Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 177 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
final term
U
جمله نهایی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Short – term ( long – term ) projects .
U
طرحهای کوتاه مدت ( دراز مدت )
final
U
مسابقه نهایی
final
U
فینال
final
U
نهائی
final
U
غایی
final
U
قاطع
final
U
اخرین
final
U
غایی قطعی
final
U
نهایی
final
U
پایانی
final
U
تهایی
final value
U
ارزش نهایی
final
U
قطعی
final
U
رسیدن به انتهای یک دوره زمانی
final act
U
سند نهایی
final acceptance
آزمایش قبولی نهایی ناو
final price
U
قیمت نهائی
final demand
U
تقاضای نهائی
final destination
U
مقصد نهایی
final diameter
U
قطر نهایی
final drive
U
گرداننده نهایی
final drive
U
چرخ گرداننده نهایی شنی
final act
U
قطعنامه
final act
سندی است که در پایان کار کنفرانس تنظیم میشود وخلاصه کارهای کنفرانس ونتایج حاصله از آن و تعهدات و موافقتهای ناشیه از آن ونیز مسائلی که جنبه فرعی دارند مانند توصیه ها وارزوهای اعضا کنفرانس را در بردارد
final cut
U
برش نهایی
final cinditions
U
شرایط فینال
final decision
U
رای قطعی و نهایی
final cinditions
U
شرایط پایانی
final assembly
U
نصب نهایی
final assembly
U
مونتاژ نهایی
final approach
U
مسیرنهایی فرود هواپیما
final approach
U
مسیر نهایی فرود
final drive
U
محرکه محور عقب
final goods
U
کالای نهائی
final goods
U
کالا برای مصرف نهائی
final temperature
U
درجه حرارت نهایی
final test
U
ازمایش نهائی
final velocity
U
سرعت نهایی
semi-final
U
نیمه نهایی
semi-final
U
نیم پایانی
semi-final
U
مسابقات نیم پایانی
Cup Final
U
بازیفینال
And that is it period . I have nothing more to say . and that is final .
U
همان است که گفتم ( برو برگرد ندارد )
Is that your final word ?
U
همین ؟( درمقام اتمام حجت یا تهدید )
to have the final
[last]
word
<idiom>
U
حرف خود را به کرسی نشاندن
final state
U
حالت پایانی
final set
U
حالتی که بتن بطور کامل گرفته و بقدرکافی سخت شده که بتوان قالب براری نمود
final heading
U
مسیر پرواز نهایی
final heading
U
سمت پرواز یا حرکت نهایی
final instrument
U
معادل act final
final invoice
U
صورت حساب نهایی
final judgement
U
حکم نهایی
final measurement
U
اندازه گیری نهایی
final payment
U
پراخت نهائی
final payment
U
پرداخت نهایی
final position
U
وضعیت نهایی
final price
U
اخرین قیمت
final process
U
دستور اجرای حکم
final protocol
U
مقاوله نامه یا موافقتنامه نهایی
final report
U
گزارش نهایی
final result
U
نتیجه نهایی
final whistle
U
سوت پایان
[ورزش]
quarter final
U
یک چهارم نهایی
quarter-final
U
یک چهارم نهایی
final shaving
U
پرداخت
[کوتاه کردن نهایی پرزها]
final award
U
رای قطعی
final coordination line
U
اخرین خط هماهنگیها
final setting time
U
مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
final awards judgements
U
احکام قطعی
final boiling point
U
نقطه جوش پایانی
and that is flat(final)!No arguments!
U
چون وچراهم ندارد !
full and final settlement
U
تسویه تمام و کمال
The judge will have the final say on the matter.
U
قاضی حرف آخر را در این موضوع خواهد داشت.
final protective line
U
خط اخرین اتشهای حفافتی اخرین خط حفافتی
final protective fires
U
اخرین اتشهای حفافتی
final bomb release line
U
اخرین خط رهایی بمب اخرین خط پرتاب بمب
term
U
شرط
term
U
پاره سال تحصیلی
term
U
زمان
term
U
دوره
term
U
اصطلاح
term
U
جمله عبارت
term
U
عبارت
term
U
مدت
term
U
روابط فصل
term
U
دوره انتصاب
term
U
نیمسال
term
U
سمستر
term
U
شرایط
term
U
موقع
term
U
هنگام
term
U
نامیدن لفظ
term
U
عبارت
[ریاضی]
term
U
واژه
term
U
جمله
[ریاضی]
term
U
ثلث تحصیلی
term
U
جمله طیفی
term
U
مدت استمرار تصرف مال غیرمنقول مدت تمتع از منافع مدت محدودی که یک دادگاه جهت طرح و فصل دعاوی تشکیل داده است
term
U
اجل
term
U
جمله
It is bound (most likely)to happen . The die is cast . It is final and irrevocable.
