English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
final coordination line U اخرین خط هماهنگیها
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
fire coordination line U خط هماهنگی اتش هلی کوپترها و نیروهای هوابردو نیروهای الحاقی
final protective line U خط اخرین اتشهای حفافتی اخرین خط حفافتی
final bomb release line U اخرین خط رهایی بمب اخرین خط پرتاب بمب
coordination U هم اهنگی
coordination U هماهنگ سازی
coordination U هماهنگی
coordination U تشریک مساعی تطبیق دادن هم اهنگ کردن
coordination U کوئوردیناسیون
coordination U سازماندهی کارهای پیچیده همزمان کردن دو یا چند فرآیند
coordination sphere U فضای کوئوردیناسیون
coordination number U عدد کوئوردیناسیون
fire coordination U تطبیق اتش
fire coordination U هماهنگ کردن اتش تطبیق کردن اتشها
flight coordination U هماهنگ کردن پرواز هماهنگی پرواز
staff coordination U هماهنگی ستادی
close coordination U همکاری نزدیک
close coordination U هماهنگی نزدیک
neuromuscular coordination U هماهنگی عصبی- عضلانی
inductive coordination U توافق بین تولیدکننده توان الکتریکی و تولیدکننده ارتباط به روش کاهش واسط های اجباری
coordination geometry U هندسه کوئوردیناسیون
coordination compounds U ترکیبات کوئوردیناسیون
coordination chemistry U شیمی کوئوردیناسیون
fire support coordination U تطبیق اتش
fire support coordination U هماهنگ کردن پشتیبانی اتش تطبیق پشتیبانی اتش
area coordination group U گروه هماهنگ کننده عملیات منطقه
eye hand coordination U هماهنگی چشم و دست
final value U ارزش نهایی
final U رسیدن به انتهای یک دوره زمانی
final U قطعی
final U تهایی
final U مسابقه نهایی
final U فینال
final U غایی
final U قاطع
final U غایی قطعی
final U نهایی
final U پایانی
final U اخرین
final U نهائی
final set U حالتی که بتن بطور کامل گرفته و بقدرکافی سخت شده که بتوان قالب براری نمود
final payment U پرداخت نهایی
final price U قیمت نهائی
final drive U چرخ گرداننده نهایی شنی
final position U وضعیت نهایی
final report U گزارش نهایی
final price U اخرین قیمت
final process U دستور اجرای حکم
final drive U محرکه محور عقب
final result U نتیجه نهایی
final payment U پراخت نهائی
final heading U مسیر پرواز نهایی
final goods U کالا برای مصرف نهائی
final heading U سمت پرواز یا حرکت نهایی
final shaving U پرداخت [کوتاه کردن نهایی پرزها]
final instrument U معادل act final
final state U حالت پایانی
final invoice U صورت حساب نهایی
final judgement U حکم نهایی
final measurement U اندازه گیری نهایی
final goods U کالای نهائی
final protocol U مقاوله نامه یا موافقتنامه نهایی
final assembly U نصب نهایی
final assembly U مونتاژ نهایی
final approach U مسیر نهایی فرود
final act سندی است که در پایان کار کنفرانس تنظیم میشود وخلاصه کارهای کنفرانس ونتایج حاصله از آن و تعهدات و موافقتهای ناشیه از آن ونیز مسائلی که جنبه فرعی دارند مانند توصیه ها وارزوهای اعضا کنفرانس را در بردارد
final act U قطعنامه
final act U سند نهایی
final acceptance آزمایش قبولی نهایی ناو
final award U رای قطعی
semi-final U مسابقات نیم پایانی
semi-final U نیم پایانی
semi-final U نیمه نهایی
final cinditions U شرایط پایانی
Cup Final U بازیفینال
final approach U مسیرنهایی فرود هواپیما
quarter final U یک چهارم نهایی
quarter-final U یک چهارم نهایی
Is that your final word ? U همین ؟( درمقام اتمام حجت یا تهدید )
And that is it period . I have nothing more to say . and that is final . U همان است که گفتم ( برو برگرد ندارد )
final drive U گرداننده نهایی
final diameter U قطر نهایی
final destination U مقصد نهایی
final demand U تقاضای نهائی
final decision U رای قطعی و نهایی
final cut U برش نهایی
final cinditions U شرایط فینال
final test U ازمایش نهائی
final term U جمله نهایی
final temperature U درجه حرارت نهایی
final whistle U سوت پایان [ورزش]
to have the final [last] word <idiom> U حرف خود را به کرسی نشاندن
final velocity U سرعت نهایی
full and final settlement U تسویه تمام و کمال
The judge will have the final say on the matter. U قاضی حرف آخر را در این موضوع خواهد داشت.
