English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 188 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
debt relief U بخشش بدهکای
debt relief U صرف نظر از بدهکاری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
relief U خلاص کردن
relief U کم کردن
relief well U چاه تخلیه
relief U نقشه برداری عوارض زمین
in relief U بطور برجسته
in relief U برجسته
relief U نقش یا گل برجسته [این امر در فرشبافی بیشتر در هنگام بافت چهره انسان، گاه نقوش حیوانات و یا استفاده از آیات، کلمات و شعر در متن و یا حاشیه فرش بکار می رود.]
relief well U چاه بارشکن
out relief U دستگیری مردمی که در بنگاه اعانه بودباش ندارند
by way of relief U برای تنوع
relief well U چاه فشارشکن
relief U شکل فاهری و پست و بلندی
relief U مرخصی تعویض نگهبانی عوارض زمین
relief U راحتی
relief U رفع نگرانی
relief U فراغت ازادی
relief U اعانه
relief U کمک
relief U امداد
relief U خط بر جسته
relief U حجاری برجسته
relief U تسکین
relief U برجسته کاری
relief U اسودگی
relief U رهایی
relief U معافیت
relief U تحفیف
relief U کاهش
relief U تسکینی
relief U جانشین
relief U گره گشایی جبران
relief U ترمیم اسایش خاطر
relief U تشفی
narrative relief U نقش برجسته توصیفی
shaded relief U عوارض مشخص یا بسیارناهموار
stucco relief U گچبریهای برجسته
terrain relief U شکل فاهری زمین
narrative relief U نقش برجسته روایتی
terrain relief U پستی وبلندی زمین
relief printing U چاپگربرجسته
work relief U استراحت توام با کار
emergency relief U رهایی از بلایا
emergency relief U رهایی ازمصایب غیر مترقبه
to stand out in relief U برجسته یا روشن بودن
to bring out in relief U برجسته یا روشن کردن
half relief U نیم برجسته
mezzo relief U نیم برجسته
high relief U نقوش برجسته
high relief U نقش تمام برجسته
low relief U نقش نیم برجسته
relief in place U تعویض یکانها در محل
relief in place U تعویض در محل
relief hole U سوراخی در ورقههای فلزی که تلاقی دو خم را بدون تاب برداشتن صفحه ممکن میسازد
relief fund U وجوه اعانه
relief emboss U نقشه برجسته
refugee relief U نجات پناهندگان
refugee relief U کمک به پناهندگان و فراریان ازمنطقه جنگی
relief angle U زاویه ازاد
relief angle U زاویه خلاصی
relief commander U گروهبان پاسدار یا پاسبخش
relief interval U استراحت متناوب
relief map U نقشه برجسته
relief valve U شیر خلاص
relief valve U شیر فشارشکن
outdoor relief U اعانه بمردمی که بیرون ازبنگاه اعانه زندگی می کنند
relief valve U شیر اطمینان
relief time U زمان استراحت
relief of sentry U عوض نگهبان
pauper relief U اعانه
pauper relief U بینوایان
relief maps U نقشههای توپوگرافی نقشههای هندسی زمین
relief map U نقشه برجسته نما
relief emboss U برجسته
tax relief U کاهشمبلغمالیاتی
basso relief U برجسته کوتاه
eleemosinary relief U دستگیری خیر خواهانه یامجانی
bas-relief U برجسته کاری
high relief U برجستگی زیاد
relief [from pain] U تسکین [درد]
relief [from pain] U کاهش درد
bas relief U برجسته کوتاه
bas-relief U برجسته کوتاه
bas-relief U نقش کم برجسته
bas relief U نقش کم برجسته
debt U غین
debt U بدهکاربودن
debt U قرض
in debt U بدهکار
the d. of a debt U پرداخت بدهی
debt U بدهی
debt U وام
to get into debt U بدهکارشدن
to get into debt U وام پیداکردن
to get into debt U بدهی پیداکردن
debt U دین
to be in debt U مقروض بودن
debt U قصور
to be in debt U بدهی داشتن
debt U بدهی داشتن
pressure relief valve U دریچهتخلیهفشار
air relief valve U دریچههوا
discomfort relief ratio U بهر راحتی- ناراحتی
