English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 191 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
direct debit U سفته-وجهالزمان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
debit U بدهی
debit U حساب بدهی
debit U در ستون بدهی گذاشتن
debit U پای کسی نوشتن
debit U ستون بدهی
debit U بدهکار کردن
debit U بدهکار
debit U به حساب بدهی کسی گذاشتن
debit U نرخ ارسال بیت که دو برابر نرخ baiel است
debit balance U سندبدهکاری
debit balance U مقدار بدهکاری
debit note U سند هزینه
debit note U صورتحساب بدهی
debit note U رسید بدهکار
debit side U ستون بدهکار
debit card U کارت بدهی
direct U دستور دادن دستورالعمل دادن
direct U رهبری کردن
direct <adj.> U مستقیم
direct U نظارت کردن
direct U قراول رفتن
direct U : مستقیم معطوف داشتن
direct U مستقیم راست راهنمایی کردن
direct U اداره کردن
direct U متوجه ساختن
direct U مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct U مستقیم یابدون شریک سوم
direct U دستورات برنامه که به صورت کد مطلق نوشته شده اند
direct <adj.> U بدون واسطه
direct U راسته
direct U اداره کردن هدایت کردن
direct U امرکردن
direct U مدیریت یا سازمان دهی
direct U هدایت کردن
direct <adj.> U دست اول
direct U : دستور دادن
direct <adj.> U بلافاصله
direct pressure U فشار مستقیم
direct relationship U ارتباط مستقیم
direct reading U قرائت مستقیم
direct quenching U سخت گردانی مستقیم
direct psychotherapy U روان درمانی رهنمودی
direct processing U پردازش مستقیم
direct connected U ماشینهای بهم پیوسته
direct conversion U تبدیل مستقیم
direct control U کنترل مستقیم
direct pressure U تعاقب کردن مستقیم دشمن
direct process U فرایند مستقیم
direct aggression U پرخاشگری مستقیم
direct command U فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
direct casting U ریخته گری مستقیم
direct analysis U تحلیل رهنمودی
direct admission U مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
direct addressing U ادرس دهی مستقیم
direct addressing U نشان دهی مستقیم
direct address آدرس مستقیم
direct address U نشانی مستقیم
direct access U دستیابی مستقیم
direct access U دسترسی مستقیم به اطلاعات
direct access U دسترسی مستقیم
direct access U دستیابی مسقیم
direct relationship U وابستگی مستقیم
direct cost U هزینه مستقیم
direct coupled U مستقیما جفت شده
direct coupling U جفتگری مستقیم
direct lighting U روشنایی مستقیم
direct load U بارگذاری مستقیم
direct loading U مجموعه نیروهائیکه مستقیمابه ساختمان اثر میکند وشامل بارهای زنده و مرده میباشد
direct material U مواد مستقیم
direct selection U انتخاب مستقیم
direct selling U فروش مستقیم
direct support U تکیه گاه بی واسطه
direct support U پشتیبانی مستقیم
direct support U پشتیبانی مستقیم کردن
direct therapy U درمان رهنمودی
draw direct U مستقیماگ روی صحنه ونه روی بافر حافظه
direct rule U حکومتایالتیومحلی
Is it a direct flight? U آیا پرواز مستقیم است؟
direct dyes U رنگینه های مستقیم [که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
to direct traffic through U ترافیک را از طریق...هدایت کردن
direct lighting U روشن سازی غیرمستقیم
direct laying U روانه کردن مستقیم
direct coupling U کوپلینگ مستقیم
direct damage U ضرر مستقیم
direct support U کمک مستقیم
direct dye U رنگینه مستقیم
direct exchange U تعویض باداغی
direct exchange U تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
direct file U فایل مستقیم
direct file U پرونده مستقیم
direct fire U اتش مستقیم
direct fire U تیر مستقیم
direct fire U هدایت کردن اتش روانه کردن اتش
direct involvement U offence an committing in مباشرت
direct involvement U مباشرت در جرم
direct killing U قتل به مباشرت
direct labour U دستمزد مستقیم
direct plotting U تعیین عناصر تیربدون استفاده از طرح تیر یاوسایل هدایت اتش
direct hit U گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
direct objects U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
direct objects U نماش داده می شوند
direct objects U که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
direct objects U سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است
direct objects U فایلی که حاوی کد اصلی برای تابع یا برنامهای است