final protective fires U اخرین اتشهای حفافتی
and that is flat(final)!No arguments! U چون وچراهم ندارد !
final boiling point U نقطه جوش پایانی
final awards judgements U احکام قطعی
final setting time U مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
It is bound (most likely)to happen . The die is cast . It is final and irrevocable. U بروبرگردندارد ( قطعی وحتمی است )
line to line fault U اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line voltage U ولتاژ بین دو خط
line to line fault U تماس خطوط
line to line voltage U ولتاژ زنجیر شده
line to line fault U اتصال کوتاه دوقطبی
line to line spacing U فاصله سطور
line to line fault U اتصال کوتاه خط به خط
line by line milling U فرز کردن سطری
line by line analysis U تجزیه سطر به سطر
line by line milling U فرز کردن سطر به سطر
line U در سمت
down the line U ضربه از کنار زمین
line U رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line U نسب
line U خط زدن
down line U بار کردن پایین خطی
on line help U کمک مستقیم
line out U قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
line out U با خط علامت گذاشتن
line U لوله منفردی در سیستم سیالات
on the line U هواپیمای اماده پرواز
line by line U سطر به سطر
line U صفی در خط
line U جبهه جنگ
line U طناب خط
below the line U درامد یا هزینه غیر مترقبه
line U سیم
out of line U جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
out of line U خارج از خط جبهه
line U خط صف
old line U محافظه کار
old line U دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
line U بخط کردن
line U خط دار کردن
line U خط انداختن در
line U : خط کشیدن
line U لجام
line U دهنه
line U جاده
line U طناب سیم
line U رسن
line U ریسمان
line U رشته بند
line U ردیف
line U سطر
the line U صف
in line U همراستا
o o line U خط دیدبانی سپاه
line U ترازکردن
o o line U خط تقسیم دیدبانی
line U خط
line U پوشاندن
to come in to line U موافقت کردن
to come in to line U در صف امدن
line U استرکردن
mean line U خط میان
line U اراستن
necessary line U خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
in line U شمشیر در وضع حمله
line U : خط
line U طرز
line up <idiom> U به درستی میزان کردن
line up U ردیف ایستادن تیم
off line U منفصل
by-line U کار یاشغل اضافی وزائد
by-line U خط فرعی راه اهن
by-line U خط دوم یافرعی
by line U کار یاشغل اضافی وزائد
by line U خط فرعی راه اهن
line of d. U حد فاصل
line of d. U مرز
line up U به خط شدن
by line U خط دوم یافرعی
line up U به ترتیب ایستادن
Which line goes to ... ? کدام خط راه آهن به ... میرود؟
Which line goes to ... ? کدام خط به ... میرود؟
on line U در خط
line up <idiom> U به صف کردن
off line U وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
line up <idiom> U سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
Are you still on the line? U هنوز پشت تلفن هستی؟
Are you still on the line? U خط را قطع نکردی؟
line U حدود رویه
down the line <idiom> U درآینده
out of line <idiom> U ناصحیح
off line U برون خطی
in line <idiom> U با محدودیت متداول
off line U قطع
line-up U به خط شدن
line-up U به ترتیب ایستادن
on line U داخل رده
line U محصول
line U شعبه
line U لاین
line U رشته
all along the line U درامتدادهمه خط
all along the line U در همه جا
along line U در امتداد خطوط
along line U در خط
on line U مورداستعمال
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com