English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 117 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
elevating handle U دستهبالابر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
elevating U بلند کردن
elevating U بالا بردن
elevating U نشاط دادن افراشتن
elevating U عالی کردن
elevating U ترفیع دادن
elevating U بالابردن
elevating mechanism U دستگاه حرکت در ارتفاع
elevating mechanism U دستگاه حرکت ارتفاع
elevating gear U چرخ دندانه بالابر
elevating chain U زنجیر بالابر
elevating arc U قطاع حرکت ارتفاع
elevating motor U موتور بالابر
elevating screw U پیچ بالابر
elevating arc U قطاع درجه
elevating handwheel U چرخدستیبلندکننده
elevating cylinder U استوانهبالارونده
handle U نمایش مربعی کوچک که قادر به تغییر شکل پنجره یا شی گرافیک است
handle U شمارهای که فایل فعال را مشخص میکند در برنامهای که به فایل دستیابی دارد
handle U گیره
to handle something U چیزی را تحت کنترل آوردن [وضعیتی یا گروهی از مردم]
handle U ضامن دستگیره
this will a for a handle U بدرمن نمیخورد
this will a for a handle U بکارمن نمیخورد
the handle to one's name U لقب
take-up handle U دستهسوارکننده
handle U گیره نگهدارنده
handle U دست داشتن دسته
handle U دسته گذاشتن
handle U رفتار کردن استعمال کردن
handle U بکار بردن
handle U دسته
handle U وسیله لمس
handle U سروکارداشتن با
handle U احساس بادست
handle U دست زدن به
handle U قبضه شمشیر
handle U قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
handle U دست زدن
handle U دستکاری کردن
handle U با دست عمل کردن
handle U خرید و فروش کردن
handle U سیم بین چکش و دستگیره
handle U اداره کردن بازی مددکاری بوکسور
handle U دستگیره
handle U مانور کردن
door handle U دستگیرهدر
gun handle U دستهتلمبه
guide handle U دستهیراهنما
grab handle U دستگیره
lifting handle U دستهبلندکننده
charging handle U دستهینشانگیر
carriage handle U دستگیرهحامل
cross handle U ضامنضربدری
grip handle U جادستی
carrying handle U دستهحمل
half handle U نیمدسته
insulated handle U دستهعایقدار
knob handle U دکمهدستی
to handle something with care U چیزی را با احتیاط جابجا کردن
fly off the handle <idiom> U از کوره در رفتن
door-handle U دستگیرهدر
types of handle U انواعدسته
turning handle U دستهچرخشگر
traversing handle U دستهعرضی
starter handle U دستهآغازگر
side handle U دستهجانبی
shaped handle U دستهحالتدهنده
safety handle U دستهایمنی
retractable handle U دستهجمعشو
pull handle U دستهکشش
The handle of the bucket has come off. U دسته سطل کنده شده
door-handle U اهرم در
capstan handle U هندل
jug handle U شکاف به عرض دست
scoop handle U مشته
handle bar U دسته موتورسیکلت
handle the ball U دست زدن توپزن به توپ
handle escutcheon U روقفلی دسته
handle escutcheon U روقفلی فرمان
handle bar U فرمان
handle bar U دسته دوچرخه
balanced handle U دسته تعادل
hammer handle U دسته چکش
file handle U دسته سوهان
crank handle U اهرم دستی
carrier handle U دسته حمل
carrier handle U دستگیره حمل
knurled handle U دستگیره اج دار
lever handle U دستگیره اهرم
brake handle U ترمزدستی
basket handle U گذرگاهبهشکلدستهزنبیل
auxiliary handle U دستهکمکی
the handle of the face U دماغ
the handle of the face U بینی
star handle U دستگیره گردان
reshape handle U دایره کوچک نمایش داده شده روی یک فریم اطراف یک شی یا تصویرکه کاربرمیتواندانتخاب کند وبکشد تا شکل فریم یا شی گرافیکی را تغییردهد
pump handle U زیاد تکان دادن
man handle U با نیروی انسان حرکت دادن بدرفتاری کردن
operating handle U دستگیره عامل
operating handle U دستگیره کولاس
operating handle U دستگیره راه اندازی
pistol grip handle U دستهنگهدارندهپیستون
interior door handle U دستهداخلدر
anti-vibration handle U دستهضدلغزش
handle with kid gloves <idiom> U باکسی همکاری دقیق داشتن
oxygen control handle U دستهکنترلاکسیژن
air brake handle U دستهترمزهوایی
handle bar arm U دسته فرمان
The door – handle has broken off. U دسته درشکسته است
I can handle (cope with) hom. U از پس اوبرمی آیم
Handle the boxes with care. U جعبه ها رابا احتیاط جابجا کنید
window winder handle U دستگیرهحرکتدهندهشیشه
figure skiing handle U دستهچوباسکی
inside door handle U دستگیره داخل درب اتومبیل
To fly into a rage. To foly off the handle. U آتشی شدن (ازکوره دررفتنن )
I wI'll show you! Who do you think you are ?I know how to handle (treat) people like you ! U خیال کردی! خیالت رسیده ! ( درمقام تهدید )
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com