Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 121 (1 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
fast cruise
U
ازمایش سریع ناو در بندر
fast cruise
U
ازمایش حرکت سریع ناو
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cruise
U
گشت زدن
cruise
U
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruise
U
عبور کردن
cruise
U
سفر دریایی
cruise valve
U
سوپاپ ازادکننده هوای گرم بطور مرتب در پرواز
cruise control
U
کنترل عملکرد موتور برای بدست اوردن بیشترین راندمان قدرت و مصرف سوخت
lift cruise
U
توربوفن یا توربوجتی که محور تراست ان قابل کنترل است
cruise missile
U
موشک کروز
cruise missiles
U
موشک هدایت شونده کروز
cruise missiles
U
موشک کروز
cruise missile
U
موشک هدایت شونده کروز
fast
U
کیلو baud میدهد
fast
U
عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
to keep a fast
U
روزه داشتن
fast
U
وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fast
U
که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
fast by
U
نزدیک
to fast off
U
باگره محکم کردن
fast
U
روش آسنکرون برای ارسال داده روی شبکه
fast
U
حافظه سریع و با دستیابی کوتاه برای CPU
fast
U
محلهای ذخیره سازی که قابل خواندن و نوشتن سریع هستند
fast
U
جلد وچابک
fast
U
رنگ نرو
fast
U
پایدار باوفا
fast
U
تند
fast
U
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fast
U
تندرو
fast
U
سفت
fast
U
روزه
fast
U
سریع السیر
fast
U
روزه گرفتن
fast
U
فورا
fast
U
قطعه حافظه قدیمی که داده را ازمحل حافظه پیدا میکند و می خواند با دوعمل جداگانه این قطعه در خال حاضر با EDO جایگزین شده است
fast
U
سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fast
U
سطح لغزنده یا سفت
to make fast
U
محکم کردن
to stand fast
U
محکم ایستادن
to observe a fast
U
روزه گرفتن
to observe a fast
U
روزه داشتن
to sleep fast
U
خواب خوش
to make fast
U
بستن
to live fast
U
ولخرجی کردن
to live fast
U
خوش گذرانی کردن
to lay fast
U
نگاه داشتن
to hold fast
U
نگاهداشتن
to hold fast
U
محکم
water fast
U
رنگ نرو
to stand fast
U
ثابت بودن
to take fast hold of
U
سفت
It was raining fast.
U
باران تندی می آمد
pull a fast one
<idiom>
U
تقلب کردن
fast talker
<idiom>
U
گوینده خوب کسی است که بتواند دیگران متقاعد کند
fast buck
<idiom>
U
پول درآوردن ساده وآسان است
He is fast asleep.
U
خواب خواب است
colour fast
U
دارایرنگثابت
fast forward
U
جلوبر
fast food
U
تند خوراک تندکار
water fast
U
پارچه شورنرو
water fast
U
غیر قابل پاک شدن بوسیله اب
to walk fast
U
تندراه رفتن
to take fast hold of
U
گرفتن
fast-forward
U
جلو زدن فیلم
to break ones fast
U
خوردن
hard and fast
U
لازم الاجراء
to sleep fast
U
رفتن
fast day
U
روز روزه
fast break
U
ضدحمله
fast break
U
حمله سریع به دروازه
hard and fast
U
غیر قابل تغییروانحراف
fast bowler
U
توپ انداز پرتاب سریع
fast and loose
U
ازروی بی باکی ازروی مکرو حیله
fast and loose
U
نااستوار
fast access
U
با دستیابی سریع
acid fast
U
دارای لکه هایی که بااسید زائل نمیشود
acid fast
U
مقاوم در برابر رنگ بری اسید
hard and fast
U
سخت ومحکم
fast handed
U
خسیس
fast handed
U
خشک دست
hard and fast
U
ثابت
fast neutron
U
نوترون سریع
fast pill
U
ماده محرک غیرمجاز برای افزایش سرعت اسب
fast shuttle
U
نقل و انتقال سریع
stand fast
U
متوقف شدن
stand fast
U
فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
stern fast
U
طناب پاشنه قایق
to break one's fast
U
افطار کردن
to break ones fast
U
افطارکردن
to break ones fast
U
ناشتایی خوردن
to break ones fast
U
روزه
make fast
U
مهار
fast shuttle
U
تغییرمکان سریع یکانها یا خودرو
He who grasps too much holds nothing fast.
<proverb>
U
کسی که کاری بیش از تواناییش را بپذیرد آن کار را ناقص انجام می دهد.
the car goes nice and fast
U
اتوموبیل بد نمیرود
fast heart beat
U
تندتپشی
[پزشکی]
My watch is fast (gaining).
U
ساعتم جلو می افتد
fast heart beat
U
تاکی کاردی
[پزشکی]
fast moving stock
U
موجودی که به سرعت کاهش می یابد
The clock is fast (gaining).
U
ساعت دیواری تند کار می کند
Making fast progress.
U
سریع ترقی کردن
Rumors circulate fast.
U
شایعات سریع در همه جا می پیچد
fast breeder reactor
U
رآکتورهستهایکهبیشترازمصرفخود"پلوتونیوم "تولیدمیکند
fast moving stock
U
کالایی که به سرعت فروخته میشود
fast-forward button
U
دکمهجلوبر
fast forward key
U
کلیدجلوبرندهسریع
hard and fast rule
U
قانون خشک و سخت
fast moving depression
U
کمفشاری تند
fast moving depression
U
کمفشاری سریع
heat fast paint
U
رنگ مقاوم گرما
hard and fast rule
<idiom>
U
نتیجه ماندگار
to play fast and loose
U
بی ثباتی نشان دادن
lay fast by the heels
U
در بند یا زندان نهادن
fast bindŠfast find
U
جای محکم بگذارتازودپیداکنی
lay fast by the heels
U
تعقیب کردن
Pleasant hours fly fast.
<proverb>
U
لحظات خوش زود می گذرد.
fast data entry control
U
کنترلدخولاطاعاتسریع
Bad news travels fast .
<proverb>
U
خبرهاى بد سریع پخش مى شوند.
pleasant hours fly fast.
<proverb>
U
عمر اگر خوش گذرد زندگی نوح کم است.
You pulled a fast one. That was a neat trick you played.
U
خوب حقه زدی ( سوار کردی )
To play fast and loose . To go up and down like a yoyo. To shI'lly –shally .
U
سفت کن شل کن درآوردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com