Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
front wheel suspension
U
اویزش چرخهای جلوی اتومبیل
front wheel suspension
U
تعلیق چرخهای جلو
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
suspension wheel
U
چرخ تعلیق خودرو
suspension wheel
U
چرخ یدک
front axle suspension
U
اویزش یا تعلیق اکسل جلو
front wheel
U
چرخجلو
front wheel brake
U
ترمز چرخ جلو
front wheel drive
U
محرک چرخهای جلو
wheel measurement
[ wheel measuring]
U
بازرسی چرخ
[سنجش چرخ]
suspension
U
معلق کردن
suspension
U
اونگان اندروایی
suspension
U
اویزش
suspension
U
تعلیق
suspension
U
اویز
suspension
U
اویزان کردن
suspension
U
اتصال
suspension
U
توقف
suspension
U
اندروا
suspension
U
اویزان اویزانی
suspension
U
بی تکلیفی
suspension
U
ایست تعلیق
suspension
U
تعطیل
suspension
U
وقفه
suspension
U
تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
suspension
U
دروایی
suspension
U
اب اویز
to be in suspension
U
در حالت تعلیق بودن
suspension
U
اخراج موقت
suspension cable
U
کابل اویزان
suspension bridges
U
پل اویزان
suspension bridge
U
پل اویزان
suspension bridges
U
پل معلق
suspension arm
U
اهرم نشانگر
suspension of vouchers
U
برگرداندن اسناد هزینه
suspension of vouchers
U
معلق کردن اسناد
suspension polymerization
U
بسپارش تعلیقی
suspension reinforcement
U
ارماتور معلق
suspension ribbon
U
لنت نشان
suspension ribbon
U
لنت اویزان کردن نشان
suspension strap
U
نوار تعلیق بار به هلیکوپتر نوارهای اتصال طناب بارهلیکوپتر
magnetic suspension
U
آویزمغناطیسی
suspension band
U
نواراتصال
suspension bogie
U
فنربندیبوجی
suspension file
U
پوشهآویزان
suspension lines
U
خطوطآویزان
suspension spring
U
فنرآویزان
suspension strut
U
ستونمعلق
full-suspension
<adj.>
U
کاملا معلق
suspension of the game
U
تعویق و تاخیر بازی
suspension of punishment
U
تعلیق مجازات
suspension of payment
U
توقف
cardanic suspension
U
تعلیق کاردان
catenary suspension
U
اویز انداری زنجیرهای
catenary suspension
U
اویزش سیم رانش
colloidal suspension
U
تعلیق کلوییدی
four point suspension
U
اویزش چهارگوش
four point suspension
U
تعلیق چهارنقطهای
spring suspension
U
تعلیق فنری
suspension bow
U
رکاب اویزان
suspension bucket
U
سطل اویزان
suspension cable
U
کابل معلق
suspension insulator
U
مقره اویزان
suspension ladder
U
نردبان اویزان
suspension of arms
U
اتش بس موقت
suspension of arms
U
اعلام اتش بس موقت یا تعلیق موقت حالت جنگی
suspension of arms
U
اتش بس
That way, it stays in suspension.
U
به این صورت معلق باقی می ماند.
suspension bridge
U
پل معلق
full-suspension bike
U
دوچرخه کاملا معلق
cable suspension bridge
U
پل معلق با سیم تابیده
cable suspension bridge
U
پلی که از رشتههای سیمی بهم تابیده درست شده باشد
suspension insulator string
U
عایقسیمهایمتراکم
lattice suspension bridge
U
پل اویزشی مشبک
lattice suspension bridge
U
پل تعلیق مشبک پل اویز مشبک
basket suspension cables
U
کابلآویزانسبد
front
U
جبهه
up front
U
رک و راست
front
U
نما طرز برخورد
up front
U
رک
front
U
صف پیش
up front
U
پیش -
front
U
جلو
to go to the front
U
بجبهه رفتن
front
U
نمای ساختمان
up front
U
در انظار
to go to the front
U
داخل جنگ شدن
up front
U
بیپرده پوشی
up front
U
با صراحت و صداقت
at the front
U
در جلو
front
U
درصف جلوقرارگرفتن
front
U
مواجه شده با روبروی هم قرار دادن مقدمه نوشتن بر
front
U
سمت دشمن
front
U
خط اول میدان رزم پیشانی
front
U
جبهه هوا
front
U
بطرف جلو روکردن به
front
U
منادی جبهه جنگ
front
U
جلودار
up front
U
پیشاپیش
up front
U
از پیش
up front
U
جلو چشم مردم
up front
U
بیعانه
up front
U
چشمگیر
up front
<idiom>
U
روراست ،صحیح
front
U
نمای جلو
front
U
نمای ساختمان
front
U
یچهای کنترل سیستم کامپیوتر اصلی و نشانگرهای وضعیت
front
U
بخشی از چیزی که از عقب به نظر آید
in front of
U
در قبال
at front
<adv.>
U
در پیش
in front
<adv.>
U
در پیش
at the front
<adv.>
U
در پیش
in the front
<adv.>
U
در پیش
at front
<adv.>
U
در مقابل
in front
<adv.>
U
در مقابل
at the front
<adv.>
U
در مقابل
in the front
<adv.>
U
در مقابل
front
U
پیش
front
U
در قبال
front
U
بازی در سانتر
front
U
فرمان سر روبرو جلو
at front
<adv.>
U
جلو
in front
<adv.>
U
جلو
at the front
<adv.>
U
جلو
in the front
<adv.>
U
جلو
at front
<adv.>
U
در جلو
front
U
به جلو
in the front
<adv.>
U
در جلو
at the front
<adv.>
U
در جلو
in front
<adv.>
U
در جلو
to take the wheel
U
پشت رل نشستن
wheel well
U
محفظهای که یک واحد ازارابه فرود را در حالتی که جمع شده است در خود جای میدهد
four wheel
U
چهارچرخه
fifth wheel
U
چرخپنجم
wheel
U
چرخ نخ ریسی
wheel
U
چرخ طایر
He's a fifth wheel.
