English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 34 (1 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
factory farming U یکجورسیستممزرعهداریکهدرآنبهحیواناتغذایمخصوصدادهمیشودتاسریعتررشدکنند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
farming U مزرعه داری
farming U زراعت
farming U کشاورزی
farming U اجاره کاری
farming U کشاورزی برزیگری
mixed farming U مزرعهمخصوصکاشتمحصولونگهداریحیوانات
dry farming U دیمکاری
snow farming U اماده کردن پیست اسکی
ex factory U تحویل در کارخانه
factory U کارخانه
factory U ساختمانی که در آنجا محصولات تولید می شوند
factory U قیمتی که حاوی حمل و نقل ازکارخانه نباشد
factory U مرکز تولید
bomb factory U مکانغیرقانونیساختبمب
factory floor U بخشکارگریکارخانه
factory ship U قایقبزرگومجهزبرایماهیگیری
factory rugs U فرش ماشینی
factory-spun U نخ کارخانه ای
factory-spun U نخ ماشین ریس
pottery factory U کارخانه چینی سازی
factory team U تیم کارخانه اتومبیل سازی
car factory U کارخانه خودروسازی
cotton factory U کارخانه نخ ریسی
spinning factory U کارخانه نخ ریسی
factory chimney U دودکش کارخانه
factory economy U اقتصاد کارخانهای
factory order U سفارش ساخت
factory production U تولید کارخانهای
factory system U نظام کارخانهای
Its no joke running a factory . U اداره کردن یک کارخانه شوخی نیست
He is running ( runs ) the factory . U او کارخانه را می گرداند
computer aided factory management U مدیریت کارخانه با استفاده ازکامپیوتر
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. U آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com