English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
depth charge U خرج عمیق
depth charge U خرج زیرابی بمب زیرابی
depth charge U بمب ضد زیر دریایی machine sounding echo
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
depth charge armor U روکش بمب زیرابی
depth charge armor U حفاظ بمب زیرابی
Other Matches
depth U قعر گودی
depth U بازیگر سرنوشت ساز
depth U گودی
depth U قعر
depth U ژرفا
in-depth U ژرفکاوانه
in-depth U ژرف پژوه
in-depth U ژرف پژوهانه
in-depth U دقیق و عمیق
depth U عمق
mean depth U ژرفای میانگین
depth U انتهای پرز
mean depth U عمق متوسط
depth U عمق فرش
depth U ارتفاع
in-depth U ژرفکاو
to be out of one's depth U از توانایی و یا مهارت [کسی] خارج بودن
depth of hole U عمق سوراخ
depth interview U مصاحبه عمقی
depth scale U مقیاسعمیق
depth of focus U نقطهعمیقکانون
case depth U عمق مین
layer depth U عمق لایه اول اب دریا
sphere depth U عمق کره ابی
critical depth U عمق بحرانی
depth stop U توقفعمیق
defense in depth U پدافند در عمق
defense in depth U دفاع در عمق
keel depth U عمق ابخور ناو
It is over my head . It is out of my depth . U از فهم ودرک من خارج است
layer depth U که در ان سرعت صوت به حداکثر می رسد
depth adjustment تنظیم عمیق
depth analysis U تحلیل عمقی
depth of face U ریشه
depth of foundation U عمق پی
depth of foundation U گودی پی
depth of indentation U عمق فشردگی در جاده سازی اسفالت
depth of penetration U عمق نفوذ
depth of tooth U ارتفاع دندانه
depth of winter U چله زمستان
depth perception U ادراک عمق
depth psychology U روانکاوی
depth psychology U روانشناسی عمقی
depth quening U سه بعدی کردن یک شی دوبعدی
depth therapy U درمان عمقی
effective depth U ارتفاع مفید
flange depth U عمق بال
flange depth U عمق لبه
depth of excavation U ژرفای گود
depth of draw U عمق کشش
depth bomb U بمب زیرابی
depth bomb U بمب عمل کننده در زیر اب
depth varies U عمق تغییرات
depth contour U خطوط میزان منحنی عمق میزان منحنی عمق اب
depth contour U تک ژرفا
depth contour U پربند عمق
depth curve U منحنیهای نمایش عمق اب
depth finder U ژرفایاب
depth gage U عمق سنج
depth harden U سخت کردن
depth measurement U اندازه گیری عمق
depth measurement U سنجش گودی
depth of borehole U عمق سوراخ
depth of case U عمق سختی
depth of cut U عمق برش
flange depth U ارتفاع لبه
depth psychology U تجزیه و تحلیل روانی
average depth U عمق متوسط
depth charges U بمب ضد زیر دریایی machine sounding echo
periscope depth U پیرابین ژرفا
periscope depth U ژرفای پیرابینی
depth charges U خرج زیرابی بمب زیرابی
depth charges U خرج عمیق
depth-adjustment mechanism طرز کار تنظیم عمیق
sonic depth finder U ژرفایاب صوتی
dial depth gage U عمق سنج مدرج
depth of hardening zone U عمق ناحیه سخت گردانی
depth of hardening zone U عمق سختی
Defined depth finder U تعریف عمق یاب
echo depth sounder U دستگاهی که عمق طنین را می سنجد
depth of drill hole U عمق سوراخ مته شده
depth-of-field scale U مقیاسنمایشگرعمیق
depth of abutting gap faces U ارتفاع شکاف
depth-of-field preview button U زمینهدکمهعقببر
charge U مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
charge U ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge U 1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
charge U وسیله الکترونیکی که با بار الکتریکی کار میکند
charge U بار کردن
charge U بار مسئولیت
charge U شارژ کردن شارژ
charge U بدهکار کردن
charge U که برای ذخیره سازی داده و امکان دستیابی ترتیبی وتصادفی به کار می رود
charge U محفظهای
charge U اتهام
charge U حمله به حریف
take over in charge U تصدی
charge U متهم ساختن
charge U زیربار کشیدن
charge U عهده دارکردن
