English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 195 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
functional diagram U نمودار وفیفه مندی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
set diagram [e.g. Euler or Venn diagram] U نمودار مجموعه [ریاضی]
functional <adj.> U به درد بخور
functional U رسم امور داخلی و فرآیندهای ماشین یا نرم افزار
functional U وفیفه دار
functional U تابعی وفیفه مندی
functional U در حال کار
functional U کارکردی
functional U تابعی
functional U اصلی
functional U اصول مبادی
functional U مشخصاتی که نتایجی که تولید یک برنامه را معرفی می کنند
functional U سخت افزار یا نرم افزاری که آن طور که باید کار میکند
functional U مربوط به نحوه کار چیزی
functional U اساسی
functional U وابسته به وفایف اعضاء وفیفهای
functional U وابسته به شغل وپیشه
functional <adj.> U سودمند
functional <adj.> U درست
functional <adj.> U شایسته
functional <adj.> U هدفمند
functional <adj.> U اجرا شدنی
functional <adj.> U مفید
functional <adj.> U باصرفه
functional <adj.> U دارای مزیت
functional <adj.> U بدرد خور
functional <adj.> U قابل استفاده
functional <adj.> U قابل اجرا
functional <adj.> U کارکردی
functional <adj.> U عملی
functional <adj.> U مناسب
functional finance U سیاست مالی اصولی
functional finance U سیاست مالی دولت برای تثبیت وضع اقتصادی
functional psychosis U روان پریشی کارکردی
functional psychology U روانشناسی کارکردی
functional programming U برنامه نویسی تابعی
functional shift U تغییر یک کلمه یا عبارت برحسب مقتضیات دستوری
functional group U گروه عاملی
functional maps U نقشههای کارکردی
functional fixedness U تثبیت کارکردی
functional relationship U رابطه تابعی
functional relation U رابطه تابعی
functional distribution U توزیع درامدبه عوامل تولید و مطالعه نحوه این توزیع
functional blindness U نابینایی کارکردی
functional character U دخشه وفیفه بندی
functional deafness U ناشنوایی کارکردی
functional defect U نقص کارکردی
functional design U طرح وفیفه مندی
functional design U طرح وفیفهای
functional disorders U اختلالهای کارکردی
functional description U شرح وفیفهای
functional distribution U توزیع اساسی
functional autonomy U خود مختاری کارکردی
functional specification U مشخصه عملیاتی
functional analysis U آنالیز تابعی [ریاضی]
functional unit U واحد وفیفه مند
functional validation U اعتباریابی کارکردی
functional unit U واحد در حال کار واحد تابعی
functional unit U واحدعملیاتی
functional unit U واحد در حال کار
functional team U تیم اجرایی
functional team U تیم عمل کننده
functional condition code U کد یا علامت مشخصات عمل کرد مهمات
functional principle [Technology] U عاملیت
functional principle [Technology] U کارکرد
functional residual capacity U فرفیت باقیمانده عملی
functional units of a computer U واحدهای عملیاتی یک کامپیوتر
functional distribution of income U توزیع درامد بر حسب کارکرد توزیع درامد بین عوامل تولیدبدون توجه به مالکیت عوامل تولید
activating effect of functional group U گروه فعال ساز
directive effect of functional groups U اثر جهت دهندگی گروههای عاملی
activating effect of functional group U گروه زیاد کننده فعالیت
diagram U شکل هندسی
h r diagram U نمودار اچ . ار
diagram U ترسیمه
diagram U شکل راهنما دیاگرام
diagram U نما
diagram U دیاگرام
diagram U طرح
diagram U خط هندسی
diagram U شما
diagram U نمودار
diagram U شکل ترسیمه
diagram U دیاگرام نمودار تصویر
diagram U نمایش ترسیمی
diagram U نموادری که ترتیب کارهای پردازش شده را نشان میدهد
diagram U رسم چیزی به صورت نقشه یا جدول
diagram U شکل
schematic diagram U نقشه رادیو
polar diagram U نقشه قطبی
scatter diagram U دیاگرام پراکنش
schematic diagram U نمودار طرح کلی
safety diagram U دیاگرام تامین
logic diagram U نمودار منطقی
microphone diagram U ممبران یا دیاگرام میکروفن
napier diagram U deviation of curve
phase diagram U نمودار فاز
location diagram U راهنمای اتصال نقشه
polar diagram U نمودار با مختصات قطبی
mass diagram U منحنی مجموع بدهها
potential diagram U نمودار پتانسیل
rieke diagram U نمودار ریکه
scatter diagram U نمودار پراکندگی
schematic diagram U نمودارشمایی
venn diagram U نمودار ون
venn diagram U نمایش گرافیکی رابط ه بین وضعیتهای سیستم یا مدار
