Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
direct measurement
U
اندازه گیری مستقیم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
direct potentiometric measurement
U
اندازه گیری پتانسیل سنجی مستقیم
Other Matches
measurement
U
روش قضاوت چیزی
measurement
U
مساحت
measurement
U
سنجش
measurement
U
اندازه
measurement
U
اندازه گیری
measurement of demand
U
اندازه گیری تقاضا
measurement of demand
U
تخمین تقاضا
measurement ofland
U
اندازه گیری زمین
insulation measurement
U
سنجش و ازمایش ایزولاسیون
current measurement
U
امپرمتر
absolute measurement
U
اندازه گیری مطلق
frequency measurement
U
سنجش فرکانس
frequency measurement
U
اندازه گیری فرکانس
engineering measurement
U
اندازه گیری فنی
final measurement
U
اندازه گیری نهایی
measurement ofland
U
زمین پیمایی
mental measurement
U
اندازه گیری روانی
measurement of rainfall
U
اندازهمقداربارش
certificate of measurement
U
گواهی مقدار
certificate of measurement
U
گواهی وزن
comparative measurement
U
سنجش قیاسی
comparative measurement
U
سنجش مقایسهای
correlation measurement
U
اندازه گیری همبستگی
depth measurement
U
اندازه گیری عمق
measurement uncertainty
U
خطای اندازه گیری
[ریاضی]
measurement of humidity
U
اندازهگیریمقدارابر
depth measurement
U
سنجش گودی
certificate of measurement
U
گواهی اندازه و ابعاد
indirect measurement
U
سنجش غیرمستقیم
radar measurement
U
اندازه گیری رادار
spatial measurement
U
روش ای که به کامپیوتر امکان میدهد تا محل نشانه گر را در سه بعدی پیدا کند
unit of measurement
U
واحد اندازه گیری
metric system of measurement
U
سیستم اندازه گیری متریک
measurement of benefits and costs
U
اندازه گیری منافع و هزینه ها
standard error of measurement
U
خطای معیار اندازه گیری
instrument for absolute measurement
U
دستگاه اندازه گیری برای سنجش مقادیر مطلق
field intensity measurement
U
دستگاه اندازه گیری شدت میدان
measurement of air pressure
U
زائده
high accuracy measurement
U
سنجش دقیق
measurement of cloud ceiling
U
اندازهگیریفشارهوا
measurement of wind strength: anemometer
U
اندازهگیریجهتباد
measurement of snowfall: snow gauge
U
اندازهگیریمقداربارشباران
high tension measurement bridge
U
پل اندازه گیری فشار قوی
direct
U
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct
U
مستقیم یابدون شریک سوم
direct
U
مدیریت یا سازمان دهی
direct
U
امرکردن
direct
U
نظارت کردن
direct
<adj.>
U
بلافاصله
direct
U
هدایت کردن
direct
<adj.>
U
بدون واسطه
direct
<adj.>
U
مستقیم
direct
U
قراول رفتن
direct
U
متوجه ساختن
direct
U
: مستقیم معطوف داشتن
direct
U
: دستور دادن
direct
U
اداره کردن هدایت کردن
direct
U
دستور دادن دستورالعمل دادن
direct
<adj.>
U
دست اول
direct
U
رهبری کردن
direct
U
اداره کردن
direct
U
راسته
direct
U
مستقیم راست راهنمایی کردن
direct
U
دستورات برنامه که به صورت کد مطلق نوشته شده اند
direct cost
U
هزینه مستقیم
direct exchange
U
تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
direct fire
U
اتش مستقیم
direct file
U
پرونده مستقیم
direct coupled
U
مستقیما جفت شده
direct coupling
U
جفتگری مستقیم
direct coupling
U
کوپلینگ مستقیم
direct damage
U
ضرر مستقیم
direct file
U
فایل مستقیم
direct exchange
U
تعویض باداغی
direct dye
U
رنگینه مستقیم
direct analysis
U
تحلیل رهنمودی
direct address
U
نشانی مستقیم
direct address
آدرس مستقیم
direct addressing
U
نشان دهی مستقیم
direct addressing
U
ادرس دهی مستقیم
direct admission
U
مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
direct aggression
U
پرخاشگری مستقیم
direct casting
U
ریخته گری مستقیم
direct command
U
فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
direct connected
U
ماشینهای بهم پیوسته
direct control
U
کنترل مستقیم
direct access
U
دسترسی مستقیم به اطلاعات
direct conversion
U
تبدیل مستقیم
direct access
U
دستیابی مستقیم
direct fire
U
تیر مستقیم
direct labour
U
دستمزد مستقیم
direct laying
U
روانه کردن مستقیم
direct lighting
U
روشن سازی غیرمستقیم
direct lighting
U
روشنایی مستقیم
direct load
U
بارگذاری مستقیم
direct loading
U
مجموعه نیروهائیکه مستقیمابه ساختمان اثر میکند وشامل بارهای زنده و مرده میباشد
direct selection
U
انتخاب مستقیم
direct selling
U
فروش مستقیم
direct support
U
تکیه گاه بی واسطه
direct support
U
پشتیبانی مستقیم کردن
direct therapy
U
درمان رهنمودی
direct killing
U
قتل به مباشرت
direct involvement
U
مباشرت در جرم
direct support
U
پشتیبانی مستقیم
direct objects
U
ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
to direct traffic through
U
ترافیک را از طریق...هدایت کردن
direct dyes
U
رنگینه های مستقیم
[که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
Is it a direct flight?
