English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 191 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
direct plotting U تعیین عناصر تیر به طورمستقیم
direct plotting U تعیین عناصر تیربدون استفاده از طرح تیر یاوسایل هدایت اتش
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
plotting U ثبت یا رسم مسیر حرکت بردن نقاط روی طرح یانقشه
plotting U رسم مسیر ناوبری هواپیمایا کشتی محل هدف یا دشمن
plotting room U مرکز هدایت اتش توپخانه ناو
plotting paper U کاغذشطرنجی
plotting paper U کاغذ نقشه کشی
plotting chart U نقشه ثبت و رسم مسیر حرکت ناو
plotting chart U نقشه ناوبری هواپیما یاکشتی
plotting scale U خط کش مسافت یاب
plotting board U صفحه مخصوص محاسبات سمت و بردتیراندازی طرح تیر یا نقشه مسیر حرکت
plotting board U پلاتینگ برد
plotting scale U خط کش مختصات
point plotting U رسم نقطه
plotting a curve U رسم یک منحنی
aeronautical plotting chart U نقشه مخصوص رسم مسیر ناوبری
aeronautical plotting chart U نقشه مخصوص ناوبری هوایی
surface action plotting table U میز ردیابی زیر دریایی
direct U رهبری کردن
direct <adj.> U مستقیم
direct U قراول رفتن
direct U متوجه ساختن
direct U : مستقیم معطوف داشتن
direct U مدیریت یا سازمان دهی
direct U نظارت کردن
direct U اداره کردن هدایت کردن
direct U هدایت کردن
direct U دستور دادن دستورالعمل دادن
direct U مستقیم راست راهنمایی کردن
direct U اداره کردن
direct U راسته
direct U دستورات برنامه که به صورت کد مطلق نوشته شده اند
direct U مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct U مستقیم یابدون شریک سوم
direct U امرکردن
direct U : دستور دادن
direct <adj.> U بلافاصله
direct <adj.> U بدون واسطه
direct <adj.> U دست اول
direct command U فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
direct admission U مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
direct coupled U مستقیما جفت شده
direct analysis U تحلیل رهنمودی
direct casting U ریخته گری مستقیم
direct cost U هزینه مستقیم
direct conversion U تبدیل مستقیم
direct control U کنترل مستقیم
direct connected U ماشینهای بهم پیوسته
direct dyes U رنگینه های مستقیم [که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
to direct traffic through U ترافیک را از طریق...هدایت کردن
direct addressing U ادرس دهی مستقیم
direct reading U قرائت مستقیم
direct objects U فایلی که حاوی کد اصلی برای تابع یا برنامهای است
direct relationship U ارتباط مستقیم
direct relationship U وابستگی مستقیم
direct access U دستیابی مسقیم
direct access U دسترسی مستقیم
direct access U دسترسی مستقیم به اطلاعات
direct access U دستیابی مستقیم
direct aggression U پرخاشگری مستقیم
direct address U نشانی مستقیم
direct address آدرس مستقیم
direct addressing U نشان دهی مستقیم
direct coupling U جفتگری مستقیم
direct coupling U کوپلینگ مستقیم
direct damage U ضرر مستقیم
direct labour U دستمزد مستقیم
direct therapy U درمان رهنمودی
direct support U پشتیبانی مستقیم کردن
direct support U کمک مستقیم
direct support U پشتیبانی مستقیم
direct support U تکیه گاه بی واسطه
direct selling U فروش مستقیم
direct selection U انتخاب مستقیم
direct material U مواد مستقیم
direct loading U مجموعه نیروهائیکه مستقیمابه ساختمان اثر میکند وشامل بارهای زنده و مرده میباشد
direct load U بارگذاری مستقیم
direct lighting U روشنایی مستقیم
direct lighting U روشن سازی غیرمستقیم
draw direct U مستقیماگ روی صحنه ونه روی بافر حافظه
direct debit U سفته-وجهالزمان
direct dye U رنگینه مستقیم
direct exchange U تعویض باداغی
direct exchange U تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
direct file U فایل مستقیم
direct file U پرونده مستقیم
direct fire U اتش مستقیم
direct fire U تیر مستقیم
direct fire U هدایت کردن اتش روانه کردن اتش
Is it a direct flight? U آیا پرواز مستقیم است؟
direct involvement U offence an committing in مباشرت
direct involvement U مباشرت در جرم
direct killing U قتل به مباشرت
direct rule U حکومتایالتیومحلی
direct laying U روانه کردن مستقیم
direct objects U سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است
direct hits U گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
direct tax U مالیات مستقیم
direct taxation U مالیات مستقیم
direct taxation U اخذ مالیات بصورت مستقیم
direct current U جریان مستقیم
direct current U جریان برق مستقیم
direct objects U چیز ماده خارجی
