English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 67 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
dinner is served U شام حاضراست
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
dinner etc. is served U غذا آماده است
Other Matches
served U کفایت کردن
served U گذراندن به سر بردن صودمند بودن برای
served U نوبت
first come, first served <idiom> U هرکی زودتر بیاد اول نوبت اوست
First come first served. U هرکس اول (زودتر ) بیاید زودتر کارش انجام می شود
f. come f.served U رودتر راه میافتد
f. come f.served U زودترامده
served U رفع کردن براوردن احتیاج
served U خدمت کردن به
served U سرو زدن
served U خدمت انجام دادن
served U بکار رفتن
served U بدردخوردن
served U توپ رازدن
served U نخ پیچی کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U در خدمت بودن
served U خدمت ارتشی کردن
served U سرو
served U خدمت کردن
it served as a precedent U سابقه شد
i have served in the navy U در نیروی دریایی خدمت کرده ام
tea was served round U به همه چای دادند
crew served weapon U جنگ افزار خدمه دار
crew served weapon U جنگ افزار اجتماعی
dinner U شام
dinner U ناهار
he took her in to dinner U انزن را بسفره خانه برده پهلویش نشست
dinner U مهمانی
I just had dinner. U درست چند لحظه قبل شام خوردم
to ask somebody out for dinner U کسی را برای شام به رستوران دعوت کرن [بیشتر دوست دختر و پسر]
We were having dinner when. . . U داشتیم شام می خوردیم که ..
to get dinner U ناهارخوردن
dinner jackets U اسموکینگ
Well discuss it at dinner. U سر شام صحبت خواهیم کرد
Well discuss it at dinner. U سرت رابلند کن ببینم
To disg up the dinner . U شام را کشیدن
WI'll you stay for ( to ) dinner? U برای شام بمانید (می مانید؟)
We had a gorgeous dinner . U شام معرکه یی خوردیم
dinner jacket U لباس مخصوص مهمانی رسمی
It wasnt much of a dinner . U زیاد شام مهمی نبود
The dinner will be followed by a concert. U به دنبال شام کنسرتی اجرا می شود.
dinner jacket U اسموکینگ
dinner jackets U لباس مخصوص مهمانی رسمی
dinner table U میزغذاخوری
dinner is ready U است
dinner set U لوازم و فرف شام یا ناهار
dinner wagon U میزیکه روی غلطک میگرددودرسفره خانه بکارمیبرند
dinner is ready U ناهاراماده
i asked him to dinner U او را به ناهار خواندم
my neighbour at dinner U کسیکه سر ناهار پهلوی من نشسته است
shore dinner U غذای دریایی
to orders dinner U دستور ناهار دادن
dinner fork U چنگالغذاخوری
dinner service U فروفغذاخوری
dinner party U میهمانیشام
dinner dance U میهمانیرقص
dinner plate U بشقابپلوخوری
dinner knife U چاقویغذاخوری
don't wait the dinner for me U ناهاعرابرای خاطرمن معطل نکنید
We are expecting guests for dinner . U برای شام مهمان داریم
She gave us quite a decent dinner. U یک شام خیلی حسابی به ماداد
After dinner he likes to retire to his study. U پس از شام او [مرد] دوست دارد به اتاق مطالعه خود کناره گیری بکند.
The library is the obvious place for the after-dinner hours. U کتابخانه جایی بدیهی برای ساعت پس از شام است.
address for service of a summons [address where a summons may be served] U آدرس کسی که با خواست برگ قابل خواندن باشد [حقوق]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com