winding diagram U نمودار سیم پیچی
wiring diagram U نمودار سیم کشی ساختمان نقشه سیم کشی دیاگرام سیم کشی
circulation diagram U نمودارچرخهای
schematic diagram U نمودار اجمالی
Venn diagram نمودار ون [ریاضی]
Veitch diagram U نمایش گرافیکی جدول درستی
vector diagram U نمودار برداری
tree diagram U نمودار درخت
selectivity diagram U نمودار گزینش پذیری
state diagram U نمودار حالات
Argand diagram U نمودار آرگاند [ریاضی]
Venn's diagram U نمودار ون [ریاضی]
timing diagram U نمودار تنظیم وقت
track diagram U دیاگرام خط
transition diagram U نمودار گذارها
transition diagram U گذارنما
flow diagram U نمودار گردشی
circuit diagram U دیاگرام مسیر جریان
equilibrium diagram U دیاگرام تعادل
elementary diagram U نمودار ابتدایی
dimension diagram U رسم اندازه
detail diagram U نمودار جزئیات
deployment diagram U طرح گسترش
deployment diagram U دیاگرام گسترش
dataflow diagram U نمودار گردش داده
coverage diagram U نمای منطقه زیر پوشش
coverage diagram U دیاگرام منطقه پوشش
correlation diagram U نمودار همبستگی
equilibrtum diagram U نمودار تعادل
frequency diagram U نمودار بسامد
flow diagram U ترتیبی که رویدادها در فلوچارت رخ میدهد
flow diagram U نمودار جریان
flow diagram U دیاگرامی برای شرح یک کامپیوتر یک ساختار سیستم پردازش داده
flow diagram U فلوچارت
flow diagram U دیاگرامی که محل وقوع تصمیمات منط ق در یک ساختار را نشان میدهد و تاثیر آنها روی اجرای برنامه
flow diagram U نشانههای مخصوص برای معرفی وسیله تصحیات و عملیات در فلوچارت
flow diagram U صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
flow diagram U شرح فرآیند
flow diagram U کنترل آن و مسیرهای آن به صورت گرافیکی
flow diagram U نموداری که ترتیب مراحل در یک فرآیند یا برنامه را نشان دهد
flow diagram U نمودارجریان
connection diagram U دیاگرام مداری
connection diagram U دیاگرام اتصال
connecting diagram U دیاگرام اتصال
bar diagram U نمودار میلهای
arrow diagram U نمودار برداری
mass diagram U منحنی نجموع
heyland diagram U دیاگرام هایلند
heyland diagram U دیاگرام دایرهای ماشین اسنکرون
hypsometric diagram U طرح منظری عوارض نمایی که عوارض در ان با سایه زدن مشخص شده باشد
inclination diagram U دیاگرام میل توپ
indicator diagram U دیاگرام نشاندهنده
interconnection of diagram U نمودار اتصال
load diagram U نمودار بار
load diagram U دیاگرام بار
loading diagram U دیاگرام بارگیری
beach diagram U طرح نمودار اسکله
beach diagram U طرح نمودار بارانداز ساحلی طرح نمودار قسمت ساحلی
circuit diagram U دیاگرام مداری
circuit diagram U شمای اتصال
cabling diagram U نمودار سیم کشی
boat diagram U دیاگرام محل قایقها درعملیات هجومی اب خاکی
climate diagram U اقلیم نگار
block diagram U نمودار بلوکی نمودار کلی
block diagram U بلوک دیاگرام
block diagram U نمودار کلی
block diagram U نمودار بلوکی
block diagram U نمایش تصویری سیستمها
block diagram U نمودار کندهای
clearance diagram U قواره
diagram of weaving principle U تصویرطرزبافت
energy level diagram U نمودار انرژی- تراز
tension test diagram U نمودار ازمایش کشش
cumulative delivery diagram U منحنی تحویل تراکمی نموداری که نحوه تحویل کالاها را نشان میدهد
country cover diagram U دیاگرام نشان دهنده اجرای عکاسی هوایی در هر کشور دیاگرام پوشش عکاسی هوایی در سطح کشور
field bistribution diagram U دیاگرام پخش میدان
characteristic diagram for the steel U دیاگرام مشخصه فولاد دیاگرامی که تغییر شکلهای فولاد را برحسب مقادیرمشخصه تنشهای نظیر انهانشان میدهد
characteristic diagram for the concrete U دیاگرام مشخصه بتن دیاگرامی که تغییر شکلهای بتن را بر حسب مقادیرمشخصه تنشهای نظیر انهانشان میدهد
assault area diagram U نمودار مشخصات منطقه هجوم عملیات اب خاکی
hertzprung russel diagram U تردید
hertzprung russel diagram U درنگ
hertzprung russel diagram U ن
iron carbon diagram U نمودار اهن- کربن
hertzprung russel diagram U دودلی
aggregate flow diagram U نمودار تهیه مصالح
shape of the moment diagram U شکل دیاگرام خمشی
shear and moment diagram U دیاگرام نیروی برشی و لنگرخمشی
stress strain diagram U نمودار تنش و تغییر بعد نسبی
tanabe sugano diagram U نمودار تانابه- سوگانو
free body diagram U نمودار ایستایی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com