English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 163 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
feet-first entry U پرشسیخی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
feet U پایه
feet U پازدن قدم زدن
feet U پایین دامنه
to keep one's feet U نیفتادن
feet U پاچنگال برداشتن
six feet under <idiom> U مرده
on one's feet <idiom> U رهایی ازبیماری یا مشکلات
to keep ones feet U استوارایستادن یارفتن نیفتادن
get cold feet <idiom> U درآخرین لحظات ترسیدن
feet dry U هواپیمای رهگیر یا مامور پشتیبانی مستقیم روی منطقه است
back on one's feet <idiom> U به بهترین سلامتی رسیدن
get one's feet wet <idiom> U شروع کردن
have one's feet on the ground <idiom> U کاربردی ومعقول بودن
feet foremost U پابسوی گور
feet on the ground <idiom> U عقاید عاقلانه
feet wet U من روی هدف دریایی هستم هواپیمای رهگیر یا مامورپشتیبانی مستقیم روی دریاست
to regain one's feet U پس از افتادن دوباره پا شدن
i feet thirsty U تشنه ام
feet protection U محافظپا
to carry one off his feet U کسیراسرغیرت اوردن یاتحریک کردن
crow's feet U چینو چروکدور چشم
sheep's feet U پاچه گوسفند
i feet thirsty U تشنه ام هست
To get back on ones feet. U کمر را ست کردن
knock off one's feet <idiom> U متعجب کسی (دست کسی رادرحنا گذاشتن)
land on one's feet <idiom> U با موفقیت برشرایط سخت پیروزشدن
to get back on one's feet U بهبودی یافتن
to get back on one's feet U به حال آمدن
to get back on one's feet U بهتر شدن [از بیماری]
to get back on one's feet U وضعیت خود را بهتر کردن
to keep one's feet on the ground <idiom> U آرام و استوار ماندن
to keep one's feet on the ground <idiom> U واقع بین ماندن
to keep one's feet on the ground <idiom> U علمی ماندن و بدون نظر خصوصی
My feet hurt. U پاهایم درد می کنند.
feet dry U روی هدف هستم
stand on one's own two feet <idiom> U مستقل بودن
sweep off one's feet <idiom> U بر احساسات فائق آمدن
to stamp [your feet] U با پاها محکم کوبیدن [راه رفتن]
My grandparents are six feet under. <idiom> U پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
fall on feet <idiom> U شانس آوردن
to get cold feet U نامطمئن شدن
to set a person on his feet U معاش کسیراتامین کردن موقعیت کسیرا استوارکردن
let grass grow under one's feet <idiom> U زیرپای کسی علف سبز شدن
Our organization is just standing on its own feet. U تشکیلات ما تازه دارد جان می گیرد
drag one's feet/heels <idiom> U آهسته کار کردن
To walk with ones feet wide apart. U گشاد گشاد راه رفتن
Dont let the grass grow under your feet. U نگذار وسط اینکار باد بخورد ( وقفه بیافتد )
He planted both his feet firmly in the ground . U دوتا پایش را محکم کاشت روی زمین
The shoes are a size too big for my feet. U کفشها یک نمره برای پایم گشاد است
no entry U ورودممنوع
entry U در پایگاه دادههای یا کتابخانه
right of entry U حق ورود
re-entry U فراخوانی تابع از خود تابع اجرای برنامه در خود برنامه
entry U نقط های در زمان که یک برنامه یا کار یادسته اجرا میشود توسط تقویم سیستم عامل
entry U ورود راهرو
entry U قلم
entry U آدرسی که از آن یک برنامه یا تابع اجرا میشود
entry U اولین دستور اجرا شده در تابع فراخوانده شده
entry U موقعیتی که باید پیش از ورود یک تابع انجام شود
re-entry U نقط های در برنامه یا تابع که فراخوانی مجدد میشود
re-entry U اعاده تصرف
re entry U فراخوانی تابع از خود تابع اجرای برنامه در خود برنامه
re entry U نقط های در برنامه یا تابع که فراخوانی مجدد میشود
re entry U اعاده تصرف
re entry U ورود
entry U مقدار اطلاعات درون یک سلول مشخص
entry U عمل ورودی
