English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
direct potentiometric measurement U اندازه گیری پتانسیل سنجی مستقیم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
direct potentiometric method U روش پتانسیل سنجی مستقیم
direct measurement U اندازه گیری مستقیم
measurement U مساحت
measurement U روش قضاوت چیزی
measurement U سنجش
measurement U اندازه
measurement U اندازه گیری
insulation measurement U سنجش و ازمایش ایزولاسیون
measurement of demand U اندازه گیری تقاضا
measurement of demand U تخمین تقاضا
certificate of measurement U گواهی اندازه و ابعاد
current measurement U امپرمتر
frequency measurement U سنجش فرکانس
absolute measurement U اندازه گیری مطلق
frequency measurement U اندازه گیری فرکانس
engineering measurement U اندازه گیری فنی
final measurement U اندازه گیری نهایی
measurement ofland U اندازه گیری زمین
measurement ofland U زمین پیمایی
measurement of humidity U اندازهگیریمقدارابر
measurement of rainfall U اندازهمقداربارش
certificate of measurement U گواهی وزن
comparative measurement U سنجش قیاسی
comparative measurement U سنجش مقایسهای
correlation measurement U اندازه گیری همبستگی
depth measurement U اندازه گیری عمق
measurement uncertainty U خطای اندازه گیری [ریاضی]
depth measurement U سنجش گودی
spatial measurement U روش ای که به کامپیوتر امکان میدهد تا محل نشانه گر را در سه بعدی پیدا کند
unit of measurement U واحد اندازه گیری
mental measurement U اندازه گیری روانی
indirect measurement U سنجش غیرمستقیم
certificate of measurement U گواهی مقدار
radar measurement U اندازه گیری رادار
metric system of measurement U سیستم اندازه گیری متریک
measurement of benefits and costs U اندازه گیری منافع و هزینه ها
measurement of air pressure U زائده
instrument for absolute measurement U دستگاه اندازه گیری برای سنجش مقادیر مطلق
field intensity measurement U دستگاه اندازه گیری شدت میدان
standard error of measurement U خطای معیار اندازه گیری
high accuracy measurement U سنجش دقیق
measurement of cloud ceiling U اندازهگیریفشارهوا
measurement of wind strength: anemometer U اندازهگیریجهتباد
measurement of snowfall: snow gauge U اندازهگیریمقداربارشباران
high tension measurement bridge U پل اندازه گیری فشار قوی
direct U مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct U مستقیم یابدون شریک سوم
direct U مدیریت یا سازمان دهی
direct <adj.> U بلافاصله
direct U متوجه ساختن
direct <adj.> U بدون واسطه
direct U دستور دادن دستورالعمل دادن
direct U : دستور دادن
direct U رهبری کردن
direct U امرکردن
direct <adj.> U مستقیم
direct U قراول رفتن
direct U اداره کردن هدایت کردن
direct U : مستقیم معطوف داشتن
direct U نظارت کردن
direct U اداره کردن
direct U مستقیم راست راهنمایی کردن
direct U دستورات برنامه که به صورت کد مطلق نوشته شده اند
direct <adj.> U دست اول
direct U هدایت کردن
direct U راسته
direct dye U رنگینه مستقیم
direct fire U اتش مستقیم
direct file U پرونده مستقیم
direct file U فایل مستقیم
direct coupling U جفتگری مستقیم
direct coupling U کوپلینگ مستقیم
direct exchange U تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
direct exchange U تعویض باداغی
direct damage U ضرر مستقیم
direct connected U ماشینهای بهم پیوسته
direct address آدرس مستقیم
direct addressing U نشان دهی مستقیم
direct addressing U ادرس دهی مستقیم
direct admission U مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
direct aggression U پرخاشگری مستقیم
direct analysis U تحلیل رهنمودی
direct casting U ریخته گری مستقیم
direct command U فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
direct control U کنترل مستقیم
direct conversion U تبدیل مستقیم
direct cost U هزینه مستقیم
direct access U دستیابی مستقیم
direct coupled U مستقیما جفت شده
direct address U نشانی مستقیم
direct fire U تیر مستقیم
direct laying U روانه کردن مستقیم
direct lighting U روشن سازی غیرمستقیم
direct lighting U روشنایی مستقیم
direct load U بارگذاری مستقیم
direct loading U مجموعه نیروهائیکه مستقیمابه ساختمان اثر میکند وشامل بارهای زنده و مرده میباشد
direct selection U انتخاب مستقیم
direct selling U فروش مستقیم
direct support U تکیه گاه بی واسطه
direct support U کمک مستقیم
direct support U پشتیبانی مستقیم کردن
direct therapy U درمان رهنمودی
direct labour U دستمزد مستقیم
direct killing U قتل به مباشرت