U
آیا پرواز مستقیم است؟
direct fire
U
هدایت کردن اتش روانه کردن اتش
direct rule
U
حکومتایالتیومحلی
direct debit
U
سفته-وجهالزمان
direct support
U
کمک مستقیم
direct involvement
U
offence an committing in مباشرت
direct material
U
مواد مستقیم
draw direct
U
مستقیماگ روی صحنه ونه روی بافر حافظه
direct current
U
جریان دائم
direct object
U
مفعول صریح
direct object
U
مفعول بیواسطه
direct action
U
مکانیسم عمل مستقیم درماسوره ها
direct objects
U
OPERAND
direct objects
U
داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
direct objects
U
متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
direct objects
U
دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
direct objects
U
نماش داده می شوند
direct objects
U
که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
direct objects
U
سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است
direct hit
U
اصابت مستقیم
direct hit
U
گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
direct hits
U
اصابت مستقیم
direct current
U
جریان یکسو
direct current
U
جریان برق مستقیم
direct current
U
جریان مستقیم
direct taxation
U
اخذ مالیات بصورت مستقیم
direct taxation
U
مالیات مستقیم
direct tax
U
مالیات مستقیم
direct hits
U
گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
direct objects
U
فایلی که حاوی کد اصلی برای تابع یا برنامهای است
direct objects
U
نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
direct objects
U
مورد
direct objects
U
موضوع
direct objects
U
شیئی
direct objects
U
مخالفت کردن
direct objects
U
کالا اعتراض کردن
direct objects
U
مفعول
direct objects
U
هدف
direct objects
U
موضوع منظره
direct objects
U
شی ء
direct objects
U
اعتراض داشتن
direct objects
U
اعتراض کردن
direct objects
U
دلیل اوردن
direct objects
U
زبان برنامه پس از ترجمه
direct objects
U
برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
direct objects
U
امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
direct objects
U
پانج کارت که حاوی برنامه است
direct objects
U
چیز
direct objects
U
چیز ماده خارجی
direct objects
U
مقصود
direct access
U
دسترسی مستقیم
direct relationship
U
ارتباط مستقیم
direct oration
U
گفته یا قول مستقیم
direct outlet
U
ابگیر مستقیم
direct plotting
U
تعیین عناصر تیر به طورمستقیم
direct plotting
U
تعیین عناصر تیربدون استفاده از طرح تیر یاوسایل هدایت اتش
direct reading
U
قرائت مستقیم
direct pressure
U
فشار مستقیم
direct quenching
U
سخت گردانی مستقیم
direct psychotherapy
U
روان درمانی رهنمودی
direct process
U
فرایند مستقیم
direct observation
U
مستقیمامشاهده کردن
direct relationship
U
وابستگی مستقیم
direct observation
U
دیدبانی مستقیم
direct taxes
U
مالیاتهای مستقیم
direct access
U
دستیابی مسقیم
direct processing
U
پردازش مستقیم
direct object
U
مفعول مستقیم
direct pressure
U
تعاقب کردن مستقیم دشمن
shot direct at goal
U
شوت مستقیم به دروازه
direct quota tion
U
نقل قول مستقیم
direct arc furnace
U
کوره قوس الکتریکی مستقیم
direct reading instrument
U
دستگاه مستقیم خوانی
direct quota tion
U
نقل عین گقته
direct connect modem
U
مدم اتصال مستقیم
direct read after write
U
خواندن مستقیم پس از نوشتن
direct chill casting
U
ریخته گری مستقیم تبریدی
direct home reception
U
پذیرشگرمستقیم
direct access method
U
روش دستیابی مستقیم
direct absorption process
U
فرایند جذب مستقیم
direct reading dial
U
درجه بندی برای قرائت مستقیم
direct reading galvanometer
U
گالوانومتر بی تبدیل
direct access processing
U
پردازش به روش دستیابی مستقیم
direct fire sights
U
زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
direct memory access
U
دستیابی مستقیم به حافظه
direct support unit
U
یکان پشتیبانی مستقیم
direct exchange items
U
اقلام قابل تعویض مستقیم
direct free kick
U
مکث مهاجم برای فریفتن حریف
direct materials costs
U
هزینههای مواد اولیهای که مستقیما در کالا بکار برده میشود
direct distance dialing
U
شماره گیری فاصله مستقیم
direct interelectrode capacitance
U
فرفیت بین دو الکترد
direct data entry
U
داده دهی مستقیم
high direct voltage
U
فشار قوی جریان دائم
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com