Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 163 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
electronic brain
U
مغز الکترونیکی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
brain
U
کله
brain
U
مخ
brain
U
مغز کسی را دراوردن بقتل رساندن
i have got him on my brain
U
همیشه به اوفکر میکنم
d. of the brain
U
ترزید دماغ
brain
U
ذکاوت فهم
brain
U
هوش
brain
U
مغز
Much as I raked my brain .
U
هر چقدر به مغزم فشار آوردم
brain abscess
U
ابسه مغزی
brain abscess
U
دمل مغزی
addle brain
U
ادم بی کله
addle brain
U
ادم کودن
brain center
U
مرکز مغزی
brain concussion
U
ضربه مغزی
brain work
U
کار مغزی
brain waves
U
امواج مغزی
brain work
U
کارذهنی
brain washing
U
شستشوی مغزی
brain storming
U
سیال سازی ذهن
brain stimulation
U
تحریک مغز
brain scan
U
مغزنگاری
brain potential
U
الکتریسیته مغز
brain localization
U
منطقه بندی مغز
brain lesion
U
ضایعه مغزی
brain injured
U
اسیب دیده مغزی
brain injury
U
اسیب مغزی
brain damage
U
اسیب مغزی
brain work
U
کار فکری
brain stem
U
ساقه مغز
brain death
U
از کار افتادن مغز و کلیهی فعالیتهای مغزی
brain washing
U
مغزشویی روشی که به وسیله ان و ازطریق اعمال تدابیر و اعمال مختلف افکار و اعتقادات فردرا زایل و اعتقادات دیگری راجایگزین ان می کنند
to batter one's brain
U
مغز کسی را خرد کردن
split brain
U
دوپاره مخ
mid brain
U
پل مخ
mid brain
U
پل دماغ
infundibuliform of the brain
U
قیف مخ
fore brain
U
پیش مخ
feather brain
U
ادم سبک مغز
brain drain
U
فرار مغزها
brain death
U
مرگ مغزی
brain teaser
U
سوالهوش
brain worker
U
کارگر مغزی
brain worker
U
کارگر ذهنی روشنفکر
brain drain
U
فرارمغزها
brain bucket
U
کلاهخود
organic brain syndrome
U
او بی اس
He is most suitable for brain work .
U
خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
higher brain centers
U
مراکز عالی مغز
acute brain syndrome
U
نشانگان مغزی حاد
acute brain disorder
U
اختلال مغزی حاد
a comparison of the brain to a computer
U
مقایسه ای از مغز با کامپیوتر
minimal brain damage
U
کمترین اسیب مغزی موثر
organic brain syndrome
U
نشانگان اسیب مغزی
The human brain is a complex organ .
U
مغز انسان عضو پیچیده یی است
I racked ( cudgeled ) my brain to find a solution .
U
به مغزم فشارآوردم تا راه حلی پیدا کنم
electronic
U
سیستمی که از ترمینال کامپیوتری برای سایت فروش برای امور الکترونیکی یا کنترل مثل مشخصات محصول و...
electronic
U
الکترونیکی
electronic
U
یچ انتخاب شده و نه با روشهای مکانیکی
electronic
U
شخصی که متخصص کار روی وسایل الکترونیکی است
electronic
U
توانایی کلمه پرداز برای انجام توابع پردازش داده مشخص
electronic
U
پردازش داده با استفاده از وسایل الکترونیکی و کامپیوتر
electronic
U
موضوعی که عنوان چند رسانهای را شرح میدهد
electronic
U
روش ارسال متن است نویس و دیاگرام روی خط تلفن
electronic
U
مشابه 3510
electronic
U
استفاده ازکامپیوتر برای انتقال پول از بانک و برعکس
electronic
U
الکترونیکی مربوط به الکترونیک
electronic
U
الکترونیک
electronic
U
داده ارسال شده به صورت باسهای الکترونیکی
electronic
U
کامپیوتر دیجیتالی با قط عات الکترونیکی حالت ساده با CPU و حافظه اصلی و فضای ذخیره سازی و دستگاه ورودی / خروجی . که توسط قط عات الکترونیکی و مدارهای مجتمع پیاده سازی می شوند
electronic
U
مراجعه به چیزی که توسط جریان الکتریکی کنترل میشود یا کنترل میکند
electronic
U
سیستم ذخیره سازی متن ها که به آسانی بازیابی می شوند
electronic
U
سیستم ذخیره سازی پیام ارسالی توسط پست الکترونیکی تا وقتی که فرد مورد نظر بتواند آن را بخواند
electronic
U
میدانهای الکترومغناطیسی و الکتریسیته ساکن که توسط وسایل الکترونی زیاد ایجاد شده است .
