnel management U مدیریت استخدام
career management U مدیریت تهیه تخصصهای نظامی
career management U مدیریت مشاغل
personnel management U مدیریت پرسنلی
file management U مدیریت پرونده
file management U مدیریت فایل
inventory management U مدیریت موجودی
job management U مدیریت برنامه
management accounting U تهیه حساب جهت مدیران
production management U مدیریت تولید
management expenses U مخارج مدیریت
management expenses U مخارج اداری
management graphics U مدیریت گرافیک
management report U گزارش مدیریت
management science U علم مدیریت
management system U سیستم مدیریت
management system U سیستم اداره
materials management U مدیریت مواد
materiel management U مدیریت اقلام
financial management U مدیریت مالی
industrial management U مدیریت صنعتی
personnel management U اداره کردن پرسنلی
wildlife management U مدیریت حیات وحش
watershed management U ابخیزداری
watershed management U کلیه عملیات مربوط به اصلاح و نگهداری و بهره برداری از انجیرها
watershed management U انجیرداری
task management U مدیریت وفیفه
task management U مدیریت کار
resource management U مدیریت منبع
scientific management U مدیریت علمی
management board U کمیته مباشر [شرکت سهامی]
supply management U مدیریت عرضه
management group U ائتلاف تجاری
record management U مدیریت مدارک
memory management U مدیریت حافظه [علوم کامپیوتر]
board of management U کمیته مباشر [شرکت سهامی]
record management U مدیریت رکوردها
management group U ائتلاف چند شرکت
file management program U برنامه مدیریت فایل
home management software U برنامههای طراحی شده جهت استفاده داخلی
database management program U برنامه مدیریت پایگاه داده ها
information management system U سیستم مدیریت اطلاعات
top level management U مدیریت سطح بالا
information resource management U مدیریت منبع اطلاعات
management information system U سیستم مدیریت اطلاعات
management information system U نرم افزاری که به مدیران شرکت امکان دستیابی و بررسی داده را میدهد
institute of materials management U موسسه مدیریت مواد
paged memory management U مدیریت حافظه صفحه بندی شده
lower level management U مدیریت سطح پایین
spatial data management U مدیریت داده فضایی
data base management U مدیریت پایگاه داده ها
memory management program U برنامه مدیریت حافظه
middle level management U مدیریت سطح متوسط
relational database management U مدیریت پایگاه دادههای رابطهای
data base management U مدیریت پایگاه داده
command management system U سیستم مدیریت فرماندهی سیستم مدیریت یکان
project management system U سیستم مدیریت پروژه
project management program U برنامه مدیریت پروژه
army management structure U سازمان مدیریت نیروی زمینی
association for system management U یک سازمان بین المللی که متعهد است تا اعضا خود را ازرشد سریع و تغییرات درزمینه مدیریت سیستم ها وپردازش اطلاعات اگاه کند
data management programs U برنامههای مدیریت داده ها
data management system U سیستم مدیریت داده ها
data processing management U مدیریت پردازش داده
database management system U سیستم مدیریت پایگاه داده سیستم مدیریت پایگاه داده ها
simple network management protocol U سیستم مدیریت شبکه که نحوه ارسال داده وضعیت از گرههای کنترل به ایستگاه کنترل را بیان میکند. SNNP قادر به کارترون با هر نوع شبکه سخت افزار یا نرم افزار به صورت مجازی است
relational database management system U پایگاه دادهای که تمام موضوعات ان بهم مربوطند.دادهای که فیلد مربوطه را جستجو میکند بدست می آید
relational database management system U پرسش پایگاه داده ها که حاوی عملگرهارابط های است
action oriented management report U گزارشی که شرایط غیرعادی رابا توجه ویژهای که نیازدارد به مدیریت هشدار میدهد
network data management system U مجموعهای از برنامههای مرتبط برای بار کردن دستیابی و کنترل یک پایگاه داده
record oriented database management U برنامه مدیریت پایگاه دادههای رکوردی
relational database management system U نشانهای که دو موضوع را مقایسه میکند