direct involvement U مباشرت در جرم
to direct traffic through U ترافیک را از طریق...هدایت کردن
direct dyes U رنگینه های مستقیم [که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
Is it a direct flight? U آیا پرواز مستقیم است؟
direct rule U حکومتایالتیومحلی
direct fire U هدایت کردن اتش روانه کردن اتش
direct debit U سفته-وجهالزمان
direct objects U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
direct involvement U offence an committing in مباشرت
direct material U مواد مستقیم
direct support U پشتیبانی مستقیم
draw direct U مستقیماگ روی صحنه ونه روی بافر حافظه
direct access U دسترسی مستقیم به اطلاعات
direct current U جریان دائم
direct object U مفعول صریح
direct object U مفعول بیواسطه
direct object U مفعول مستقیم
direct objects U OPERAND
direct objects U داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
direct objects U متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
direct objects U دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
direct objects U نماش داده می شوند
direct objects U که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
direct objects U سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است
direct hit U اصابت مستقیم
direct hit U گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
direct hits U اصابت مستقیم
direct current U جریان یکسو
direct current U جریان برق مستقیم
direct current U جریان مستقیم
direct taxation U اخذ مالیات بصورت مستقیم
direct taxation U مالیات مستقیم
direct tax U مالیات مستقیم
direct hits U گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
direct objects U فایلی که حاوی کد اصلی برای تابع یا برنامهای است
direct objects U نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
direct objects U مورد
direct objects U موضوع
direct objects U شیئی
direct objects U مخالفت کردن
direct objects U کالا اعتراض کردن
direct objects U مفعول
direct objects U هدف
direct objects U موضوع منظره
direct objects U شی ء
direct objects U اعتراض داشتن
direct objects U اعتراض کردن
direct objects U دلیل اوردن
direct objects U زبان برنامه پس از ترجمه
direct objects U برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
direct objects U امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
direct objects U پانج کارت که حاوی برنامه است
direct objects U چیز
direct objects U چیز ماده خارجی
direct objects U مقصود
direct access U دسترسی مستقیم
direct processing U پردازش مستقیم
direct oration U گفته یا قول مستقیم
direct outlet U ابگیر مستقیم
direct plotting U تعیین عناصر تیر به طورمستقیم
direct plotting U تعیین عناصر تیربدون استفاده از طرح تیر یاوسایل هدایت اتش
direct reading U قرائت مستقیم
direct quenching U سخت گردانی مستقیم
direct pressure U فشار مستقیم
direct pressure U تعاقب کردن مستقیم دشمن
direct psychotherapy U روان درمانی رهنمودی
direct process U فرایند مستقیم
direct observation U مستقیمامشاهده کردن
direct observation U دیدبانی مستقیم
direct action U مکانیسم عمل مستقیم درماسوره ها
direct access U دستیابی مسقیم
direct taxes U مالیاتهای مستقیم
direct relationship U وابستگی مستقیم
direct relationship U ارتباط مستقیم
direct access method U روش دستیابی مستقیم
direct read after write U خواندن مستقیم پس از نوشتن
direct connect modem U مدم اتصال مستقیم
direct reading dial U درجه بندی برای قرائت مستقیم
direct access processing U پردازش به روش دستیابی مستقیم
direct chill casting U ریخته گری مستقیم تبریدی
direct arc furnace U کوره قوس الکتریکی مستقیم
direct reading galvanometer U گالوانومتر بی تبدیل
direct absorption process U فرایند جذب مستقیم
direct quota tion U نقل عین گقته
direct quota tion U نقل قول مستقیم
direct reading instrument U دستگاه مستقیم خوانی
shot direct at goal U شوت مستقیم به دروازه
direct home reception U پذیرشگرمستقیم
direct support unit U یکان پشتیبانی مستقیم
direct fire sights U زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
direct free kick U مکث مهاجم برای فریفتن حریف
direct exchange items U اقلام قابل تعویض مستقیم
direct materials costs U هزینههای مواد اولیهای که مستقیما در کالا بکار برده میشود
direct interelectrode capacitance U فرفیت بین دو الکترد
direct distance dialing U شماره گیری فاصله مستقیم
high direct voltage U فشار قوی جریان دائم
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com