U
او
[مرد]
آدم زایدی است.
to be a fifth wheel
[to be in the way]
U
آدم اضافه
[بدون همسر]
بودن
[در جشنی که همه زوج دارند]
be a fifth wheel
<idiom>
U
آدم اضافی یا زاید
[در گروهی از آدمها]
fifth wheel
U
جفت ساز که خودرو را به تریلر وصل میکند
wheel
U
گردش ناو
wheel
U
رل ماشین
third wheel
U
سومینچرخدنده
wheel
U
چرخیدن
wheel
U
اتحادیه ورزشی
wheel
U
چرخ سمباده
wheel
U
[همچنین علامتی در فرش چین به مفهوم چرخه زندگی]
wheel
U
دوک نخ ریسی
wheel
U
چرخ
wheel
U
دور
wheel
U
چرخش
wheel
U
ساسایی
wheel
U
جاروب کردن با پا
wheel
U
گرداندن
type front
U
نوعی روش تایپ کردن نامه ها
the front door
U
درجلو
sight front
U
دید جلو در نقشه برداری
shop front
U
ازاره نمای بنا
popular front
U
ائتلاف احزاب دست چپی ومیانه رو
popular front
U
جبهه ملی
popular front
U
جبهه خلق ملی
popular front
U
ائتلافی که احزاب غیر فاشیست در 5391در انترناسیونال کمونیست پیشنهاد شد و بر مبنای ان دولتهایی نیز در فرانسه واسپانیا روی کار امد
popular front
U
لیکن زمامداری این حکومتها دیری نپایید
pressure front
U
جبهه موج ضربتی ترکش گلوله اتمی میدان موج ضربتی
sea front
U
نمای دریایی شهر
shirt front
U
پیش سینه اهاری
shirt front
U
پیش سینه
shock front
U
جبهه یا خط جبهه موج انفجار گلوله اتمی
front runner
U
دونده پیشتاز
stationary front
U
جبهه حد فاصل بین دو توده هوای راکد
cold front
U
پیشان هوای سرد
cold front
U
جبهه هوای سرد
odd front
U
خط دفاعی 4 نفره
the front door
U
درورد
front beam
U
شاغولجلویی
front binding
U
روپوشجلویی
front board
U
مقوایجلویی
front brake
U
ترمزجلو
front crossbar
U
مانعپیشین
front derailleur
U
درایلرجلویی
front flap
U
زبانهجلویی
front footrest
U
پدالجلویی
front indicator
U
فشارسنج
front indicator
U
جلو
front knob
U
دستگیریجلویی
front lamp
لامپ جلو
front leg
U
پایهجلو
front lights
U
چراغهایجلو
front apron
U
جلویکروات
front pipe
U
لولهجلو
fall front
U
پیشآمدگیجلویدکور
front foil
U
فلزورقهایجلویی
type front
U
ماشین تایپ به جلو
water front
U
جبهه رطوبتی
wave front
U
جبهه امواج رادیویی
wave front
U
جبهه موج
In the front rank.
U
درصف جلو
front door
U
دراصلیساختمان
front crawl
U
شنایکرال
front bench
U
اعضایپارلمانیکهدردولتهممسئولیتدارند
front tip
U
آبپاشنوکاتو
front point
U
میخجلویکفش
front pocket
U
جیبجلو
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com