electronic
U
سیستم خرید از خانه با استفاده از کاتالوگهای کامپیوتری و پرداخت با کارت اعتباری همگی توسط ترمینال کامپیوتر خانگی
electronic
U
باس ولتاژ کم
electronic
U
1-استفاده از بسته نشر رومیزی و چاپگر لیزری برای تولید کالای چاپ شده . 2-استفاده از کامپیوتر برای نوشتن و نمایش اطلاعات نمایش داده شده مثل داده
electronic
U
قلم یا عصای نوری قلمی که برای رسم روی جدول گرافیکی به کارمی رود
electronic
U
سیستم ارسال پیام و دریافت آن از سایر کاربران شبکه
electronic switch
U
سوئیچ الکترونی
electronic structure
U
ساختار الکترونی
electronic pen
U
قلم الکترونیکی
electronic spreadsheet
U
صفحه گسترده الکترونیکی
electronic printer
U
چاپگر الکترونیکی
electronic publishing
U
انتشارات الکترونیکی
electronic security
U
رعایت حفافت ارتباط الکترونیکی
electronic security
U
تامین الکترونیکی
electronic rectifier
U
یکسوساز الکترونی
electronic radiation
U
تشعشع الکترونی
electronic rectifier
U
یکسوکننده الکترونی
electronic transition
U
جهش الکترونی
electronic tuning
U
تنظیم الکترونی
electronic voltmeter
U
ولت سنج الکترونیکی
electronic viewfinder
U
پایندهتصویرالکتریکی
electronic scales
U
ترازویالکتریکی
electronic piano
U
پیانوالکتریکی
electronic ballast
U
بالنالکتریکی
electronic tag
U
لباس ردیاب
electronic tag
U
مانیتور مچ پا
industrial electronic
U
الکترونیک صنعتی
electronic tagging
U
لباسردیاب
electronic warfare
U
میدان جنگ الکترونیکی
electronic warfare
U
جنگ الکترونیک
electronic office
U
محل تجهیزات الکترونیکی دفتر الکترونیکی
electronic calculator
U
حسابگر الکترونیکی
electronic current
U
جریان الکترونها
electronic deception
U
فریب الکترونیکی
electronic density
U
چگالی الکترونی
electronic element
U
عنصر الکترونیکی
electronic element
U
بخش الکترونیکی قسمت الکترونیکی
electronic emission
U
انتشار الکترونها
electronic engineer
U
مهندس الکترونیک
electronic engineer
U
کارشناس الکترونیک
electronic current
U
جریان الکترونی
electronic cottage
U
مفهوم اجازه دادن به کارگران برای اینکه در خانه بمانند و کارها را توسط بکارگیری ترمینالهای کامپیوتر که به یک دفترمرکزی متصل میباشد انجام دهند
electronic control
U
فرمان الکترونیکی
electronic computer
U
کامپیوتر الکترونیکی
electronic concentration
U
غلظت الکترون
electronic beam
U
اشعه ی الکترونیکی
electronic camputer
U
ماشین حساب الکترونیکی
electronic charge
U
بار بنیادین
electronic components
U
اجزاء الکترونیکی
electronic control
U
تنظیم الکترونیکی
electronic control
U
کنترل الکترونیکی
electronic excitation
U
تحریک الکترونی
electronic filling
U
پر کردن الکترونیکی
electronic journal
U
فایل خلاصه شرح وقایع دریک ترتیب زمانی فعالیتهای پردازشی انجام شده توسط کامپیوتر
electronic lens
U
عدسی یا لنز الکترونی
electronic locator
U
فلزیاب رادیویی
electronic magazine
U
مجله الکترونیکی
electronic mail
U
پست الکترونیکی
electronic microscope
U
میکروسکوپ الکترونی
electronic modulation
U
مدولاسیون اطلاعات الکترونیکی
electronic music
U
موسیقی الکترونیکی
electronic navigation
U
ناوبری الکترونیکی
electronic navigation
U
هدایت هواپیما یا کشتی بادستگاههای الکترونیکی
electronic jamming
U
تولید پارازیت در دستگاههای الکترونیک پخش پارازیت الکترونیکی
electronic flash
U
فلاش الکترونی
electronic formula
U
فرمول الکترونی
electronic interfrence
U
تداخل الکترونیکی
electronic jamming
U
پخش پارازیت
electronic data processing
U
پردازش الکترونیکی داده
integrate electronic component
U
قطعه الکترونیکی مجتمع
electronic fund transfer
U
ارسال الکترونیکی دارائی
electronic bulletin board
U
یک سیستم کامپیوتری که لیستی از پیام های تلفن زده شده مردم را نگهداری میکند
industrial electronic computer
U
ماشین حساب الکترونیکی صنعتی
electronic power supply
U
منبع تغذیه الکترونیکی
latent electronic image
U
تصویر الکتریکی پنهان
electronic funds transfer
U
انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
secure electronic transactions
U
استاندارد گروهی از بانکها یا شرکتهای اینترنت که به کاربران امکان خرید بی خط ر روی اینتریت می دهند
electronic countermea sures
U
پیش گیریهای ضد الکترونیکی
electronic countermea sures
U
اقدامات ضد الکترونیکی
electronic counter measure
U
جنگهای الکترونیکی
electronic transfer of data
U
انتقال الکترونیکی اطلاعات
email
[short for electronic mail]
U
ایمیل
electronic data processing system
U
سیستم پردازش الکترونیکی داده
email
[short for electronic mail]
U
پست الکترونیکی
email
[short for electronic mail]
U
رایانامه
e-mail
[short for electronic mail]
U
رایانامه
e-mail
[short for electronic mail]
U
پست الکترونیکی
electronic counter counter measures
U
اقدامات ضد ضد الکترونیکی
e-mail
[short for electronic mail]
U
ایمیل
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com