English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 188 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
direct aggression U پرخاشگری مستقیم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
aggression U پرخاشگری
non-aggression U منطقهایکهحملهبهآنممنوعاست
aggression U تخطی
aggression U حمله
aggression U دست درازی
aggression U تجاوز ارضی
aggression U تجاوز
aggression U تعرض
non aggression pact U قرارداد عدم تعرض
non aggression pact U قراردادعدم تجاوز
pact of non aggression U پیمان عدم تجاوز
pact of non aggression U قرار دادعدم تعرض
displaced aggression U پرخاشگری جابجاشده
direct U متوجه ساختن
direct U : مستقیم معطوف داشتن
direct U نظارت کردن
direct U مستقیم یابدون شریک سوم
direct U اداره کردن هدایت کردن
direct U مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct U امرکردن
direct U مدیریت یا سازمان دهی
direct U قراول رفتن
direct U راسته
direct U دستورات برنامه که به صورت کد مطلق نوشته شده اند
direct U مستقیم راست راهنمایی کردن
direct U دستور دادن دستورالعمل دادن
direct U هدایت کردن
direct U رهبری کردن
direct <adj.> U مستقیم
direct U اداره کردن
direct U : دستور دادن
direct <adj.> U بدون واسطه
direct <adj.> U بلافاصله
direct <adj.> U دست اول
direct connected U ماشینهای بهم پیوسته
direct coupling U جفتگری مستقیم
direct coupled U مستقیما جفت شده
direct quenching U سخت گردانی مستقیم
direct cost U هزینه مستقیم
direct conversion U تبدیل مستقیم
direct casting U ریخته گری مستقیم
direct control U کنترل مستقیم
direct psychotherapy U روان درمانی رهنمودی
direct command U فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
direct relationship U ارتباط مستقیم
direct analysis U تحلیل رهنمودی
direct admission U مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
direct addressing U ادرس دهی مستقیم
direct addressing U نشان دهی مستقیم
direct address آدرس مستقیم
direct address U نشانی مستقیم
direct access U دستیابی مستقیم
direct access U دسترسی مستقیم به اطلاعات
direct access U دسترسی مستقیم
direct reading U قرائت مستقیم
direct access U دستیابی مسقیم
direct relationship U وابستگی مستقیم
direct coupling U کوپلینگ مستقیم
direct damage U ضرر مستقیم
direct dye U رنگینه مستقیم
direct selection U انتخاب مستقیم
direct selling U فروش مستقیم
direct support U تکیه گاه بی واسطه
direct support U پشتیبانی مستقیم
direct support U کمک مستقیم
direct support U پشتیبانی مستقیم کردن
direct therapy U درمان رهنمودی
direct objects U فایلی که حاوی کد اصلی برای تابع یا برنامهای است
draw direct U مستقیماگ روی صحنه ونه روی بافر حافظه
direct debit U سفته-وجهالزمان
direct rule U حکومتایالتیومحلی
direct dyes U رنگینه های مستقیم [که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
to direct traffic through U ترافیک را از طریق...هدایت کردن
direct material U مواد مستقیم
direct loading U مجموعه نیروهائیکه مستقیمابه ساختمان اثر میکند وشامل بارهای زنده و مرده میباشد
direct load U بارگذاری مستقیم
direct exchange U تعویض باداغی
direct exchange U تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
direct file U فایل مستقیم
direct file U پرونده مستقیم
direct fire U اتش مستقیم
direct fire U تیر مستقیم
direct involvement U offence an committing in مباشرت
direct involvement U مباشرت در جرم
direct killing U قتل به مباشرت
direct labour U دستمزد مستقیم
Is it a direct flight? U آیا پرواز مستقیم است؟
direct laying U روانه کردن مستقیم
direct lighting U روشن سازی غیرمستقیم
direct lighting U روشنایی مستقیم
direct fire U هدایت کردن اتش روانه کردن اتش
direct current U جریان مستقیم
direct action U مکانیسم عمل مستقیم درماسوره ها
direct objects U OPERAND
direct objects U متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
direct objects U دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
direct objects U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
direct objects U نماش داده می شوند
direct objects U که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
direct objects U سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است
direct objects U نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