U
بروبرگردندارد ( قطعی وحتمی است )
short-term
U
کم مدت
short-term
U
کوتاه مدت
term loan
U
وام مدت دار
term of maintenance
U
دوره نگاهداری
to serve one's term
U
دوره خدمت خود را طی کردن
half-term
U
تعطیلیبینترم
term of maintenance
U
مهلت نگاهداری
in the short term
<adv.>
U
برای دوره کوتاه مدت
to serve one's term
U
خدمت خودرا انجام دادن
term symbol
U
نشانه جمله طیفی
term of reproach
U
سخن سرزنش امیز یا ننگ اور
the propriety of a term
U
درستی یک لفظ یا یک اصطلاح مناسبت یک واژه یا لفظ
term insurance
U
بیمه در موردمخاطره برای مدت معینی
medium term
U
میان مدت
longer-term
U
دوره دراز مدت
longer-term
U
دراز مدت
mathematical term
U
عبارت
[ریاضی]
mathematical term
U
جمله
[ریاضی]
long term
<adj.>
U
دراز مدت
long term
<adj.>
U
بلند مدت
a pejorative term
U
عبارتی تنزل دهنده
parliamentary term
U
دوره مقننه
[سیاست]
electoral term
U
دوره مقننه
[سیاست]
long-term
U
دوره دراز مدت
exercise term
U
عنوان مانور
grammatical term
U
اصطلاحات دستوری
implied term
U
شرط ضمنی
law term
U
اصطلاح حقوقی
long term
U
دراز مدت
long term
U
طویل المدت
long term
U
بلند مدت
major term
U
شرط عمده واساسی
middle term
U
قیاس مشترکی که در صغری وکبری صدق کند
error term
U
جمله خطا
long-term
U
دراز مدت
term paper
U
رساله کوتاه
exercise term
U
اسم تمرین
expiry of the term
U
انقضاء مدت
express term
U
شرط صریح
error term
U
ضریب خطا
easy term
U
کوتاه مدت
credit term
U
مدت اعتبار
an abstract term
U
تعبیر تصویری
an abstract term
U
اسم بی مسما
minor term
U
صغرای قیاس منطقی
short term
U
مختصر
short term
U
دوره کوتاه
serve one's term
U
دوره خدمت خود را طی کردن
residual term
U
جمله باقیمانده
short term
U
حداقل مدت تنبیه و زندانی
short term
U
کوتاه مدت
sum term
U
لفظ جمعی
residual term
U
جمله پسماند
stochastic term
U
جمله تصادفی
stochastic term
U
متغیر تصادفی
relative term
U
لفظ نسبی
term insurance
U
بیمه موقت
fixed term deposit
U
سپرده ثابت
short term memory
U
حافظه کوتاه مدت
electoral legislative term
U
دوره انتخابیه
short term loan
U
وام کوتاه مدت
medium term planning
U
برنامه ریزی میان مدت
medium term loan
U
وام میان مدت
medium term forecast
U
پیش بینی میان مدت
long term project
U
پروژه طویل مدت
long term memory
U
حافطه دراز مدت
long term loan
U
وام بلند مدت
short term forecast
U
پیش بینی کوتاه مدت
serve one's term of imprisonment
U
حبس خود را گذراندن
reasonable term and condition
U
قید و شرط معقول
short term rate of interest
U
نرخ بهره کوتاه مدت
long term credit commitment
U
تعهد اعتبار بلند مدت
long term interest rate
U
نرخ بهره طویل المدت
deflection under long term loading
U
خیز ریز بار طویل المدت
In the short term, it may be wiser to sacrifice profit in favour of turnover.
U
برای دوره کوتاه مدت مصلحت دیده می شود که سود را به نفع فروش فدا دهند.
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com