Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
electromagnetic delay line
U
خط تاخیر الکترومغناطیسی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
delay line
U
خط تاخیری
delay line
U
خط تاخیر
delay line storage
U
یک دستگاه ذخیره که شامل یک خط تاخیری و وسیلهای برای درج مجدد اطلاعات بدرون خط تاخیری میباشد
delay line register
U
ثبات با خط تاخیری
sonic delay line
U
خط تاخیری صوتی
mercury delay line
U
تولید می شد و به عنوان ورودی برمی گشت
mercury delay line
U
داده خوانده می شد
mercury delay line
U
روش مرتب کردن داده ها به صورت پاس ها در طول جیوه
mercury delay line
U
خط تاخیری جیوهای
magnetic delay line
U
خط تاخیر مغناطیسی
artificial delay line
U
خط تاخیر
acoustic delay line
U
خط تاخیر دهنده صوتی
electromagnetic
U
وابسته به نیروی مغناطیسی برق
electromagnetic
U
الکترو مغناطیسی
electromagnetic
U
الکترومگنتیک
electromagnetic
U
اختلال داده در نتیجه میدان الکتریکی که توسط مغناطیس ایجاد شده است
electromagnetic
U
ایجاد میدان مغناطیسی در اثر نیروی الکتریکی
electromagnetic cutout
U
فیوز الکترومغناطیسی
electromagnetic deflection
U
خمش الکترومغناطیسی
electromagnetic coupling
U
تزویج الکترومغناطیسی
electromagnetic compatability
U
قابلیت انطباق الکترومغناطیسی قابلیت کارهماهنگ الکتریکی
electromagnetic brake
U
ترمز مغناطیسی
electromagnetic attraction
U
جاذبه الکترومغناطیسی
electromagnetic relay
U
رله الکترومغناطیسی
the electromagnetic force
U
نیروی الکترومغناطیسی
electromagnetic field
U
میدان الکترومغناطیسی
electromagnetic intrusion
U
نفوذ الکترومغناطیسی در مداررادارهای دشمن
electromagnetic repulsion
U
دافعه الکترومغناطیسی
electromagnetic spectrum
U
طیف الکترومغناطیسی
electromagnetic spectrum
U
میدان الکترومغناطیسی
electromagnetic spectrum
U
طیف الکترومگنتیک
electromagnetic system
U
دستگاه الکترومغناطیسی
electromagnetic tran
U
تله الکترومغناطیسی
electromagnetic units
U
واحدهای الکترومغناطیسی
electromagnetic vibration
U
ضربه گر الکترومغناطیسی
electromagnetic wave
U
موجی که دراثر تاثیرشدت میدان الکتریسته و مغناطیسی یا تناوب همزمان برروی هم ایجاد میشود
electromagnetic wave
U
موج الکترومغناطیسی
electromagnetic waves
U
امواج الکترومگنتیک
electromagnetic waves
U
امواج الکترومغناطیسی پرتوهای الکترومغناطیسی
electromagnetic waves
U
امواج الکترومغناطیسی
electromagnetic relay
U
کلید مغناطیسی
electromagnetic flux
U
شاره الکترومغناطیسی
electromagnetic focusing
U
تمرکز الکترومغناطیسی
electromagnetic induction
U
القای الکترومغناطیسی
electromagnetic induction
U
القای الکترو مغناطیسی
electromagnetic interference
U
مداخله الکترومغناطیسی درکار رادارها
electromagnetic profile
U
مجموعه اطلاعات مربوط به وسایل الکترومانیتکی والکترونیکی و رادار
electromagnetic radiation
U
تابش الکترومغناطیسی
electromagnetic radiation
U
تابشهای الکترومگنتیک
electromagnetic log
U
سرعت یاب الکترومغناطیسی
electromagnetic lens
U
عدسی الکترومغناطیسی
polarized electromagnetic radiation
U
تابش الکترومغناطیسی قطبیده
instrument for electromagnetic screening
U
دستگاه اندازه گیری با حفاظ الکترومغناطیسی
density of the total electromagnetic ene
U
چگالی انرژی الکترومغناطیسی
delay
U
وسیله ایکه برای سیگنالی طول می کشد تا ارسال شود
delay
U
دیرکرد
delay
U
به تاخیر انداختن
non delay
U
ماسوره بی تاخیر
delay
U
خیر داده کاملاگ خوانده میشود
non delay
U
بدون تاخیر
to delay
U
به تعویق انداختن
to delay
U
عقب انداختن
[زمان]
delay
U
خیری ایجاد کردن در چیزی
delay
U
مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
delay
U
یچ بسته به دیگری عبور میکند
delay
U
دوباه تولید میشود و به ورودی برمی گردد
delay
U
عملیات تاخیری
delay
U
درنگ
delay
U
تاخیر
delay
U
به تاخیر افتادن تاخیرکردن
delay
U
بتاخیرانداختن تعلل
delay fuze
U
ماسوره تاخیری
delay equalizer
U
متعادل کننده تاخیری
delay equalizer
U
برابر کننده تاخیر
magnetic delay
U
تاخیر توسط حافظه مغناطیسی
delay en route
U
تاخیر در حین راه
delay element
U
عنصر تاخیری
waiting delay
U
تاخیر ناشی از عدم توانایی پرداخت
delay distortion
U
اعوجاج تاخیری
fuze delay
U
ماسوره تاخیری
delay time
U
زمان تاخیر
There will be a delay of 8 minutes.