direct objects U چیز
direct object U مفعول مستقیم
direct taxation U اخذ مالیات بصورت مستقیم
direct taxation U مالیات مستقیم
direct tax U مالیات مستقیم
direct hits U گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
direct hits U اصابت مستقیم
direct hit U گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
direct hit U اصابت مستقیم
direct object U مفعول صریح
direct object U مفعول بیواسطه
direct objects U زبان برنامه پس از ترجمه
direct objects U برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
direct objects U امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
direct objects U موضوع
direct objects U شیئی
direct objects U مخالفت کردن
direct objects U کالا اعتراض کردن
direct objects U مفعول
direct objects U هدف
direct objects U موضوع منظره
direct objects U شی ء
direct objects U مورد
direct objects U پانج کارت که حاوی برنامه است
direct objects U چیز ماده خارجی
direct objects U دلیل اوردن
direct objects U اعتراض کردن
direct objects U اعتراض داشتن
direct objects U مقصود
direct current U جریان برق مستقیم
direct process U فرایند مستقیم
direct taxes U مالیاتهای مستقیم
direct measurement U اندازه گیری مستقیم
direct pressure U فشار مستقیم
direct observation U دیدبانی مستقیم
direct observation U مستقیمامشاهده کردن
direct oration U گفته یا قول مستقیم
direct outlet U ابگیر مستقیم
direct plotting U تعیین عناصر تیر به طورمستقیم
direct plotting U تعیین عناصر تیربدون استفاده از طرح تیر یاوسایل هدایت اتش
direct processing U پردازش مستقیم
direct pressure U تعاقب کردن مستقیم دشمن
direct current U جریان دائم
direct objects U داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
direct current U جریان یکسو
direct current generator U مولد جریان مستقیم
shot direct at goal U شوت مستقیم به دروازه
direct exchange items U اقلام قابل تعویض مستقیم
direct potentiometric measurement U اندازه گیری پتانسیل سنجی مستقیم
direct access method U روش دستیابی مستقیم
direct access processing U پردازش به روش دستیابی مستقیم
direct current instrument U سنجه جریان مستقیم
direct current magnet U مغناطیس جریان مستقیم
direct read after write U خواندن مستقیم پس از نوشتن
direct distance dialing U شماره گیری فاصله مستقیم
direct reading dial U درجه بندی برای قرائت مستقیم
direct reading instrument U دستگاه مستقیم خوانی
high direct voltage U فشار قوی جریان دائم
direct potentiometric method U روش پتانسیل سنجی مستقیم
direct quota tion U نقل قول مستقیم
direct quota tion U نقل عین گقته
direct absorption process U فرایند جذب مستقیم
direct reading galvanometer U گالوانومتر بی تبدیل
direct data entry U داده دهی مستقیم
direct arc furnace U کوره قوس الکتریکی مستقیم
direct fire sights U زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
direct chill casting U ریخته گری مستقیم تبریدی
direct current converter U تبدیل گر جریان مستقیم
direct memory access U دستیابی مستقیم به حافظه
direct free kick U مکث مهاجم برای فریفتن حریف
direct lift control U کنترل مستقیم برا
direct connect modem U مدم اتصال مستقیم
direct support unit U یکان پشتیبانی مستقیم
direct home reception U پذیرشگرمستقیم
direct interelectrode capacitance U فرفیت بین دو الکترد
direct materials costs U هزینههای مواد اولیهای که مستقیما در کالا بکار برده میشود
direct access storage device U اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
direct memory access channel U کانال دستیابی مستقیم به حافظه
direct video storage tube U ثابت کننده تصویر
direct coupled transistor logic U سیستم منطقی که منحصرا" ازترانزیستورها به عنوان عناصر فعال استفاده میکند
direct video storage tube U نگاهدارنده تصویر
direct-reading rain gauge اندازه مقدار بارش مستقیم
clear and direct meaning of a text U منطوق
direct air support center U مرکز پشتیبانی مستقیم هوایی
basic direct access method U روش دستیابی مستقیم اساسی
The Web site allows consumers to make direct comparisons between competing products. U این وب گاه اجازه می دهد مصرف کنندگان مستقیما محصولات رقیبها را با هم مقایسه بکنند..
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com