English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
formal charge U بار قراردادی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
formal U صوری
formal U قانونی
formal U تفصیلی عارضی
formal U مقید به اداب ورسوم اداری
formal U دارای فکر
formal U رسمی
formal U لباس رسمی شب قرار دادی
formal U اداری
formal dance U مجلس رقص
finery [formal] U جامه رسمی جشن
finery [formal] U جامه پر زرق و برق
formal dance U بال [رقص]
to proffer [somebody something ] [something to somebody] [formal] U اظهار نظر دادن در باره چیزی
hereinafter [formal] <adv.> U در پایین
hereinafter [formal] <adv.> U درزیر
to proffer [somebody something ] [something to somebody] [formal] U سخن گفتن در باره چیزی
formal logic U منطق صوری [منطق]
to recount something to someone [formal] U برای کسی چیزی را تعریف کردن [یکایک گفتن] [بازگفتن]
formal exercise U تمرین صوری
formal group U گروه رسمی
formal language U زبان صوری
formal logic U منطق مجرد
formal logic U منطق رمزی
formal logic U منطق صوری
formal logic U قضاوت سطحی
formal operations U عملیات صوری
formal notice U جعل
formal education U اموزش رسمی
formal discipline U اموزش صورت گرا
formal review U بررسی رسمی
formal concentration U غلظت فرمال
He is quite reserved and formal. آدم خیلی خشک و رسمی است
formal accountability U ذیحسابی رسمی
formal review U سان رسمی
formal potential U پتانسیل فرمال
formal notice U سندسازی
thereinafter [archaic or formal] <adv.> U در پایین
thereinafter [archaic or formal] <adv.> U درزیر
formal thought disorder U اختلال صوری فکر
to sojourn [formal] [in a place as a visitor] U توقف کردن
in charge <adj.> U پاسخگو
take over in charge U تصدی
in the charge of <idiom> U تحت مراقب یا نظارت
in charge U متصدی
like charge U قطبهای همنام
like charge U شارژ همنام
on charge of U به اتهام
in charge <adj.> U مسئول
charge some one with U به عهده کسی گذاشتن
in charge <idiom> U مسئول بودن
charge U بار کردن
(in) charge of something <idiom> U مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
take over in charge U تحت اختیار دراوردن
charge U خرج منفجره
charge U زیربار کشیدن
charge U عهده دارکردن
charge U گماشتن
charge U بدهکار کردن
charge U مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
charge U بار مسئولیت
charge U محفظهای
charge U که برای ذخیره سازی داده و امکان دستیابی ترتیبی وتصادفی به کار می رود
charge U ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge U وسیله الکترونیکی که با بار الکتریکی کار میکند
charge U 1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
charge U متهم ساختن
charge U مطالبه بها
charge U پرکردن
charge U پر کردن
charge U خرج گذاری کردن شارژ کردن
charge U بار
charge U جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charge U خطای حمله
charge U حمله به حریف
charge U اتهام
charge U شارژ کردن شارژ
charge U خرج
charge U متهم کردن
charge U موردحمایت
charge U هزینه
charge U تصدی
charge U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge U حمله اتهام
charge U دستگاه با ماده منفجره
charge U وزن
charge U عهده داری
charge U بار الکتریکی
be charge with U متهم شدن به
reduced charge U خرج کمتر یا پایین تر توپ
residual charge U بار الکتریکی مانده
satchel charge U خرج خورجینی
satchel charge U خرج کیسهای
What is the charge per day? U کرایه روزانه چقدر است؟
propelling charge U خرج
propelling charge U خرج پرتاب
propellant charge U خرج پرتاب
powder charge U خرج پرتاب گلوله
powder charge U خرج باروت
positive charge U بار مثبت
pole charge U خرج میلهای
pole charge U خرج دستکی
section charge U خرج چند قسمتی
section charge U خرج جزء جزء
to charge a gun U خرج در تفنگ گذاشتن
static charge U برق ساکن
snow charge U بار برف
soaking charge U بار سولفات زدای
