English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 89 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
ember days U روزهای روزه ودعا
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ember U خاکه زغال نیمسوز
ember U اخگر خاکستر گرم
ember diver U اسفرود بیدم
ember diver U غواص
ember goose U اسفرود بیدم
ember goose U غواص
Those were the days . Good old days . U یاد آنروزها بخیر
in these latter days U در این روزگاراخر
in the next few days U درهمین چند روزه
one of these days U دراینده نزدیک
nine days wonder U چیزی که جند صباحی تازگی داردو پس از ان زودفراموش میشود
one or two days U یکی دو روز
the days of old U روزگار پیشین
these days <adv.> U در این روزگار
Every three days . U سه روز درمیان
It took us four days to get there . U چهار روزکشید تا آنجا رسیدیم
a few days U چند روزی
I've been here for five days. U پنج روزه که من اینجا هستم.
Two more days to go before (until). . . U دوروز مانده تا ...
these days <adv.> U امروزه
two days d U دو روز معطلی
two days d U دو روز درنگ
these days <adv.> U این روز ها
in the days of U درایام
in the days of U در روزگار
the a of days U خدای سرمدی قدیم الایام
an a days U یک روز در میان
days U یوم
days U روز
One of these days . U همین روزها
every three days U سه روزیکبار
the a of days U خدای ازلی
his days U عمرش نزدیک است به پایان برسد
days on end U چند روز متوالی
within three days of demand U در طی سه روز پس از تقاضا
appointed days U وعده های ملاقات
I will be staying a few days U من میخواهم چند روزی بمانم.
Things are going well for me these days . U وضع من این روزها میزان است
She has known better days in her youth . U معلومه که در جوانی وضعش بهتر بوده
I want to take a couple of days off . U یک ردوروز مرخصی می خواهم
somebody's days are numbered <idiom> U فوت کردن کسی
appointed days U قرار های ملاقات
today of all days U مخصوصا امروز
somebody's days are numbered <idiom> U از کار اخراج شدن کسی
His days are numbered. <idiom> U زمان فوت کردنش نزدیک است.
somebody's days are numbered <idiom> U نومید بودن کسی در موقعیتی
today of all days U از همه روزها امروز [باید باشد]
Does it have to be today (of all days)? U این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
appointed days U تاریخ ها
I will be staying a few days U من میخواهم یک هفته بمانم.
One of these fin days . U انشاء الله یکی از این روزها ( قول آینده )
Midsummer Days U جشن 42 ژوئن
to end one's days U مردن
settling days U روزهای مشخص تصفیه حسابها در بورس
salad days U ایام جوانی وبی تجربگی
running days U ایام هفته
man days U نفر در روز
i stayed there for days U سه روز انجا ماندم
gang days U روزهایی که بمصلامیروندومناجات جمعی میخوانند
dog days U چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
dog days U ایام بین اول ژوئیه تا اول سپتامبر که هوا بسیار گرم است
days of grace U ایام مهلت
days of grace U مهلت اضافی
flag days U روزهای مناسب یا نامناسب برای حرکات موتوری
pay-days U روز پرداخت حقوق
Midsummer's Days U جشن 42 ژوئن
young days U جوانی
One hardly ever sees him these days. U اینروزها کم پیداست
It was customary in the old days that. . . U درگذشته رسم بر این بود که ...
The days are getting shorter now . U روزها دارند کوتاه می شوند
Their birthdays are four days apart. U روز تولد شان چهار روز با هم فاصله دارد
During the past few days. U طی چند روز گذشته
ask for days grace U دو روز مهلت خواستن
To be counting the days . U روز شماری کردن
days sight draft U برات دیداری 06 روزه
We suffered hunger for a few days . U چند روز گرسنگی کشیدیم
Every other day . On alternate days . U یکروز درمیان
the days of woman's state of U discharge menstrual fromthe "pureness" طهر
His departure has been postponed for two days. U حرکت او [مرد] دو روز به تاخیر افتاد.
To give somebody a few days grace . U بکسی چند روز مهلت دادن
I don't socialize much these days. U این روزها من با مردم خیلی رفت و آمد ندارم.
to sighfor lost days U افسوس روزهای تلف شده راخوردن
In times past . In olden days . U درروزگاران قدیم
Cash is in short supply these days . U از حقوق ماهانه ام کم کنید
He is expected to arrive in acople of days. U فردا پ؟ فردا قرار است بیاید
After a few days out of the office it always takes me a while to get into gear when I come back. U بعد از چند روز دور بودن از دفتر همیشه مدتی زمان می برد تا پس از بازگشت دوباره سر رشته امور را به دست بیاورم.
My shoes stretched after wearing them for a couple of days . پس از چند روز پوشیدن، کفشهایم گشاد شدند.
I am inundated with work . I am up to my eyes . I am overly occupied these days. U اینروزها سرم خیلی شلوغ است
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com