Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
data set ready
U
امادگی مجموعه داده ها
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
data terminal ready
U
امادگی ترمینال داده
Other Matches
get ready
<idiom>
U
آماده شدن از
ready
U
حاضر به کار
ready
U
قبضه حاضر
ready
U
حاضربه تیر حاضر باشید
ready
U
خط وط ارتباطی یا وسایلی که منتظر دستیابی داده است
ready
U
که منتظر است تا قابل استفاده شود
Since you are not ready ...
U
چونکه هنوز آماده نیستی...
ready for use
U
اماده مصرف
Are you ready to go?
U
حاضرید برویم ؟
As you are not ready ...
U
چونکه هنوز آماده نیستی...
ready for use
U
اماده بهره برداری
When will they be ready?
U
چه وقت آنها حاضر میشود؟
ready
U
اماده
ready
U
مهیا کردن حاضر کردن
get ready
U
اماده شدن حاضر کردن
get ready
U
حاضر شدن
get ready
U
حاضر کردن یا شدن
ready
U
مناسب برای استفاده از یا فروش .
ready use
U
اماده مصرف
ready use
U
دم دستی
ready
U
اماده کردن
get ready
U
اماده کردن
ready money
U
پول موجود
ready money
U
پول نقد
combat ready
U
اماده به رزم
combat ready
U
دارای امادگی رزمی
I am always ready to help my friends.
U
همیشه حاضرم بدوستانم کمک کنم
ready witted
U
بافراست
ready missile
U
موشک حاضر به پرتاب روی سکوی اتش
ready-made
U
اماده
ready made
U
اماده
ready money
U
پول فراهم شده
ready position
U
حالت حاضر به تیر
ready to die
U
اماده برای مرگ
ready to die
U
اماده مردن
ready wit
U
حاضر جوابی
ready service
U
اماده به استفاده فوری
ready witted
U
تیز هوش
ready for duty
U
اماده انجام وفیفه
ready room
U
اطاق توجیه
ready reservist
U
جزو احتیاط اماده به خدمت
ready reserve
U
ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
ready reckoner
U
کتابچه یاجدولی که حسابهای عمل شده واماده دران موجوداست
ready service
U
اماده به کار
ready rack
U
قفسه مهمات حاضر برای تیراندازی
ready position
U
وضعیت حاضربه حرکت هلیکوپتر
ready position
U
حاضربه تیراندازی
I am ready to compromise.
U
کارها روبراه است
He has a ready pen.
U
قلم شیوا وروانی دارد
not operationally ready
U
غیر اماده ازنظر عملیاتی
not operationally ready
U
از کار افتاده
mission ready
U
اماده پرواز
mission ready
U
هواپیمای اماده برای پرواز
rough and ready
U
سریع العمل
rough and ready
U
خشن
what a ready welcome i found!
U
چه حسن استقبالی از من کردند !
make ready
U
اماده شدن حاضر کردن
mission ready
U
اعلام امادگی هواپیما برای پرواز
make ready
U
حاضر شدن
make ready
U
اماده کردن
he is ready at excuses
U
اماده است
he is ready at excuses
U
برای بهانه انگیزی
dinner is ready
U
است
operationally ready
U
حاضر به کار
operationally ready
U
حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
ready line
U
صف پشت خط اتش
rough and ready
<idiom>
U
زبروخشن ولی موثر
Please have my bill ready.
لطفا صورتحسابم را آماده کنید.
ready line
U
خط انتظار
operationally ready
U
حاضر به عملیات
ready for operation
U
اماده کار
dinner is ready
U
ناهاراماده
ready for duty
U
اماده خدمت
ready acceptance
U
حسن قبول
ready cap
U
حالت انتظار هواپیمای جنگنده برای پرواز
ready for duty
U
اماده کار
ready for assembly
U
اماده جهت نصب
ready for cinnection to the mains
U
اماده جهت اتصال به شبکه
ready mixed concrete
U
بتن اماده
ready mixed paints
U
رنگهای مخلوط اماده
ready solubility in water
U
امادگی برای زودحل شدن دراب
to stand ready to
[+ verb]
U
آماده بودن برای
Get ready for the journey(trip)
U
برای مسافرت حاضر شو
To prepare something. To get somethings ready.
U
چیزی را حاضر کردن
Cash . Ready money .