compensating relief valve U شیر رها کننده فشار با شیرترمواستاتیک برای کاهش فشار تنظیم شده هنگامیکه روغن داغ است
air relief cock U مجرای تهویه
prossure relief valve U شیر خلاص فشار
pressure-relief valve U دریچهتخلیهفشار
to run into debt U قرض بالا آوردن
verification of debt U تشخیص مطالبات
To be up to ones ears in debt. U تا خرخره درقرض بودن
debt rescheduling U تجدید نظر در شرایط وام
debt cut U بخشش بدهکای
debt forgiveness U بخشش بدهکای
debt cut U صرف نظر از بدهکاری
debt perpetrator U خطاکار در بدهی
specialty debt U تعهدات مستند به اسناد رسمی
debt perpetrator U مرتکب بدهی
debt forgiveness U صرف نظر از بدهکاری
run in debt U قرض بهم رساندن
To be in debt up to ones ears. U غرق بدهی بودن
bad debt U طلب غیر قابل وصول
debt enforcement U درخواست طلب وصول
debt finance U افزایش سرمایه از طریق فروش سهام تامین محل برای پرداخت قروض و دیون
debt limit U حداکثر مبلغی که یک واحددولتی میتواند مدیون گردد وبیش از ان مجاز نیست
debt of honour U بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
debt of nature U مرگ
debt of record U دین قانونی
debt of record U بدهی قانونی record of court محکوم به
debt outstanding U وام معوقه
debt service U پرداخت اصل و فرع
deep in debt U تا گردن زیر بدهی
up to the eyes in debt U تا گردن زیر بدهی
execution for debt U اقدام برای طلب وصول
floating debt U بدهی متغیر
debt discount U تفاوت ارزش اسمی بدهی واصل مبلغ
debt collector U کارگزاروصول طلب
bad debt U طلب لاوصول حساب ذخیرهای که برای جبران مطالبات لاوصول نگهداری میشود
acknowladgement of debt U قبول بدهی
acknowledgement of debt U اقرار به بدهی
an active debt U بدهی با ربح
arrears of debt U دیون معوقه
attachment of debt U توقیف طلب
consolidated debt U بدهی یک کاسه شده
crown debt U وام بدولت
crown debt U طلب دولتی بستانکاری دولتی
debt advice U اعلامیه بدهکار
debt balance U مانده بدهکار
debt burden U بار بدهی
debt collector U وصول کننده طلب
funded debt U وام تنخواه دار
funded debt U وامی که دربرابران وجوهی رااختصاص داده باشند
public debt U بدهی دولت
national debt U قرض ملی
net debt U بدهی خالص
oxygen debt U بدهی اکسیژن
oxygen debt U وام اکسیژن
passive debt U وام بی بهره
payment of a debt U اداء دین
payment of an debt U وفاء دین
preferential debt U دین ممتازه
present debt U دین حال
private debt U بدهی خصوصی
proof of debt U دلیل طلب
proof of debt U سندی که از طرف بستانکار شخص ورشکسته یامتوفی یا شرکت در حال تصفیه ارائه میشود
national debt U بدهی ملی
public debt U قرضه عمومی
judgment debt U محکوم به مالی
indgement debt U محکوم به
debt of nature U اجل
immersed in debt U گرفتاربدهی
immersed in debt U فرو رفته در فرض
judgement debt U دادخواسته
debt of honour U وام شرافتی
good debt U طلب وصول شدنی
national debt U قرضه ملی
judgement debt U محکوم به
discharging from an obligation or a debt U ابراء ذمه
simple content debt U دین ناشی از قرارداد شفاهی
To be in the red . To contract a debt . U قرض بالاآوردن
debt collecting agency U نماینده وصول مطالبات
debt collection for realisation U property pledged of وصول طلب با نقد کردن وثیقه
national debt burden U بار قرضه ملی
i paid the debt plus interest U بدهی را با بهره ان دادم
to pay off a debt [mortgage] U بدهی [رهنی] را قسطی پرداختن
debt income ratio U نسبت قروض به درامد ملی
debt due at a future time U دین موجل
Better to go to bed supperless than to rise in debt. <proverb> U گرسنه خوابیدن بهتر است تا در قرض بیدار شدن.
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com