Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 91 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
feather one's nest
<idiom>
U
به علائق خود توجه کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
to feather ones nest
U
بارخودرابستن
to feather ones nest
U
تامین اتیه کردن
Other Matches
nest
U
اشیانه
nest
U
ماکرو فراخوانی شده از ماکرو دیگر
nest
U
بخشی از برنامه که یک حلقه کنترل در دیگری استفاده میشود
nest
U
تعداد توابع در یک تابع
nest
U
پشته سخت افزار
nest
U
1-درج تابع در یک برنامه یا تابع اصلی دیگر. 2-استفاده از تابع که بازگشتی خود را صدا میکند
own nest
U
بد گویی از خانه خود زشت است
nest
U
حلقه دورن حلقه دیگر در یک برنامه
nest
U
سنگربتونی
nest
U
لانه
nest
U
اسایشگاه پاتوق
nest
U
لانه ساختن
nest
U
اشیان کردن
nest
U
اشیان گرفتن
nest
U
درمحل محفوفی جای گرفتن پیچیدن
nest
U
اشیانهای کردن
nest
U
اشیانه تیربار
mare's nest
U
چیز خوش فاهر وبد باطن چیز قلابی
nest eggs
U
مایه اندوخته
bird's nest
U
قسمت عقبی قرقره ماهیگیری
bird's nest
U
حرکت اشیانه پرنده روی دارحلقه
nest egg
<idiom>
U
پول پس انداز شده
crow's nest
U
قلعه
crow's nest
U
بالای بلندی
nest of tables
U
جایگاهمیزها
rat's nest
U
یک ویژگی در سیستمهای طراحی مدار چاپی که به استفاده کننده اجازه میدهدتا تمام اتصالات میان مولفه ها را ببیند
nest building
U
لانه سازی
nest eggs
U
تخمی که درلانه مرغ میگذارندتا مرغ تخم کند
nest egg
U
مایه اندوخته
nest egg
U
تخمی که درلانه مرغ میگذارندتا مرغ تخم کند
crow's nest
U
سنگر
to stir up a hornet's nest
<idiom>
U
چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود
[اصطلاح مجازی]
If you say that to her, you will be stirring up a hornet's nest.
U
اگر این حرف را به او بزنی، عصبی اش می کنی.
stir up a hornet's nest
<idiom>
U
باعث عصبانیت مردم شدن
feather
U
پروبال
feather
U
بال دادن
feather
پر
feather
U
باپر پوشاندن باپراراستن
feather
U
اهسته زدن گوی
feather
U
فشار مختصر به گاز
feather
U
تیغه پارو راافقی در اب بردن و پاروزدن با مقاومت کم اب و هوا
He has feathered his nest. He has lined his pocket.
U
اودیگر بارش را بسته است ( ازنظر مالی تأمین است )
to poke one's head into a hornets' nest
<idiom>
U
چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود
[اصطلاح مجازی]
feather bedding
U
مزد تنبلی
It wI'll be a feather in your cap .
U
هر گلی بزنی بسر خودت زدی
It is as light as a feather.
U
مانند پر سبک است
feather boarding
U
پوشش ترک ترکی باتخته
feather duster
U
گردگیر
feather boa
U
یکجورشالگردنیاروسری
tail feather
U
پردم
feather brain
U
ادم سبک مغز
feather crown
U
پرتاجیشکل
feather in one's cap
<idiom>
U
چیزی که از بدست آوردنش به خود ببالی
feather footed
U
دارای پاهای پردار
feather bed
U
تشک پر
feather bedding
U
مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
feather-bedding
U
مزد تنبلی
feather-bedding
U
مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
feather brained
U
سبک مغز
feather-brained
U
سبک مغز
feather-boarding
U
[پوشش ترک ترکی با تخته]
cock feather
U
پر وصل به کمان
tar and feather
<idiom>
U
شدیدا تنببیه کردن
contour feather
U
قسمتبرجستهیپر
feather broom
U
چوب بر
pin feather
U
پرچه
pin feather
U
پرتازه درامده
pen feather
U
شهیر
pen feather
U
شاه پر
feather edged
U
نیم پر
feather footed
U
زودگذر تندرووبی صدا
fur and feather
U
خزداران وپرندگان
flag feather
U
شاه پر
feather key
U
درز گلیف
prince's feather
U
تاج خروس
prince's feather
U
تزئین برجسته پشت صندلی
quill feather
U
شاهپر
feather broom
U
گردگیر
feather edge
U
لبه نازک
to feather an oar
U
پاروراپس ازبیرون اوردن ازاب تخت قراردادن
to be in a high feather
U
سرخلق بودن
sickle feather
U
شاهپر دم خروس
feather edged
U
لب نازک
Birds of a feather flock together .
<proverb>
U
پرندگان مشابه با یکدیگر پرواز مى کنند .
to show the white feather
U
ازمیدان در رفتن
to show the white feather
U
بزدلی کردن
to show the white feather
U
زه زدن
You could have knocked me knocked me down with a feather. I hit the roof .
U
از تعجب شاخ درآوردم
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com