English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 128 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
days of grace U مهلت اضافی
days of grace U ایام مهلت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
ask for days grace U دو روز مهلت خواستن
To give somebody a few days grace . U بکسی چند روز مهلت دادن
Other Matches
Those were the days . Good old days . U یاد آنروزها بخیر
grace U فیض الهی بخشیدن تشویق کردن
grace U زینت بخشیدن
grace U اراستن
grace U موردلطف قراردادن
grace U لذت بخشیدن مشعوف ساختن
grace U مهلت
grace U تایید کردن
grace U لطف
to say grace U دعای سپاسگزاری کردن پیش ازخوراک یاپس ازان
d. of grace U مهلت
grace U قرعه
grace U اقبال
grace U جذابیت افسونگری
grace U تایید
grace U مرحمت
grace U براز
grace U زیبایی خوبی
grace U خوش اندامی
grace U فرافت فریبندگی
grace U دعای فیض و برکت
grace U خوش نیتی
grace U بخشایندگی
grace U بخشش بخت
period of grace U ضرب الاجل
grace note U نتی که به اهنگ برای زیبایی اصلی اضافه میگردد
grace period U دوره مهلت
saving grace U وجدان
free grace U توفیق بی منت الهی
with a good grace U باحسن نیت قلبا
grace cup U گیلاس مشروب پس از شام گیلاس خداحافظی
period of grace U مهلت
date of grace U مدت مجاز برای پرداخت سفته و برات پس از سر رسید
period of grace U مهلت پرداخت
by the grace of god U به توفیق خدا
with a bad grace U به اکراه ازروی بی میلی
fall from grace <idiom> U منتفی شدن
act of grace U امتیاز
state of grace U تائید
state of grace U توفیق
bow grace U دفرای سینه
coup de grace U کشتن از روی ترحم
grace of god U موهبت الهی
grant a period of grace U ضرب الاجل تعیین کردن تمهیل
grant a period of grace U امهال
grant a period of grace U مهلت دادن
Two more days to go before (until). . . U دوروز مانده تا ...
these days <adv.> U در این روزگار
these days <adv.> U این روز ها
his days U عمرش نزدیک است به پایان برسد
these days <adv.> U امروزه
the a of days U خدای ازلی
the a of days U خدای سرمدی قدیم الایام
I've been here for five days. U پنج روزه که من اینجا هستم.
two days d U دو روز درنگ
two days d U دو روز معطلی
a few days U چند روزی
Every three days . U سه روز درمیان
One of these days . U همین روزها
It took us four days to get there . U چهار روزکشید تا آنجا رسیدیم
the days of old U روزگار پیشین
an a days U یک روز در میان
days U یوم
days U روز
every three days U سه روزیکبار
in the days of U در روزگار
in the days of U درایام
one of these days U دراینده نزدیک
in the next few days U درهمین چند روزه
in these latter days U در این روزگاراخر
one or two days U یکی دو روز
nine days wonder U چیزی که جند صباحی تازگی داردو پس از ان زودفراموش میشود
Things are going well for me these days . U وضع من این روزها میزان است
flag days U روزهای مناسب یا نامناسب برای حرکات موتوری
Midsummer Days U جشن 42 ژوئن
Midsummer's Days U جشن 42 ژوئن
I will be staying a few days U من میخواهم چند روزی بمانم.
days on end U چند روز متوالی
within three days of demand U در طی سه روز پس از تقاضا
pay-days U روز پرداخت حقوق
I will be staying a few days U من میخواهم یک هفته بمانم.
appointed days U وعده های ملاقات
appointed days U تاریخ ها
Does it have to be today (of all days)? U این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
today of all days U از همه روزها امروز [باید باشد]
today of all days U مخصوصا امروز
somebody's days are numbered <idiom> U نومید بودن کسی در موقعیتی
somebody's days are numbered <idiom> U فوت کردن کسی
somebody's days are numbered <idiom> U از کار اخراج شدن کسی
His days are numbered. <idiom> U زمان فوت کردنش نزدیک است.
appointed days U قرار های ملاقات
One of these fin days . U انشاء الله یکی از این روزها ( قول آینده )
i stayed there for days U سه روز انجا ماندم
Their birthdays are four days apart. U روز تولد شان چهار روز با هم فاصله دارد
During the past few days. U طی چند روز گذشته
gang days U روزهایی که بمصلامیروندومناجات جمعی میخوانند
young days U جوانی
One hardly ever sees him these days. U اینروزها کم پیداست
ember days U روزهای روزه ودعا
To be counting the days . U روز شماری کردن
to end one's days U مردن
The days are getting shorter now . U روزها دارند کوتاه می شوند
It was customary in the old days that. . . U درگذشته رسم بر این بود که ...
dog days U چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
She has known better days in her youth . U معلومه که در جوانی وضعش بهتر بوده
I want to take a couple of days off . U یک ردوروز مرخصی می خواهم
running days U ایام هفته
dog days U ایام بین اول ژوئیه تا اول سپتامبر که هوا بسیار گرم است
salad days U ایام جوانی وبی تجربگی
settling days U روزهای مشخص تصفیه حسابها در بورس
man days U نفر در روز
to sighfor lost days U افسوس روزهای تلف شده راخوردن
the days of woman's state of U discharge menstrual fromthe "pureness" طهر
I don't socialize much these days. U این روزها من با مردم خیلی رفت و آمد ندارم.
Every other day . On alternate days . U یکروز درمیان
days sight draft U برات دیداری 06 روزه
His departure has been postponed for two days. U حرکت او [مرد] دو روز به تاخیر افتاد.
We suffered hunger for a few days . U چند روز گرسنگی کشیدیم
In times past . In olden days . U درروزگاران قدیم
Cash is in short supply these days . U از حقوق ماهانه ام کم کنید
He is expected to arrive in acople of days. U فردا پ؟ فردا قرار است بیاید
My shoes stretched after wearing them for a couple of days . پس از چند روز پوشیدن، کفشهایم گشاد شدند.
After a few days out of the office it always takes me a while to get into gear when I come back. U بعد از چند روز دور بودن از دفتر همیشه مدتی زمان می برد تا پس از بازگشت دوباره سر رشته امور را به دست بیاورم.
I am inundated with work . I am up to my eyes . I am overly occupied these days. U اینروزها سرم خیلی شلوغ است
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com