direct current U جریان یکسو
direct objects U دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
direct hits U اصابت مستقیم
direct objects U پانج کارت که حاوی برنامه است
direct objects U امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
direct objects U که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
direct objects U نماش داده می شوند
direct objects U نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
direct objects U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
direct objects U زبان برنامه پس از ترجمه
direct objects U متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
direct objects U داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
direct objects U OPERAND
direct objects U برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
direct action U مکانیسم عمل مستقیم درماسوره ها
direct objects U چیز
direct object U مفعول مستقیم
direct object U مفعول بیواسطه
direct object U مفعول صریح
direct hit U اصابت مستقیم
direct current U جریان دائم
direct objects U موضوع
direct objects U شیئی
direct objects U مخالفت کردن
direct hit U گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
direct objects U کالا اعتراض کردن
direct pressure U فشار مستقیم
direct pressure U تعاقب کردن مستقیم دشمن
direct objects U مفعول
direct objects U هدف
direct objects U موضوع منظره
direct process U فرایند مستقیم
direct processing U پردازش مستقیم
direct psychotherapy U روان درمانی رهنمودی
direct objects U شی ء
direct objects U مقصود
direct quenching U سخت گردانی مستقیم
direct outlet U ابگیر مستقیم
direct oration U گفته یا قول مستقیم
direct objects U مورد
direct objects U اعتراض داشتن
direct objects U اعتراض کردن
direct taxes U مالیاتهای مستقیم
direct objects U دلیل اوردن
direct observation U مستقیمامشاهده کردن
direct measurement U اندازه گیری مستقیم
direct observation U دیدبانی مستقیم
direct reading instrument U دستگاه مستقیم خوانی
direct home reception U پذیرشگرمستقیم
direct support unit U یکان پشتیبانی مستقیم
high direct voltage U فشار قوی جریان دائم
shot direct at goal U شوت مستقیم به دروازه
direct free kick U مکث مهاجم برای فریفتن حریف
direct materials costs U هزینههای مواد اولیهای که مستقیما در کالا بکار برده میشود
direct chill casting U ریخته گری مستقیم تبریدی
direct arc furnace U کوره قوس الکتریکی مستقیم
direct memory access U دستیابی مستقیم به حافظه
direct access processing U پردازش به روش دستیابی مستقیم
direct access method U روش دستیابی مستقیم
direct potentiometric method U روش پتانسیل سنجی مستقیم
direct absorption process U فرایند جذب مستقیم
direct quota tion U نقل عین گقته
direct quota tion U نقل قول مستقیم
direct reading galvanometer U گالوانومتر بی تبدیل
direct reading dial U درجه بندی برای قرائت مستقیم
direct connect modem U مدم اتصال مستقیم
direct current converter U تبدیل گر جریان مستقیم
direct read after write U خواندن مستقیم پس از نوشتن
direct current instrument U سنجه جریان مستقیم
direct lift control U کنترل مستقیم برا
direct interelectrode capacitance U فرفیت بین دو الکترد
direct fire sights U زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
direct potentiometric measurement U اندازه گیری پتانسیل سنجی مستقیم
direct exchange items U اقلام قابل تعویض مستقیم
direct distance dialing U شماره گیری فاصله مستقیم
direct current generator U مولد جریان مستقیم
direct current magnet U مغناطیس جریان مستقیم
direct data entry U داده دهی مستقیم
direct memory access channel U کانال دستیابی مستقیم به حافظه
basic direct access method U روش دستیابی مستقیم اساسی
direct video storage tube U نگاهدارنده تصویر
direct video storage tube U ثابت کننده تصویر
clear and direct meaning of a text U منطوق
direct air support center U مرکز پشتیبانی مستقیم هوایی
direct access storage device U اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
direct-reading rain gauge اندازه مقدار بارش مستقیم
direct coupled transistor logic U سیستم منطقی که منحصرا" ازترانزیستورها به عنوان عناصر فعال استفاده میکند
The Web site allows consumers to make direct comparisons between competing products. U این وب گاه اجازه می دهد مصرف کنندگان مستقیما محصولات رقیبها را با هم مقایسه بکنند..
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com