Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
critical point
U
نقطه بحرانی
critical point
U
نقطه مهم و برجسته زمین نقاط حیاتی و مهم زمین
critical point
U
نقطه فرود در پرش با اسکی
critical point
U
نقطه بحرانی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
thermal critical point
U
نقطه تبدیل حرارتی
thermal critical point
U
نقطه توقف
thermal critical point
U
نقطه ی بحرانی حرارتی
Other Matches
critical
U
وخیم
critical
U
خطرناک
critical
U
وخیم انتقادی قابل تامل
critical
U
واقع درمرحله انتقال
self critical
U
انتقاد کننده از خود
critical value
U
ارزش بحرانی
critical
U
انتقادی
critical
U
حیاتی بحرانی
critical
U
بحرانی
critical
U
وخیم نکوهشی
critical
U
منتقدانه
critical
U
شاخص
critical
U
حساس
critical
U
مهم
critical materials
U
اقلام حیاتی و مهم
critical amplification
U
تقویت بحرانی
critical angle
U
زاویه بحرانی
critical mass
U
جرم بحرانی
critical mass
U
توده حساس
critical mass
U
توده مهم
critical magnitude
U
اندازه بحرانی
critical limit
U
حد بحرانی
critical item
U
اقلام حیاتی اقلام مهم
critical item
U
اماد حساس
critical materials
U
تجهیزات مهم
critical path
U
مسیربحرانی
critical pressure
U
فشار بحرانی
critical position
U
پوزیسیون حساس
critical pollution
U
الودگی بحرانی
critical activity
U
فعالیت بحرانی
critical altitude
U
ارتفاعی که از ان بالاتر کاردستگاهها مختل میشود
critical altitude
U
ارتفاع بحرانی
critical period
U
دوره شاخص
critical period
U
دوره بحرانی
critical path
U
مسیر بحرانی
critical isotherm
U
منحنی هم دمای بحرانی
critical isotherm
U
هم دمای بحرانی
critical intelligence
U
اطلاعات حیاتی
critical engine
U
موتوری که از کارافتادن یانقص ان تاثیر زیادی درعملکرد هواپیما خواهد داشت
critical depth
U
عمق بحرانی
critical density
U
چگالی بحرانی
critical deformation
U
تغییر شکل بحرانی
critical date
U
مدت زمان بحرانی
critical damping
U
میرائی بحرانی
critical damping
U
میرائی اپریودیک
critical damping
U
خفیدگی بحرانی
critical current
U
شدت بحرانی
critical coupling
U
کوپلاژ بحرانی پیوست بحرانی
critical error
U
خطایی که پردازش کامپیوتر را با شکل مواجه میکند یا متوقف میکند
critical facility
U
تاسیسات حساس
critical height
U
بلندی بحرانی
critical height
U
ارتفاع بحرانی
critical area
U
ناحیه بحرانی
critical assembly
U
ترتیب بحرانی
critical concentration
U
میزان تمرکز بحرانی
critical frequency
U
فرکانس بحرانی
critical frequency
U
فرکانس مرزی
critical frequency
U
فرکانس متنافر با فرکانس طبیعی تیغه
critical flow
U
جریان بحرانی
critical facility
U
تاسیسات حیاتی قسمت حیاتی
critical coupling
U
تزویج بحرانی
Critical Regonalism
U
منطقه ی بحرانی
critical temperature
U
دمای بحرانی
critical temperature
U
درجه حرارت بحرانی
mission critical
U
برنامه نرم افزاری ه بدون آن شرکت شما کار نمی:ند
critical intelligence
U
اطلاعات مهم
critical valve
U
مقدار بحرانی
critical velocity
U
سرعت بحرانی
critical values
U
مقادیر شاخص
critical region
U
منطقه بحرانی
critical region
U
ناحیه شاخص
critical resistance
U
مقدار مقاومت بحرانی
critical resistance
U
مقاومت بحرانی
critical speed
U
سرعت بحرانی
mission critical
U
که شرکت شما به آن بستگی دارد
critical ratio
U
بهر شاخص
critical region
U
ناحیه بحرانی
