English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
cross-country skier U اسکیبازرویچمن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cross country U درسرتاسرمزرعه ورزشهای میدانی وصحرایی
cross-country U دو صحرانوردی
cross country U خارج از جاده وشارع اصلی در فضاهای بازدهات صحرایی
cross country U میان بر
cross country U خارج از جاده
cross country mill U نورد چلیپایی
cross country mobility U قابلیت حرکت چلیپایی
cross-country ski U اسکیرویچمن
We planned to do a cross-country trip in the US, but our parents ruled that out/vetoed it. U ما برنامه ریختیم سفری سرتاسری در ایالات متحده بکنیم اما پدر و مادرمان جلویمان را گرفتند [مخالفت کردند ] .
skier U اسکی باز
alpine skier U اسکیبازرویبرف
water skier U اسکی باز روی اب
cross way=cross road U چهارراه
in this country <adv.> U در اینجا
country U دیار
in the country U درییلاق
old country U وطن اصلی مهاجرین امریکایی
in the country U در حومه شهر
in this country <adv.> U در این کشور
up country U ییلاقی
US (country) U کشورآمریکاStates Unilted
country U کشور
up country U نواحی داخل کشور
the country is ours U کشور مال ما است
country U بیرون شهر دهات
country U ییلاق
country U مملکت
one country or another U این یا یک کشور دیگری
p was restored in the country U کشورامن شد
traitor to one's country U خائن به کشور
traitor to one's country U وطن فروش
country-and-western U رجوع شود به music country
country seat U خانهی اربابی
country seat U خانهی بزرگ روستایی
country seats U خانهی بزرگ روستایی
to bleed for one's country U برای میهن خود خون دادن
mother country U کشور اصلی
country life U زندگی روشنایی
country man U هم میهن
country of origin U کشور مبداء
country party U حزب هواخواه پیشرفت فلاحتی
country side U بیرون شهر حومه شهر
country teams U تیمهای اعزامی به کشورها
to export something [from / to a country] U صادر کردن [به یا از کشوری]
country town U شهرستان
country file U را برای کشورهای مختلف تعریف میکند
country file U فایلی در سیستم که پارامترها
mother country U میهن
country dancing U نوعیرقص
country house U خانهروستایی
Turkey (country) U ترکیه
country court U دادگاه بخش
best governed country U کشوری که بهترین طرزحکومت رادارد
broken country U زمین مضرس
broken country U زمین دوعارضه
country seats U خانهی اربابی
To smuggle in to ( out of ) a country . U جنسی را بداخل ( بخارج ) کشور قاچاق کردن
the youth of the country U جوانان کشور
natire country U میهن
forwarding country U کشور فرستنده
host country U کشور میزبان
home country U محل تولید
tropical country U گرمسیر
home country U کشور اصلی
country clubs U باشگاه خارج از شهر
bordering country U کشور همسایه
country club U باشگاه ورزشی وتفریحی
bordering country U ملت همسایه
country club U باشگاه خارج از شهر
country clubs U باشگاه ورزشی وتفریحی
airspace [over a country] U فضای هوایی [در کشوری]
native country U وطن
donner country U کشوربخشنده
north country U انگلستان شمالی
native country U میهن
the talnet of the country U مردم با استعداد کشور
self supporting country U کشور خود کفا
self supporting country U کشوری که از جهات مختلف به خودمتکی و از خارج بی نیازباشد
self supporting country U کشور متکی به خود
rough country U سرزمین ناهموار
donee country U کشور کمک گیرنده
rough country U تپه ماهور
rolling country U زمین پوشیده
p was restored in the country U ارامش درکشوربرقرارشد
donner country U کشور کمک کننده
open country U زمین باز
fenow country men U هم میهن
The route runs across this country. U خط مسیر از این کشور می گذرد.
