English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 112 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
dinner jacket U اسموکینگ
dinner jacket U لباس مخصوص مهمانی رسمی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
dinner U شام
he took her in to dinner U انزن را بسفره خانه برده پهلویش نشست
I just had dinner. U درست چند لحظه قبل شام خوردم
We were having dinner when. . . U داشتیم شام می خوردیم که ..
dinner U ناهار
to ask somebody out for dinner U کسی را برای شام به رستوران دعوت کرن [بیشتر دوست دختر و پسر]
to get dinner U ناهارخوردن
dinner U مهمانی
dinner party U میهمانیشام
dinner service U فروفغذاخوری
dinner table U میزغذاخوری
dinner dance U میهمانیرقص
dinner is ready U است
shore dinner U غذای دریایی
i asked him to dinner U او را به ناهار خواندم
dinner fork U چنگالغذاخوری
dinner knife U چاقویغذاخوری
dinner plate U بشقابپلوخوری
dinner wagon U میزیکه روی غلطک میگرددودرسفره خانه بکارمیبرند
dinner set U لوازم و فرف شام یا ناهار
dinner is served U شام حاضراست
my neighbour at dinner U کسیکه سر ناهار پهلوی من نشسته است
to orders dinner U دستور ناهار دادن
dinner etc. is served U غذا آماده است
The dinner will be followed by a concert. U به دنبال شام کنسرتی اجرا می شود.
dinner is ready U ناهاراماده
We had a gorgeous dinner . U شام معرکه یی خوردیم
WI'll you stay for ( to ) dinner? U برای شام بمانید (می مانید؟)
To disg up the dinner . U شام را کشیدن
dinner jackets U لباس مخصوص مهمانی رسمی
dinner jackets U اسموکینگ
It wasnt much of a dinner . U زیاد شام مهمی نبود
Well discuss it at dinner. U سرت رابلند کن ببینم
Well discuss it at dinner. U سر شام صحبت خواهیم کرد
don't wait the dinner for me U ناهاعرابرای خاطرمن معطل نکنید
We are expecting guests for dinner . U برای شام مهمان داریم
She gave us quite a decent dinner. U یک شام خیلی حسابی به ماداد
After dinner he likes to retire to his study. U پس از شام او [مرد] دوست دارد به اتاق مطالعه خود کناره گیری بکند.
The library is the obvious place for the after-dinner hours. U کتابخانه جایی بدیهی برای ساعت پس از شام است.
jacket U پوشاندن
jacket U جلد
jacket U پوشش
jacket U غلاف لاستیکی یاپلاستیکی
jacket U نیم تنه جنگی
jacket U روکش
jacket U بوش پیستون
jacket U جلد کردن
jacket U پوشاندن درپوشه گذاردن
jacket U جلد کتاب
jacket U پوشه
jacket U نیمتنه
jacket U ژاکت
dust jacket U کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
bomber jacket U ژاکتیکوتاهکهبهدورکمروباسنمیبندند
sheepskin jacket U ژاکتپوست
safari jacket U ژاکتسیروسیاحت
disk jacket U جلد دیسک
riding jacket U لباسسوارکاری
cork jacket U جامه چوب پنبهای که ادم رادر روی اب شناورمیسازد
outer jacket U پوششخارجی
fishing jacket U ژاکتماهیگیری
cylinder jacket U استری داخل سیلندر
donkey jacket U لباس
dust-jacket U کاغذی که با ان کتاب را جلدمیکنند
dust-jacket U جلد کاغذی روی کتاب
reefing jacket U یکجور نیمتنه چسبان که از دوطرف دکمه میخورد
smoking jacket U لباس اسموکینگ
dust jacket U جلد کاغذی روی کتاب
blue jacket U سرباز نیروی دریائی
sports jacket U ژاکتمردانه
flak jacket U جلیقهضدگلوله
donkey jacket U کار
eton jacket U نیم تنه کوتاه پسرانه
hearth jacket U پوشش کوره
to dust one;s jacket U کسیراکتک زدن
to dust one;s jacket U کسیراچوب زدن
to dust one's jacket U کسیرازدن
steel jacket U پوشش فولادی
life jacket U لباس نجات لباس چوب پنبهای
smoking jacket U ژاکت مردانه
shell jacket U بالاتنه کوتاه دکمه دار نظامی
registry jacket U پاکت مخصوص نامههای سفارشی
pea jacket U کپنگ
pea jacket U ژاکت ضخیم ملوانان
life jacket U سینه بند نجات جلیقه ضد گلوله
monkey jacket U نیمتنه کوتاه و چسبانی که ملوانان می پوشند
mess jacket U ژاکت تنگ وکوتاه مردانه
life jacket U کت نجات
life jacket U جلیقه نجات
caraco jacket U بالاتنهلباس
barrel jacket U پوششلوله
strait jacket U بازداری کردن
strait jacket U مانع
strait jacket U بازدار
strait jacket U هرچیزبازدارنده
strait jacket U کت بند
strait jacket U روپوش باز دارنده
hacking jacket U کت اسب سواری
hacking jacket U کت سوارکاری
heating jacket U ژاکت حرارتی
water jacket U ابدان
water jacket U صندوق اب
yellow jacket U زنبور زرداجتماعی
colling water jacket U پوشش اب سرد
pea jacket or coat U کپنک
The jacket is too tight in the arms. U این ژاکت بازوهایش تنگ است.
pea jacket or coat U جامه کلفت پشمی که ملوانان در سرما می پوشند
double-breasted jacket U ژاکتپیلیدار
The tailor ruined my suit ( jacket , dress ) . U خیاط لباسم راخراب کرد
This tie tones in with a brown jacket(coat). U این کروات با کت قهوه ای جور می آید
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com