English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 119 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
finish style U طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to finish off U تمام کردن
to finish off U کارهای دست باخر را انجام دادن
to finish off U پرداخت کردن
finish U تماس انتهایی
finish U انتهای فرآیند یا تابع
finish U انجام دادن چیزی تا انتها
finish U به انتها رسیدن
finish U تکمیل کردن
finish U کامل کردن
finish U بیرون اوردن پارو در هر بار از اب
finish U تمام کردن رنگ وروغن زدن
finish U تمام شدن پرداخت رنگ وروغن
finish U دست کاری تکمیلی
finish U بپایان رسانیدن
finish U پایان
finish U پرداخت کار
finish U پرداخت
finish U پایان مسابقه
garrison finish U پیروزی غیرمنتظره
finish tape U نوار پایان مسابقه
finish stock U موجودی کالای ساخته شده
finish yarn U نوار پایان مسابقه
finish crossover U طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
finish line U خط پایان
mirror finish U براق
early finish U زودترین زمان ختم یک فعالیت
dull finish U رخده مرده
dull finish U کالیبر مرده
glaze finish U پرداخت برق یا لعاب
hard finish U روکاری زبر
finish knife U کارد یا تیغ [مخصوص پرداخت سطح فرش]
to fight to a finish U تاپایان کارجنگیدن انقدرجنگیدن تایکطرف بکلی شکست بخورد
satin finish U برق
satin finish U جلا
end finish U گره جناقی [گره زدن دو انتهای فرش در محل ریشه ها برای جلوگیری از باز شدن و بهم ریختگی تار و پود]
plaster finish U اندود گچ
phosphate finish U روکش فسفات ضد زنگ و مات
phosphate finish U لعاب فسفات
oil finish U روغن زنی دست اخر
mirror finish U درخشان
edge finish U شیرازه بافی [جهت استحکام تارهای کناری و گاه تزپین نمودن کناره ها با رنگ های متفاوت بصورت ضربدری یا موازی]
brush finish U اج دادن
black finish U پوشش سیاه
bright finish U صافکاری براق
brown finish U صیقل دادن به وسیله سرخ کردن
brush finish U مخطط کردن
brush finish U خط انداختن
photo finish U استفاده از عکس برای تعیین برنده مسابقه فشرده
latest finish time U دیرترین زمان ختم یک فعالیت
to finish the ball into the net U با توپ گل زدن [فوتبال]
It was a racket from start to finish . U از اول تا آخرش کلک بود
style U میله متداول شدن
style U سبک متداول
style U آرایش [سازمانی یا سیستمی]
there is no style about her U سرووضعش زیبایی
there is no style about her U ندارد
style U قلم
there is no style about her U لباس یا وضعش متداولی است
style U سلیقه
style U سبک
style U ساخت [سازمانی یا سیستمی]
old-style U حروف باریک و خمیده به جلو
style U ترکیب [سازمانی یا سیستمی]
style U شیوه
style U روش
style U خامه سبک نگارش
style U معمول کردن مد کردن
style U نامیدن
style U فاهر , نوشتار, اندازه قلم , رنگ , فضا و حاشیههای متن در نوشته فرمت شده
style U سبک بافت
old-style U روش گاهشماری قدیمی
Isabellian style U سبک ایزابلین
Isabellino style U سبک ایزابلین
Indian style U [سبک معماری هندی متاثر از فرهنگ غربی]
Lombard style U سبک لومبارد
Lancet style U [سبک گوتیکی اواخر قرن نوزده مرسوم به سبک نیزه ای]
managerial style U سبک مدیرانه
Hirsau style U [نوعی معماری به سبک رومی در آلمان و استرالیا]
castle style U [نوعی معماری قرن هجدهم میلادی با کنگره و مزغل و پله های مارپیچی]
chateau style U [سبک معماری قرن نوزدهم فرانسه که ترکیب سبک های گوتیک و رنسانس بود.]
court style U سبک کورت [دوره جدیدتری از سبک گوتیک شعاع ساز و گوتیک در فرانسه]
Federal style U سبک معماری فدرال
Mejidian style U طرح مجید [این طرح جلوه ای از طرح محرابی و ترکیب با گل فرنگ است که بدلیل علاقه عبدالمجید، سلطان ترکیه به این طرح آنرا به او نسبت داده اند.]
dragon style U [سبک دراگون که سبک هنری وایکینگ های اسکاندیناوی بوده است.]
English style U [نوعی سبک قرن بیستم در انگلستان و شمال آمریکا]
Free style U [سبک قرن نوزده در احساس سبک کلاسیک و دومستیک]
cathedral style U [احیای سبک گوتیک در اوایل قرن نوزدهم میلادی]
cramp one's style <idiom> U محدودکردن صحبت یارفتارشخصی
life style U سبک زندگی
in a narrative style U بشکل روایت
in a narrative style U بسبک داستان
elegant style U انشا فریف
easy style U انشای روان
ease of style U سبک سلیس
ease of style U روانی انشا
cognitive style U سبک شناختی
brush style U قالب قلم
brush style U طرح قلم
bald style U روش و مکتب ساده وبی لطافت
line style U سبک خط
easy style U سبک سلیس
orientalizing style U شیوه خاورمابی
type style U سبک فونت
style sheet U مجموعه تعاریف
To go out of fashion (style). U بدام افتادم
style sheet U الگویی که برای تولید خودکار نحوه یا نوع یک متن مثل روش کار , کتاب , برنامه ,... از پیش فرمت و قالب بندی شده باشد
style of architecture U سبک معماری
severe style U شیوه جدی
pointed style U سبک قوس تیزه دار
point style U شیوه معماری که نشان برجسته ان طاقهای نوک تیزاست
orientalizing style U سبک شرقی
style sheet U ورق تعاریف
context style of a expression U سیاق عبارت
Italian Villa style U [سبک التقاطی مورد استفاده در قرن نوزدهم بومی ایتالیا]
His style of writing is rather colourless and lifeless. U سبک نویسندگیش خشک وبی روح است
attacking [style of play, player] <adj.> U حمله
attacking [style of play, player] <adj.> U مهاجم
attacking [style of play, player] <adj.> U تهاجمی
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com