8 دقیقه تاخیر خواهد داشت.
external delay
U
تاخیر خارجی
ignition delay
U
تاخیر اختراق
delay position
U
موضع مخصوص اجرای عملیات تاخیری
coding delay
U
تاخیر زمانی مربوط به کشف رمز و پیام
delay position
U
موضع تاخیری
rotational delay
U
تاخیر چرخشی
seek delay
U
تاخیر پیگردی
delay en route
U
تاخیر درحین حرکت در مسیر
delay circuit
U
مدار تاخیر
delay arming
U
مسلح کننده تاخیری
delay allowance
U
زمان تقسیم
propagation delay
U
تاخیر انتشار
interest for delay
U
بهره دیرکرد
delay action
U
عمل تاخیری
delay action
U
عملیات تاخیری
to delay the proceedings
U
به تأخیر انداختن دادرسی
delay arming
U
مکانیسم تاخیری
altitude delay
U
افت ارتفاع امواج رادار
It was not worth all that delay .
U
به اینهمه معطلی نمی ارزید
propagation delay
U
تاخیر پخش
propagation delay
U
1-زمان لازم برای فاهر شدن خروجی در دروازه منط قی پس از اعمال ورودی . 2-زمانی که بیت داده روی شبکه از مبدا به مقصد می رود
arming delay
U
تاخیر در مسلح شدن
height delay
U
زمان تاخیر رسیدن هواپیمابارتفاع معین
delay zction firing
U
عمل احتراق با تاخیر
delay release sinker
U
وسیله غوطه ور کننده مین زمانی غوطه ور کننده مین تاخیری
delay zction firing
U
دیرسوزی
time delay relay
U
رله تاخیری
time delay device
U
دستگاه تاخیردار
delay action fuse
U
فیوز تاخیری
delay action voltage
U
ولتاژ تاخیری
line to line voltage
U
ولتاژ بین دو خط
line by line milling
U
فرز کردن سطری
line to line fault
U
اتصال کوتاه دوقطبی
line by line milling
U
فرز کردن سطر به سطر
line to line fault
U
اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault
U
اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line fault
U
تماس خطوط
line to line voltage
U
ولتاژ زنجیر شده
line by line analysis
U
تجزیه سطر به سطر
line to line spacing
U
فاصله سطور
line
U
استرکردن
line
U
لوله منفردی در سیستم سیالات
line
U
رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line
U
نسب
line
U
خط زدن
line
U
اتصال فیزیکی به ارسال داده
to come in to line
U
در صف امدن
on the line
U
هواپیمای اماده پرواز
by line
U
خط دوم یافرعی
line
U
جبهه جنگ
line
U
سیم
line
U
پوشاندن
necessary line
U
خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
by line
U
خط فرعی راه اهن
line
U
خط
line
U
طناب خط
line
U
خط صف
line
U
صفی در خط
line
U
در سمت
below the line
U
درامد یا هزینه غیر مترقبه
line
U
محصول
line
U
لاین
line
U
رشته
to come in to line
U
موافقت کردن
o o line
U
خط تقسیم دیدبانی
in line
U
شمشیر در وضع حمله
in line
U
همراستا
line up
U
به ترتیب ایستادن
the line
U
صف
line by line
U
سطر به سطر
line
U
حدود رویه
mean line
U
خط میان
on line help
U
کمک مستقیم
down the line
U
ضربه از کنار زمین
down line
U
بار کردن پایین خطی
old line
U
محافظه کار
old line
U
دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
line
U
شعبه
o o line
U
خط دیدبانی سپاه
line
U
طرز
line
U
ترازکردن
Are you still on the line?
U
هنوز پشت تلفن هستی؟
on line
U
درون خطی
on line
U
متصل
on line
U
مستقیم
by-line
U
کار یاشغل اضافی وزائد
by-line
U
خط فرعی راه اهن
off line
U
غیر متصل
Which line goes to ... ?
کدام خط راه آهن به ... میرود؟
Which line goes to ... ?
کدام خط به ... میرود؟
in line
<idiom>
U
با محدودیت متداول
out of line
<idiom>
U
ناصحیح
line up
<idiom>
U
سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
line up
<idiom>
U
به درستی میزان کردن
line up
<idiom>
U
به صف کردن
out of line
U
جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
on line
U
مورداستعمال
on line
U
داخل رده
on line
U
در خط
Are you still on the line?
U
خط را قطع نکردی؟
line of d.
U
مرز
line of d.
U
حد فاصل
off line
U
وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
off line
U
برون خطی
off line
U
قطع
off line
U
منفصل
by-line
U
خط دوم یافرعی
line up
U
به خط شدن
line up
U
ردیف ایستادن تیم
line-up
U
به خط شدن
line-up
U
به ترتیب ایستادن
line-up
U
ردیف ایستادن تیم
out of line
U
خارج از خط جبهه
line out
U
با خط علامت گذاشتن
line
U
طناب سیم
line
U
لجام
by line
U
کار یاشغل اضافی وزائد
all along the line
U
درامتدادهمه خط
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com