U
وجه نقد
ready-mix truck
U
کامیون بتون مخلوط کن
[ساخت و ساختمان]
[حمل و نقل]
ready-mix truck
U
تراک میکسر
[ساخت و ساختمان]
[حمل و نقل]
ready-mix truck
U
کامیون مخلوط کن
[ساخت و ساختمان]
[حمل و نقل]
ready to pay at any moment
U
دست به کیسه
to stand ready for
[+ noun]
U
آماده بودن برای
to give a ready consent
U
رضایت دادن
to give a ready consent
U
بی درنگ رضایت دادن
camera ready copy
U
کپی اماده تکثیر
to give a ready consent
U
زود
heat ready indicator
U
چراغتعینگرما
army ready material program
U
برنامه بهبود امادگی رزمی اماد
data
U
دادههای اماری
known data
U
عناصر معلوم
known data
U
عناصر تیرمعلوم
data value
U
مقدار داده
data name
U
نام داده
data
U
مختصات
data
U
سوابق عناصر داده ها
data
U
اطلاعات
data
U
داده ها
data
U
داده
data
U
سوابق دانسته ها
data
U
ارقام
t data
U
دادههای ازمون
data
U
مفروضات
data structure
U
ساختمان داده ها
data structure
U
ساختار داده ها
data sharing
U
اشتراک داده
data sheet
U
ورق داده ها صفحه داده ها
data transmission
U
ارسال داده
data set name
U
نام مجموعه داده ها
data transmission
U
مخابره داده
data structures
U
ساختارهای داده
data table
U
جدول داده ها
data set
U
ترتیب داده
data terminal
U
ترمینال داده
data transfer
U
انتقال داده ها
data sheet
U
برگ داده ها
data transceiver
U
دستگاه مبادله اطلاعات دستگاه گیرنده و فرستنده اطلاعات کامپیوتری
data transducer
U
مبدل داده ها
data structure
U
ساخت داده ها
data strike
U
چاهک داده ها
data stream
U
مسیل یا نهر داده
data stream
U
سیر داده
data statement
U
حکم دادهای
data source
U
منبع داده
data tablet
U
یک وسیله ورودی دستی برای صفحه نمایش گرافیکی صفحه داده دهی
data termianl
U
پایانه دادهای
data set
U
مجموعه داده ها
data plotter
U
رسام داده ها
data packet
U
نرم افزاری که حاوی یک رشته بررسی خطا میباشد
data packet
U
منبع ارسال سری داده در یک بسته
data origination
U
سر منشاء داده ها
data origination
U
سرچشمه داده ها
data origination
U
اساس داده
data processor
U
پردازنده داده ها
data point
U
نقطه داده
data preparation
U
داده امایی
data protection
U
حفافت داده ها
data pulse
U
ضربان داده
data processor
U
داده پرداز
data word
U
کلمه داده
data privacy
U
محرمانه بودن داده ها
data preparation
U
امایش داده ها اماده سازی داده مهیاسازی داده ها
data preparation
U
امایش داده ها
data transmission
U
مخابره داده ها
data plotter
U
رسم کننده داده ها
data rate
U
نرخ
data redundancy
U
زائد بودن داده ها
data rate
U
میزان داده
data register
U
ثبات داده ها
data retrieval
U
بازیابی داده ها
data scope
U
یک دستگاه مخصوص نمایش که کانال ارتباطات داده راکنترل نموده و محتوای اطلاعات منتقل شده روی ان را نمایش میدهد
data section
U
بخش داده ها
data security
U
امنیت داده ها
data redundancy
U
حشو داده ها
data reduction
U
تقلیل داده ها کاهش داده ها
data record
U
رکورد داده ها
data recorder
U
داده نگار
data recorder
U
ضباط داده ها
data recording
U
داده نگاری
data recording
U
ضبط داده ها
data reduction
U
داده کاهی
data reduction
U
تقلیل داده ها
data set
U
دادگان
restricted data
U
اطلاعات طبقه بندی شده
replot data
U
عناصر دوباره بردن هدفها
received data
U
داده دریافت شده
raw data
U
داده خام
raw data
U
ارقام خام
raw data
U
دادههای اولیه
raw data
U
دادههای خام
quantitative data
U
دادههای کمی
qualitative data
U
دادههای کیفی
output data
U
داده خروجی
original data
U
داده اصلی
ordnance data
U
اطلاعات مربوط به جنگ افزارو مهمات
sample data
U
داده نمونه
biographical data
U
دادههای زندگینامهای
hunger for data
U
میل شدید به داده ها
data panel
U
دکمهاطلاعات
data hold
U
ذخیرهاطلاعات
transmitted data
U
دادههای ارسال شده
transmitted data
U
دادههای مخابره شده
transaction data
U
دادههای تراکنشی
tidal data
U
دادههای کشندی
test data
U
دادههای ازمایشی
test data
U
دادههای ازماینده
technical data
U
عوامل فنی
technical data
U
اطلاعات فنی
symbolic data
U
داده سمبلیک
source data
U
دادههای منبع
serial data
U
داده سری
ordinal data
U
داده ترتیبی یا وصفی
objective data
U
دادههای واقعی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com