charge U خرج گذاری کردن شارژ کردن
charge U گماشتن
charge U وزن
take over in charge U تحت اختیار دراوردن
charge U هزینه
charge U حمله اتهام
charge U مطالبه بها
charge U پرکردن
charge U خطای حمله
charge U جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charge U بار
charge U پر کردن
charge U خرج منفجره
charge U خرج
charge U متهم کردن
charge U بار الکتریکی
charge U موردحمایت
charge U عهده داری
like charge U شارژ همنام
charge some one with U به عهده کسی گذاشتن
in charge U متصدی
in charge <adj.> U پاسخگو
in charge <adj.> U مسئول
charge U دستگاه با ماده منفجره
like charge U قطبهای همنام
in charge <idiom> U مسئول بودن
(in) charge of something <idiom> U مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
charge U تصدی
on charge of U به اتهام
be charge with U متهم شدن به
in the charge of <idiom> U تحت مراقب یا نظارت
reduced charge U خرج کمتر یا پایین تر توپ
tapering charge U پر کردن شیبدار
sticky charge U خرج چسبنده
propellant charge U خرج پرتاب
surface charge U بار سطحی
section charge U خرج چند قسمتی
satchel charge U خرج کیسهای
satchel charge U خرج خورجینی
supplementary charge U خرج یدکی خرج اضافی
supplementary charge U خرج تکمیلی
propelling charge U خرج
propelling charge U خرج پرتاب
sticky charge U خرج انفجاری قابل چسباندن در محل انفجار
residual charge U بار الکتریکی مانده
powder charge U خرج پرتاب گلوله
positive charge U بار مثبت
static charge U برق ساکن
statement of charge U مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
sprining charge U خرج چال کننده یا گود کننده
powder charge U خرج باروت
spotting charge U خرج مشقی برای تصحیحات دیدبانی خرج مخصوص تنظیم تیر
statement of charge U اعلام اتهامات
point charge U بار نقطهای
spinning charge U بار چرخان
space charge U ناحیه بار فضا
pole charge U خرج میلهای
pole charge U خرج دستکی
section charge U خرج جزء جزء
soaking charge U بار سولفات زدای
shaped charge U خرج گود
shaped charge U خرج مقعر
snow charge U بار برف
space charge U بار پیرامونی
plaster charge U خرج انفجاری افشان
charge carrier U حامل بار [فیزیک] [شیمی] [مهندسی]
export charge U حقوق صادرات
export charge U هزینه صادرات
export charge U تعرفه صادرات
import charge U تعرفه واردات
import charge U حقوق واردات
electrostatic charge U بار الکتریسیته ساکن [که در اثر مالش بوجود می آید.]
elementary charge U بار بنیادی [فیزیک]
elementary charge U بار الکترون [فیزیک]
explosive charge U دستگاه با ماده منفجره
bursting charge U دستگاه با ماده منفجره
to charge the battery U باتری را بار کردن
physician in charge U دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
doctor in charge U دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
import charge U هزینه واردات
charge indicator U اندازهشارژ
zero charge potential U پتانسیل بار صفر
volume charge U بار حجمی
unlike charge U قطب غیر همنام
trickle charge U پر کردن اهسته
total charge U بارگذاری کامل
toll charge U باج
to give in charge U سپردن
to give in charge U تسلیم کردن
to charge a gun U خرج در تفنگ گذاشتن
baton charge U حرکترو بهجلو بوسیلهپلیسباتونبدست
charge hand U کارگر معمولی
What's the charge per hour? U کرایه هر ساعت چقدر است؟
minimum charge U حداقل هزینه
minimum charge U حداقل قیمت
What's the charge per day? U اجاره آن برای یک روز چقدر است؟
What's the charge per week? U اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
What's the charge per mile? U اجاره هر مایل چقدر است؟
Do you charge for the baby? U آیا برای بچه ها هم پول میگیرید؟
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com