data base management system U سیستم مدیریت پایگاه داده ها
computer aided factory management U مدیریت کارخانه با استفاده ازکامپیوتر
data processing management association U انجمن مدیریت پردازش داده
table oriented database management progr U برنامه مدیریت پایگاه دادههای جدولی
hierarchical data base management system U سیستم مدیریت پایگاه داده سلسله مراتبی
flat fuiile database management program U برنامه مدیریت پایگاه دادههای تک فایل
i was very u. at that game U خیلی در ان بازی بد اوردم
the game is on U بازی دایر است
the best game out U بهترین بازیکه تاکنون پیداشده است
the game is up U بازی تمام شد
the game is up U بازی باخت
name of the game <idiom> U قسمت اصلی یک موضوع
game U شکار
game U چلاق
game U اتصالی که joystick را به کامپیوتر وصل میکند
game U بازی کامپبیوتری با نرم افزار مخصوص
game U آنچه برای لذت و آرامش بازی شود
game U شکار گرفته شده
game U joystick و آداپتور نمایش فقط برای بازی کردن
game U هرنوع ورزش بامقررات
game U سرگرمی دوربازی بازی کردن
game U وسیلهای که در دست قرار می گیرد تا نشانگر یا تصویر گرافیکی را در بازی کامپیوتری حرکت دهد
game and game U یکدست ویکدست
game and game U یک بیک
game U تفریح کردن
game U اهل حال
game U سرحال
game U معیوب
game keep U شکاربان
game U مسابقه
game U بازی
game U جانور شکاری
game U وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
game U یک دوربازی
game U سرگرمی شکار
game U شوخی
game U دست انداختن
game U کامپیوتر مخصوص
game keep U قرق چی
game keep U پاسبان شکار
game U مسابقههای ورزشی
to make game of U مسخره کردن ریشخند کردن
to make game of U دست انداختن
two pawns game U بازی دو پیاده در سیستم روسی در دفاع گرونفلد
to kill game U شکارزدن
to spoil ones game U نقشه یاکارکسیراخراب کردن
to play the game U رعایت قانون راکردن باشرافت رفتارکردن
to game away one's money U درقمارپول ازدست دادن
three knights' game U بازی سه اسب
suspension of the game U تعویق و تاخیر بازی
team game U بازی گروهی
stoppage of the game U توقف بازی
power game U بازی قدرتی
spanish game U بازی شطرنج اسپانیایی روی لوپس
small game U پرندگان و حیوانات کوچک که برای تفریح شکار می شوند
to die game U مردانه جان دادن
two person game U بازی دو نفره در تئوری بازیها
upland game U پرندگان و حیوانات کوچم شکاری در ارتفاعات
fair game U دست انداختنی
fair game U مسخره کردنی
waiting game U صبور و گوش به زنگ بودن برای یافتن فرصت خوب
game cartridge U محلورودیبازی
parlour game U بازیخانوادگیمثلبازیباکلمات
Do you know how to play this game ? U این بازی رابلد هستید ؟
fair game <idiom> U موضوع تهاجم
ball game U گوبازی
football game U بازی فوتبال
board game U بازی روی تخته
a whole new ball game <idiom> U یک ماجرای کاملا متفاوت
Now that you're here, it's a whole new ball game. U حالا که اینجایی قضیه خیلی فرق می کند.
a game of chess U یک مسابقه شطرنج
fair game U طعمهی حاضر و آماده
fair game U آماج روا
fair game U شکار قانونی
vienna game U بازی وینی شطرنج
war game U جنگ ازمون
war game U مانورنظامی عملیات جنگی اموزشی
war game U اجرای بازی جنگ
war game U بازی جنگ کردن
war game U بازی جنگ
ball game U شرایط وضعیت
zero sum game U بازی با جمع صفر در تئوری بازیها
ball game U ورزش یا بازی با توپ
ball game U مسابقه
ball game U هماورد
losing game U بازی که باخت ان حتمی مینماید و خلق بازیکن را تنگ میکند
fair game U شکار مجاز
small game U پرندگان وپستانداران شکاری کوچک
game point U امتیاز پایانی
game fish U ماهی مجاز برای صیادی
game cycle U دورههای عملیاتی بازی جنگ
game cycle U دوره بازی
game cock U خروس جنگی
game clock U ساعت ورزشگاه
game bird U پرنده موردنظر درشکار
game bird U یک امتیاز
game ball U توپ بازی
game bag U خرجین شکاری
four knight's game U بازی چهار اسب
four handed game U بازی چهارنفره
exhibition game U بازی نمایشی به نفع خیریه
enter the game U وارد بازی شدن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com