Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 113 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
functional relation
U
رابطه تابعی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
with relation to
U
نسبت به راجع به در باره
in relation to
U
راجع به
in relation to
U
در باره
co relation
U
بستگی دوچیزباهم دوسوپیوستگی
in relation to
U
نسبت به
relation
U
پیوند
relation
U
شرح خویشاوند
relation
U
کارها
relation
U
ارتباط
relation
U
نقل قول وابسته به نسبت یا خویشی
relation
U
خویش
relation
U
رابطه نسبت
relation
U
وابستگی
relation
U
رابطه
relation
U
نسبت
divisibility relation
U
رابطه بخش پذیری
[ریاضی]
monotonic relation
U
رابطه همسو
mil relation
U
رابطه میلیم
mil relation
U
رابطه میلیمی
mutual relation
U
مقاصه
negative relation
U
رابطه منفی
negative relation
U
رابطه معکوس
recurrence relation
[RR]
U
رابطه بازگشتی
[ریاضی]
poor relation
U
مربوطبهچیزینامرغوب
blood relation
U
رابطهخونیوخانوادگی
symbiotic relation
U
رابطه همزیستی
relation learning
U
رابطه اموزی
positive relation
U
رابطه مثبت
positive relation
U
رابطه مستقیم
equivalence relation
U
رابطه هم ارزی
dynamic relation
U
روابط میان جوهروعرض یاعلت و معلول
arithmetic relation
U
ارتباط محاسباتی
de broglie relation
U
رابطه دوبروی
commutation relation
U
رابطه جابجایی
bode's relation
U
رابطه بود
binary relation
U
رابطه دوتایی
arithmetic relation
U
رابطه حسابی
stress strain relation
U
رابطه تنش- کرنش
The sever ones connections ( relation ) with someone .
U
روابط خود را با کسی قطع کردن
mass energy relation
U
رابطه جرم و انرژی
lead lag relation
U
رابطه سبقت
lead lag relation
U
تاخیر
input output relation
U
رابطه ورودی- خروجی
functional
U
کارکردی
functional
U
مربوط به نحوه کار چیزی
functional
<adj.>
U
کارکردی
functional
U
تابعی
functional
U
اساسی
functional
U
در حال کار
functional
U
اصلی
functional
U
سخت افزار یا نرم افزاری که آن طور که باید کار میکند
functional
U
اصول مبادی
functional
U
مشخصاتی که نتایجی که تولید یک برنامه را معرفی می کنند
functional
U
وابسته به شغل وپیشه
functional
U
رسم امور داخلی و فرآیندهای ماشین یا نرم افزار
functional
U
تابعی وفیفه مندی
functional
<adj.>
U
سودمند
functional
<adj.>
U
درست
functional
<adj.>
U
شایسته
functional
<adj.>
U
هدفمند
functional
<adj.>
U
اجرا شدنی
functional
<adj.>
U
مفید
functional
<adj.>
U
باصرفه
functional
<adj.>
U
دارای مزیت
functional
<adj.>
U
قابل اجرا
functional
<adj.>
U
قابل استفاده
functional
<adj.>
U
عملی
functional
U
وفیفه دار
functional
<adj.>
U
به درد بخور
functional
U
وابسته به وفایف اعضاء وفیفهای
functional
<adj.>
U
مناسب
functional
<adj.>
U
بدرد خور
functional design
U
طرح وفیفهای
functional analysis
U
آنالیز تابعی
[ریاضی]
functional autonomy
U
خود مختاری کارکردی
functional programming
U
برنامه نویسی تابعی
functional maps
U
نقشههای کارکردی
functional group
U
گروه عاملی
functional fixedness
U
تثبیت کارکردی
functional finance
U
سیاست مالی دولت برای تثبیت وضع اقتصادی
functional finance
U
سیاست مالی اصولی
functional distribution
U
توزیع درامدبه عوامل تولید و مطالعه نحوه این توزیع
functional distribution
U
توزیع اساسی
functional diagram
U
نمودار وفیفه مندی
functional design
U
طرح وفیفه مندی
functional description
U
شرح وفیفهای
functional defect
U
نقص کارکردی
functional character
U
دخشه وفیفه بندی
functional blindness
U
نابینایی کارکردی
functional psychology
U
روانشناسی کارکردی
functional psychosis
U
روان پریشی کارکردی
functional unit
U
واحد وفیفه مند
functional unit
U
واحد در حال کار
functional team
U
تیم عمل کننده
functional team
U
تیم اجرایی
functional specification
U
مشخصه عملیاتی
functional deafness
U
ناشنوایی کارکردی
functional unit
U
واحد در حال کار واحد تابعی
functional validation
U
اعتباریابی کارکردی
functional shift
U
تغییر یک کلمه یا عبارت برحسب مقتضیات دستوری
functional disorders
U
اختلالهای کارکردی
functional unit
U
واحدعملیاتی
functional relationship
U
رابطه تابعی
functional condition code
U
کد یا علامت مشخصات عمل کرد مهمات
functional residual capacity
U
فرفیت باقیمانده عملی
functional units of a computer
U
واحدهای عملیاتی یک کامپیوتر
functional distribution of income
U
توزیع درامد بر حسب کارکرد توزیع درامد بین عوامل تولیدبدون توجه به مالکیت عوامل تولید
functional principle
[Technology]
U
کارکرد
functional principle
[Technology]
U
عاملیت
activating effect of functional group
U
گروه زیاد کننده فعالیت
activating effect of functional group
U
گروه فعال ساز
directive effect of functional groups
U
اثر جهت دهندگی گروههای عاملی
Recent search history
Forum search
Search history is
off
.
Activate
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
✘
ض
ص
ث
ق
ف
غ
ع
ه
خ
ح
ج
چ
◀—
ش
س
ئ
ی
ب
ل
أ
آ
ا
ت
ن
م
ک
گ
[]
ظ
ط
ژ
ز
ر
ذ
د
پ
ؤ
و
ء
.
!
؟
()
نیم فاصله
Space
نیم فاصله
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com
Close
Previous
Next
Loading...