They have seized ( dominated) the country. U مملکت را قبضه کرده اند
country cover diagram U دیاگرام نشان دهنده اجرای عکاسی هوایی در هر کشور دیاگرام پوشش عکاسی هوایی در سطح کشور
To drag a country into war . U کشوری را بجنگ کشیدن ( غالبا" بصورت جنگ تحمیلی )
small country town U شهرستان کوچک
to mandate a territory to a country U منطقه ای را تحت قیمومت کشوری درآوردن
neighbouring country [British E] U کشور همسایه
this country breeds poets U این کشورشاعر می پرورد
neighbouring country [British E] U ملت همسایه
to face a serious problem for the country U مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
west country whipping U بست غربی
to face a serious problem for the country U روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
labor rich country U کشور با نیروی کار فراوان
bourse [in a non-English-speaking country] U بورس اوراق بهادار
bourse [in a non-English-speaking country] U بورس سهام
to raise big problems for the country U روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
He laid down his life in the service of his country . U عمرش را درراه خدمت به وطن صرف کرد
The country has recalled its ambassador from Indonesia. U این کشور سفیر خود را از اندونزی فراخواند.
to raise big problems for the country U مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
cross tell U خبر دادن
st.g's cross U چلیپایی که ازدوخطقرمزدرست شده باشد
cross tell U پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
cross over U همگذری
cross U عبوردادن
cross out U قلم زدن
cross over U درو از عقب
to take the cross U صلیب بدوش گرفتن
on the cross U بطوراریب
to cross self U با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
cross U قلم کشیدن بروی
cross U حرکت سمتی
cross U حدوسط ممزوج
cross U ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross U متقاطع
cross U عرضی
cross U پیوندی
cross U علامت ضربدر یاباضافه
cross U چلیپا
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross U عبور کردن
cross U خط بطلان کشیدن بر
cross U گذشتن
cross U نادرستی
cross U مصادف شدن با
cross U تقلب
cross U دورگه کردن
cross U اختلاف مرافعه
cross U پیوندزدن کج خلقی کردن
cross U دورگه
cross U تقاطع
cross U خاج
cross U صلیب
cross U خلاف میل کسی رفتار کردن
cross U علامت ضربدر در نقشه کشی
cross U روبروشدن قطع کردن
cross (something) out <idiom> U حذف کردن یاخط کشیدن روی چیزی
cross U قطع کردن متقاطع کردن
to be cross about something U دلخور بودن از چیزی
cross U سانتر کردن
cross wise U صلیب وار
Lantern-cross U صلیب سنگی
cross fire U اتش متقاطع
cross-window U [پنجره ای با جرز عمودی میان قسمت هایش به شکل صلیب]
dedication cross U صلیب مقدس
high cross U [صلیب سنگی دوره آنگلوساکسون]
cross-wing U [بال های پیوسته در تالار خانه های قرون وسطایی]
invention of the cross U جشن یافتن صلیب
inverted cross U بالانس صلیب
cross product U ضرب خارجی [ریاضی]
Latin cross U صلیب رومی
Don't be cross with me. U از من دلخور نباش.
geneva cross U صلیب سرخ
cyclo cross U مسابقه دوچرخه درمسیرهای شیبدار و ناهموار
cross word U جدول لغز
cross word U جدول معمائی
cross product U ضرب برداری [ریاضی]
pectoral cross U صلیب سینه
greek cross U صلیب یا چلیپای یونانی بدین شکل +
cross that bridge when you come to it <idiom> U [به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
cross wise U چلیپایی ضربدری
line cross U تقاطع خط
cross wires U سیمهای متقاطع
cross talk U تداخل صحبت
cross talk U تداخل صدا در اثرنزدیکی دو فرستنده
cross talk U القاء
cross talk U تداخل صداها در تلفن
cross swords U دست و پنجه نرم کردن
cross support U نگهداشتن بدن بحالت صلیب
cross stroke U فشار روی پا برای ازدیادسرعت یا چرخش
cross stay U بست چلیپا
cross stay U تقویت صلیبی
cross slide U کشوی لغزنده عرضی
cross servicing U خدمات جنبی یا جانبی خدمات چند جانبه
cross section U سطح مقطع عرضی
cross talk U تداخل صدا
cross wind U باد جانبی
cross weight U وزن ناخالص
cross stitch U بخیه دوزی بچپ وراست
cross wall U دیوار پلهای عرضی
cross wall U دیوار همبر
cross voting U رای دادن دوطرف مخالف برای همدیگر
cross vault U طاق چهاربخش
cross validation U وارسی اعتبار
cross tree U رابط عرضی دکلها
cross traverse U تراورس عرضی
cross trail U جاده سرتاسری عرضی در منطقه
cross trail U جاده عرضی
cross tip U پیچ گوشتی چهارسو چارشاخه
cross thrust U تراست ناخالص
cross section U رویه برش
cross a bridge before one comes to it <idiom> U درمورد مشکلی قبل از حادثه فکرکردن
criss-cross U به طور ضربدر
criss-cross U یکوری
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com