entry U ثبت
entry U شرطبندی روی اسب معین ورود به اب
entry U ادخال
re-entry U ورود
entry U دخول
entry U ورود
entry U راه راهرودر
entry U مدخل
entry U ثبت دردفتر ثبت
entry U چیزثبت شده یاواردشده قلم
entry U فقره
entry U نقطه شروع پرش یا چرخش
entry U شرکت کننده
cost to entry U هزینه ورود
lobby-entry U راهرو
customs entry U افهار یا اعلام ورود به گمرک
head-first entry U پرشباسر
data entry U ثبت داده ها
undefined entry U فقره تعریف نشده
entry line U سطر ورودی
data entry U داده دهی
data entry U ثبات داده ها ورود داده ها
bill of entry U افهارنامه ورودی
bill of entry U افهارنامه ورودی افهارنامه گمرکی
barrier to entry U منع ورود به صنعت
entry side U جهت دخول
gable-entry U راهروی ورودی
lobby-entry U مدخل
entry door U ورودی
entry door U در ورودی
entry door U در جلویی [ساختمان]
entry doors U در های ورودی
to make an entry of U وارد
forcible entry U هتک حرمت منازل
entry point U نقطه دخول
port of entry U بندرمحل ورود
port of entry U بندر مقصد
make an entry U وارد کردن
make an entry U ثبت کردن
forcible entry U ورود عدوانی
key entry U دخول کلیدی
double entry U دفتر داری مضاعف
home use entry U اعلامیه مصرف شخصی
home use entry U اعلامیه مصرف
entry point U نقطه ورود
free entry U ورود ازاد بنگاهها به صنعت
entry block U کنده مدخل
entry side U جهت ورود
ease of entry U سهولت ورود
double entry U سیستم دفترداری دوبل
port of entry U مرز ورود کالا یا فرد به کشور
portfolio entry U قلم متعلق به موجودی اوراق بهادار
post entry U ثبت پس از موقع
entry keydoard U صفحه کلید ادخال
entry instruction U دستورالعمل دخول
entry group U گروه واجد شرایط
entry group U واجدین شرایط تخصصی شغلی
entry fee U مبلغ پرداختی برای شرکت درمسابقه
entry condtion U شرط دخول
to make an entry of U ثبت
to make an entry of U کردن
entry keydoard U صفحه کلیدورودی
single entry U حسابداری ساده
re entry vehicle U نوعی رسانگرهای فضایی که برای ورود به اتمسفر زمین در بخش پایانی مسیر خودطراحی شده اند
single entry U حسابداری فردی
ease of entry U سهولت ورودبه یک صنعت
deffered entry U ورود به یک زیربرنامه که نتیجه خروج غیر مترقبه ازبرنامه میباشد که کنترل به ان منتقل شده است
entry plan U طرح ورود به بندر
entry plan U طرح دخول به سر پل
forceble entry and detainer U تصرف عدوانی
double entry bookkeeping U حسابداری دوبل
double entry table U جدول دو سویی
end lobby-entry U مدخل
entry level jobs U شغلهای غیر تخصصی
forceble entry and detainer U هتک حرمت منازل
law of prior entry U قانون تقدم ورود
direct data entry U داده دهی مستقیم
data entry operator U متصدی داده دهی
clear-entry key U کلیدصفحههوشیار
remote job entry U وارد کردن کار از راه دور ورود برنامه از راه دور
data entry specialist U متخصص داده دهی
customs entry form U افهارنامه گمرکی
remote job entry U ادخال کار از دور
freedom of entry and exit U ازادی ورود و خروج
to refuse somebody entry [admission] U کسی را در مرز برگرداندن
forcible entry and detainer U تصرف عدوانی
forcible entry and detainer U ید عدوانی
data entry mode U حالت ثبت داده ها
to refuse somebody entry [admission] U اجازه ندادن ورود کسی [به کشوری]
data entry device U دستگاه داده دهی
data entry form U فرم ورودی داده ها
fast data entry control U کنترلدخولاطاعاتسریع
To make a forcible entry into a building. U بزور وارد ساختمانی شدن
fine data entry control U کنترلدخولاطلاعاتعالی
facilitator [of illegal migration/immigration / entry] [British E] U قاچاقچی آدم [در سر مرز]
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com