space charge U بار پیرامونی
space charge U ناحیه بار فضا
statement of charge U مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
statement of charge U اعلام اتهامات
sprining charge U خرج چال کننده یا گود کننده
sticky charge U خرج چسبنده
sticky charge U خرج انفجاری قابل چسباندن در محل انفجار
telephone charge U هزینه تلفن
tapering charge U پر کردن شیبدار
shaped charge U خرج گود
shaped charge U خرج مقعر
spinning charge U بار چرخان
surface charge U بار سطحی
supplementary charge U خرج یدکی خرج اضافی
supplementary charge U خرج تکمیلی
spotting charge U خرج مشقی برای تصحیحات دیدبانی خرج مخصوص تنظیم تیر
to charge the battery U باتری را بار کردن
import charge U تعرفه واردات
import charge U هزینه واردات
import charge U حقوق واردات
elementary charge U بار الکترون [فیزیک]
elementary charge U بار بنیادی [فیزیک]
charge carrier U حامل بار [فیزیک] [شیمی] [مهندسی]
export charge U تعرفه صادرات
bursting charge U دستگاه با ماده منفجره
explosive charge U دستگاه با ماده منفجره
export charge U حقوق صادرات
export charge U هزینه صادرات
electrostatic charge U بار الکتریسیته ساکن [که در اثر مالش بوجود می آید.]
charge hand U کارگر معمولی
baton charge U حرکترو بهجلو بوسیلهپلیسباتونبدست
charge indicator U اندازهشارژ
zero charge potential U پتانسیل بار صفر
volume charge U بار حجمی
unlike charge U قطب غیر همنام
trickle charge U پر کردن اهسته
total charge U بارگذاری کامل
toll charge U باج
to give in charge U سپردن
charge nurse U سر پرستار
community charge U گونهایمالیات
Do you charge for the baby? U آیا برای بچه ها هم پول میگیرید؟
physician in charge U دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
doctor in charge U دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
What's the charge per hour? U کرایه هر ساعت چقدر است؟
minimum charge U حداقل هزینه
minimum charge U حداقل قیمت
What's the charge per day? U اجاره آن برای یک روز چقدر است؟
What's the charge per week? U اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
What's the charge per mile? U اجاره هر مایل چقدر است؟
to give in charge U تسلیم کردن
point charge U بار نقطهای
effective charge U بار موثر
condenser charge U بار خازن
collection charge U هزینه وصول مطالبات
collection charge U هزینه وصول
coke per charge U ذغال کک شارژ
charge with a fault U تخط ئه کردن
charge pits U چالههای خرج
charge of the electron U بار الکترون
charge neutrality U خنثایی بار
charge density U چگالی بار
charge daffaires U شارژدافر
charge d'affaires U شارژ دافر
conservation of charge U بقای بار الکتریکی
counter charge U تهمت متقابله
diamond charge U خرج چهارگوش
diamond charge U خرج مربع شکل
detonation charge U خرج تلاش
detonation charge U خرج انفجار
detonating charge U چاشنی
detonating charge U خرج منفجر کننده
density of charge U چگالی بار برقی
deep charge U خرج عمیق دریایی
deep charge U خرج گود
cratering charge U خرج مخصوص تهیه چاله تخریب
cratering charge U خرج تخریب
counter charge U دعوی متقابل در امر جزایی
charge d'affaires U کاردار سفارت
charge d'affaires U نایب وزیر مختار
boost charge U ولتاژ ثابت و اولیهای که به باطری داده میشود تا انرابرای استارت موتور اماده نگه دارد
cover charge U مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد
bank charge U هزینههای بانکی
accumulator charge U بارگیری اکومولاتور
service charge U سرویس مهمانخانه وغیره
service charge U اضافه کار
service charge U انعام
tas de charge U پاطاق
charge sheets U ورقه حاوی مشخصات متهم
charge sheet U ورقه حاوی مشخصات متهم
depth charge U بمب ضد زیر دریایی machine sounding echo
depth charge U خرج زیرابی بمب زیرابی
bound charge U بار بسته
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com