direct objects U نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
direct objects U زبان برنامه پس از ترجمه
direct objects U برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
direct objects U دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
direct objects U متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
direct hit U اصابت مستقیم
direct object U مفعول صریح
direct object U مفعول بیواسطه
direct object U مفعول مستقیم
direct objects U چیز
direct action U مکانیسم عمل مستقیم درماسوره ها
direct objects U OPERAND
direct objects U داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
direct objects U امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
direct objects U پانج کارت که حاوی برنامه است
direct objects U چیز ماده خارجی
direct objects U موضوع
direct objects U شیئی
direct objects U مخالفت کردن
direct objects U کالا اعتراض کردن
direct objects U مفعول
direct objects U هدف
direct objects U موضوع منظره
direct objects U شی ء
direct objects U دلیل اوردن
direct objects U اعتراض کردن
direct objects U اعتراض داشتن
direct objects U مورد
direct objects U مقصود
direct hits U اصابت مستقیم
direct hits U گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
direct current U جریان برق مستقیم
direct current U جریان یکسو
direct measurement U اندازه گیری مستقیم
direct taxes U مالیاتهای مستقیم
direct current U جریان مستقیم
direct oration U گفته یا قول مستقیم
direct outlet U ابگیر مستقیم
direct observation U مستقیمامشاهده کردن
direct plotting U تعیین عناصر تیر به طورمستقیم
direct taxation U اخذ مالیات بصورت مستقیم
direct tax U مالیات مستقیم
direct taxation U مالیات مستقیم
direct observation U دیدبانی مستقیم
direct current U جریان دائم
direct reading instrument U دستگاه مستقیم خوانی
direct potentiometric method U روش پتانسیل سنجی مستقیم
direct read after write U خواندن مستقیم پس از نوشتن
direct quota tion U نقل قول مستقیم
direct quota tion U نقل عین گقته
direct reading galvanometer U گالوانومتر بی تبدیل
direct support unit U یکان پشتیبانی مستقیم
direct reading dial U درجه بندی برای قرائت مستقیم
direct memory access U دستیابی مستقیم به حافظه
high direct voltage U فشار قوی جریان دائم
direct data entry U داده دهی مستقیم
shot direct at goal U شوت مستقیم به دروازه
direct home reception U پذیرشگرمستقیم
direct materials costs U هزینههای مواد اولیهای که مستقیما در کالا بکار برده میشود
direct absorption process U فرایند جذب مستقیم
direct arc furnace U کوره قوس الکتریکی مستقیم
direct chill casting U ریخته گری مستقیم تبریدی
direct current magnet U مغناطیس جریان مستقیم
direct exchange items U اقلام قابل تعویض مستقیم
direct fire sights U زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
direct free kick U مکث مهاجم برای فریفتن حریف
direct current instrument U سنجه جریان مستقیم
direct current generator U مولد جریان مستقیم
direct interelectrode capacitance U فرفیت بین دو الکترد
direct current converter U تبدیل گر جریان مستقیم
direct access processing U پردازش به روش دستیابی مستقیم
direct access method U روش دستیابی مستقیم
direct lift control U کنترل مستقیم برا
direct connect modem U مدم اتصال مستقیم
direct potentiometric measurement U اندازه گیری پتانسیل سنجی مستقیم
direct distance dialing U شماره گیری فاصله مستقیم
direct coupled transistor logic U سیستم منطقی که منحصرا" ازترانزیستورها به عنوان عناصر فعال استفاده میکند
direct memory access channel U کانال دستیابی مستقیم به حافظه
basic direct access method U روش دستیابی مستقیم اساسی
clear and direct meaning of a text U منطوق
direct access storage device U اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
direct video storage tube U نگاهدارنده تصویر
direct video storage tube U ثابت کننده تصویر
direct air support center U مرکز پشتیبانی مستقیم هوایی
direct-reading rain gauge اندازه مقدار بارش مستقیم
The Web site allows consumers to make direct comparisons between competing products. U این وب گاه اجازه می دهد مصرف کنندگان مستقیما محصولات رقیبها را با هم مقایسه بکنند..
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com