English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
estimated time of arrival U زمان تقریبی ورود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
estimated time of departure U زمان تقریبی عزیمت
arrival U حضور در خدمت فرستی
arrival U رسیدن
arrival U دخول
on arrival U هنگام ورود
arrival U ورود
arrival U زمان حضور زمان رسیدن
we watched for his arrival U منتظر ورود او شدیم یا بودیم
dead on arrival U مرحوم هنگام ورود [بیماری در آمبولانس]
to announce one's arrival U ورود خود را اعلام کردن
arrival hall U سالن ورود
arrival hall U سالن ورود
arrival rate U نرخ ورود
Congratulations on the new arrival . U قدم نورسیده مبارک
angle of arrival U زاویه فرود مسیر گلوله زاویه فرود گلوله
Upon his arrival , he delinered a speech . U به محض ورود نطقی ایراد کرد
mileage on departure [arrival] U اندازه مسافت طی شده در زمان حرکت [ورود] خودرو
estimated U دیدزنی
estimated U براورد
estimated U براوردکردن تخمین زدن
estimated <adj.> U برآورد شده
estimated U تخمین تقویم
estimated U تخمین زدن
estimated <adj.> U تخمین زده شده
estimated <adj.> U پیش بینی شده
estimated <adj.> U انتظار می رود
estimated U براورد کردن براورد
estimated U ارزیابی تخمین
estimated U ارزیابی
estimated U قیمت شهرت
estimated U اعتبار
estimated U براورد کردن
estimated U تخمین
estimated U تخمین زدن براورد براورد وضعیت
estimated U تخمین زدن ارزیابی کردن
estimated cost U هزینه براوردی
estimated cost U هزینه پیش بینی شده
estimated of situation U براورد وضعیت
estimated of situation U situation the appreciate :syn
estimated position U نقطه تخمینی
estimated reserves U ذخائرتخمینی
estimated reserves U ذخائر براوردی
estimated position U نقطه براوردی
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . U وقتش که شد خبر میکنم
at the same time U ضمنا"
at the same time U در ان واحد
at the same time U در عین حال
behind time U دیر
behind time U بی موقع
It's time U وقتش رسیده که
once upon a time U یکی بودیکی نبود
time will tell U در آینده معلوم می شود
time is up U وقت گذشت
at a specified time U در وقت معین یا معلوم
time in U ادامه بازی پس از توقف
have a time <idiom> U به مشکل بر خوردن
have a time <idiom> U زمان خوبی داشتن
off time U مرخصی
old time U قدیمی
keep time <idiom> U زمان صحیح رانشان دادن
keep time <idiom> U نگهداری میزان و وزن
against time U تایم گیری
against time U رکوردگیری
There is still time before I go. U هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
take your time U عجله نکن
on time <idiom> U سرساعت
out of time U بیموقع
once upon a time U روزگاری
take off (time) <idiom> U سرکار حاضر نشدن
take one's time <idiom> U انجام کاری بدون عجله
time after time <idiom> U مکررا
time out <idiom> U پایان وقت
in time <idiom> U قبل از ساعت مقرر
in no time <idiom> U سریعا ،بزودی
while away the time <idiom> U زمان خوشی را گذراندن
out of time U بیگاه
out of time U بیجا
some other time U دفعه دیگر [وقت دیگر]
at this time <adv.> U درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
There is yet time. U هنوز وقت هست.
on time U مدت دار
once upon a time U روزی
at another time U در زمان دیگری
one at a time U یکی یکی
from time to time <idiom> U گاهگاهی
it is time i was going U وقت رفتن من رسیده است
what is the time? U وقت چیست
i time U time Instruction
all-time U همیشگی
all-time U بیسابقه
all-time U بالا یا پایینترین حد
to d. a way one's time U وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
one-time U پیشین
one-time U قبلی
one-time U سابق
four-four time U چهارهچهارم
from time to time U هرچندوقت یکبار
from time to time U گاه گاهی
what is the time? U چه ساعتی است
what time is it? U چه ساعتی است
to keep time U موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
just in time U درست بموقع
just in time U روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
two time U دو حرکت ساده
in time U بجا
in time U بموقع
in the time to come U اینده
in the time to come U در
in the mean time U ضمنا
up time U زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
in no time U خیلی زود
to know the time of d U اگاه بودن
to know the time of d U هوشیاربودن
three-four time U نت
two-two time U نتدودوم
many a time U چندین بار
all the time <idiom> U به طور مکرر
down time U مرگ
down time U زمان تلف
down time U زمان توقف
down time U زمان بیکاری
Once upon a time . U یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
down time U وقفه
down time U زمان تلفن شده
down time U مدت از کار افتادگی
off time U وقت ازاد
do time <idiom> U مدتی درزندان بودن
about time <idiom> U زودتراز اینها
One by one . One at a time . U یک یک ( یکی یکی )
Our time is up . U وقت تمام است
from this time forth U ازاین ببعد
from this time forth U زین سپس
from this time forth U ازاین پس
for the time being U عجالت
many a time U بارها
since that time. thereafter. U ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
f. time U روزهای تعطیل دادگاه
What time is it?What time do you have? U ساعت چند است
At the same time . U درعین حال
mean time U زمان متوسط
mean time U ساعت متوسط
even time U دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
for the time being <idiom> U برای مدتی
time U وقت معین کردن
time out U ایست
time U فرصت موقع
time U وقت قرار دادن برای
time and again U بکرات
time and again U چندین بار
time U به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
there is a time for everything U دارد
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time U فرصت
time U تایم
time U متقارن ساختن
for the first [last] time U برای اولین [آخرین] بار
time U مرورزمان را ثبت کردن
time U زمانی موقعی
time U ساعتی
time U دفعه وقت چیزی رامعین کردن
there is a time for everything U هرکاری وقتی
time U سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
some time or other U یک وقتی
time U ثیر قرار میدهد
time U انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time U زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
some time U مدتی
some time U یک وقتی
time U آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time U زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time U زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
time U زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
time U ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
time U خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time U سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time U TIفرمان E
time U زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
time U 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time U روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
she is near her time U وقت زاییدنش نزدیک است
specified time U وقت معین
time U 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time U تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time U اندازه گیری زمان یک عملیات
time U زمان
time U فرصت مجال
time U وقت
time U روزگار
time out U تایم
time U ایام
some time or other U یک روزی
time out U معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
any time <adv.> U همیشه
time U زمانه
at any time <adv.> U همیشه
time U هنگام
any time <adv.> U هر بار
time U گاه
at any time <adv.> U هر بار
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com