English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 135 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
debt collector U وصول کننده طلب
debt collector U کارگزاروصول طلب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
collector U تحصیلدار
collector U جمع کننده
collector U فراهم اورنده
collector U گرد اورنده
collector U کولکتور
collector U جاروی الکتریکی جارو
collector U راه اب زهکش
collector U کلکتور
collector resistance U مقاومت کلکتور
collector electrode U الکترود کلکتور
collector drain U زهکش اصلی
collector ditch U راه اب زهکش
collector current U جریان کلکتور
collector ring U منیفلد یا گازگاه دایرهای برای هدایت گازهای خروجی ازسیلندرهای موتور رادیال یاستارهای
collector rings U حلقههای لغزان
collector's item U مورد استثنائیوویژهیککلکسیون
ticket collector U بلیطجمعکن
solar collector U جمعکنندهانرژیخورشیدی
tax collector U تحصیلدار مالیاتی
revenue collector U تحصیلدار پاکار
revenue collector U تحصیلدارمالیاتی
light collector U جمع کننده نور
gas collector U لوله جمع کننده گاز
electron collector U الکترود گرداور
dust collector U گردگیر
dust collector U جمع کننده گرد و خاک
current collector U کلکتور
common collector U با جریان روب مشترک
collector terminal U ترمینال کلکتور
collector contact U اتصال کلکتور
collector brush U ذغال کلکتور
collector brush U زغال گرداور
garbage collector U زباله روب
ticket collector's booth U باجهتحویلبلیط
common collector circuit U مدار کلکتور مشترک
collector saturation voltage U ولتاژ اشباع کلکتور
flat-plate solar collector U سطحجذبکنندهانرژیخورشیدی
collector emitter, leakage current U جریان نشستی کلکتور- امیتر
to get into debt U وام پیداکردن
debt U قصور
debt U بدهی داشتن
debt U دین
debt U قرض
debt U وام
the d. of a debt U پرداخت بدهی
debt U بدهی
to be in debt U مقروض بودن
to be in debt U بدهی داشتن
to get into debt U بدهی پیداکردن
to get into debt U بدهکارشدن
debt U بدهکاربودن
debt U غین
in debt U بدهکار
payment of an debt U وفاء دین
payment of a debt U اداء دین
passive debt U وام بی بهره
preferential debt U دین ممتازه
present debt U دین حال
private debt U بدهی خصوصی
proof of debt U دلیل طلب
proof of debt U سندی که از طرف بستانکار شخص ورشکسته یامتوفی یا شرکت در حال تصفیه ارائه میشود
specialty debt U تعهدات مستند به اسناد رسمی
run in debt U قرض بهم رساندن
public debt U قرضه عمومی
public debt U بدهی دولت
oxygen debt U وام اکسیژن
debt cut U بخشش بدهکای
debt cut U صرف نظر از بدهکاری
debt forgiveness U صرف نظر از بدهکاری
debt relief U صرف نظر از بدهکاری
debt perpetrator U خطاکار در بدهی
debt perpetrator U مرتکب بدهی
to run into debt U قرض بالا آوردن
debt relief U بخشش بدهکای
debt forgiveness U بخشش بدهکای
verification of debt U تشخیص مطالبات
bad debt U طلب لاوصول حساب ذخیرهای که برای جبران مطالبات لاوصول نگهداری میشود
bad debt U طلب غیر قابل وصول
To be in debt up to ones ears. U غرق بدهی بودن
To be up to ones ears in debt. U تا خرخره درقرض بودن
debt rescheduling U تجدید نظر در شرایط وام
oxygen debt U بدهی اکسیژن
attachment of debt U توقیف طلب
debt finance U افزایش سرمایه از طریق فروش سهام تامین محل برای پرداخت قروض و دیون
debt limit U حداکثر مبلغی که یک واحددولتی میتواند مدیون گردد وبیش از ان مجاز نیست
debt of honour U وام شرافتی
debt of honour U بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
debt of nature U مرگ
debt of nature U اجل
debt of record U دین قانونی
debt of record U بدهی قانونی record of court محکوم به
debt outstanding U وام معوقه
debt enforcement U درخواست طلب وصول
debt discount U تفاوت ارزش اسمی بدهی واصل مبلغ
consolidated debt U بدهی یک کاسه شده
arrears of debt U دیون معوقه
an active debt U بدهی با ربح
acknowledgement of debt U اقرار به بدهی
acknowladgement of debt U قبول بدهی
crown debt U وام بدولت
crown debt U طلب دولتی بستانکاری دولتی
debt advice U اعلامیه بدهکار
debt balance U مانده بدهکار
debt burden U بار بدهی
debt service U پرداخت اصل و فرع
deep in debt U تا گردن زیر بدهی
national debt U بدهی ملی
immersed in debt U فرو رفته در فرض
national debt U قرضه ملی
immersed in debt U گرفتاربدهی
judgement debt U دادخواسته
indgement debt U محکوم به
judgment debt U محکوم به مالی
national debt U قرض ملی
up to the eyes in debt U تا گردن زیر بدهی
net debt U بدهی خالص
execution for debt U اقدام برای طلب وصول
floating debt U بدهی متغیر
funded debt U وام تنخواه دار
funded debt U وامی که دربرابران وجوهی رااختصاص داده باشند
good debt U طلب وصول شدنی
judgement debt U محکوم به
debt collecting agency U نماینده وصول مطالبات
national debt burden U بار قرضه ملی
debt collection for realisation U property pledged of وصول طلب با نقد کردن وثیقه
to pay off a debt [mortgage] U بدهی [رهنی] را قسطی پرداختن
i paid the debt plus interest U بدهی را با بهره ان دادم
debt income ratio U نسبت قروض به درامد ملی
discharging from an obligation or a debt U ابراء ذمه
simple content debt U دین ناشی از قرارداد شفاهی
To be in the red . To contract a debt . U قرض بالاآوردن
Better to go to bed supperless than to rise in debt. <proverb> U گرسنه خوابیدن بهتر است تا در قرض بیدار شدن.
debt due at a future time U دین موجل
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com