point-to-point connection
U
اتصال نقطه به نقطه
point to point line
U
خط نقطه به نقطه
point to point network
U
شبکه نقطه به نقطه
critical grid voltage
U
ولتاژ بحرانی شبکه
critical grid bias
U
ولتاژ بایاس بحرانی شبکه
critical grid current
U
جریان بحرانی شبکه
critical grid current
U
جریان احتراق شبکه ولتاژ احتراق شبکه
critical grid current
U
شدت بحرانی شبکه
critical anode distance
U
فاصله بحرانی اندی
critical flicker frequency
U
بسامد شاخص در سوسو زدن
critical cooling rate
U
میزان سرد کنندگی بحرانی
critical degree of polymerization
U
درجه بحرانی بسپارش
critical angle of attack
U
زاویه حمله
critical angle of attack
U
زاویه بین محور طولی هواپیما و جهت جریان نسبی هوا
critical backing pressure
U
فشار حد خلاء بحرانی
critical angle of attack
U
زاویه حمله بحرانی
critical heat flux
U
چگالی جریان شبکه
critical heat flux
U
شارحرارتی بحرانی
critical path analysis
U
تحلیل مسیر بحرانی
critical path analysis
U
تعریف کارها و زمانی که هر یک نیاز دارند تابه اهداف خود برسند و نیز PERT
critical path analysis
U
منبعی که در هر زمان فقط توسط یک پردازنده قابل استفاده است
critical path analysis
U
استفاده از بررسیهای هر مرحله بحرانی یک پروژه بزرگ برای کمک به گروه مدیریت
critical path method
U
سی پی ام
critical raynold's number
U
عددی رینولدی که در ان تغییرات قابل توجهی از قبیل تبدیل جریان اشفته یا کاهش ناگهانی پسا صورت میگیرد
critical molecular mass
U
جرم مولکولی بحرانی
critical mach number
U
عدد ماخی که در ان جریانهای شتابدار اطراف یک جسم دربعضی نقاط رفته رفته به سرعتهای مافوق صوت میرسند
critical voltage parabola
U
شلجمی مقدار ولت قطع
critical wave legth
U
طول موج بحرانی
critical build up resistance
U
مقاومت بحرانی برای تحریک خودی
critical infinte cylinder
U
قطر بحرانی استوانه
critical incidents technique
U
شیوه رویدادهای شاخص
critical closing speed
U
سرعت بحرانی پایین
critical path method
U
روش مسیر بحرانی
critical heat flux ratio
U
نسبت شار حرارتی بحرانی
Things are coming to a critical juncture .
U
کارها دارد بجاهای با ریک می کشد
These talks are crucial
[critical]
to the future of the peace process.
U
این مذاکرات برای آینده روند صلح بسیار مهم
[حیاتی]
هستند.
0.42
[zero point four two]
[zero point forty-two]
[forty-two hundreths]
U
صفر ممیز چهار دو
[ریاضی]
off to a point
U
باریک شده نوک پیدامیکند
zero point
U
نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
zero point
U
نقطه صفر
way point
U
ایستگاههای هوایی ایستگاههای اصلی عملیات هوانوردی
not to point
U
بیرون از موضوع
try for point
U
تلاش برای کسب امتیاز
to the point
U
بجا
to the point
U
مربوط بموضوع
not to the point
U
خارج از موضوع
on the point of going
U
در شرف رفتن
near point
U
نقطه نزدیک
not to point
U
پرت بیجا
let point
U
امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
point
U
نقطه
three point
U
فن 3 امتیازی کشتی
far point
U
برد بینایی
to come to a point
U
بنوک رسیدن
point to point
U
1-اتصال مستقیم بین دو وسیله . 2-شبکه ارتباطی که در آن هر گره مستقیما به سایر گره ها وصل هستند
point to point
U
را پشتیبانی میکند و برای تامین ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه ICPIFP به کار می رود
point to point
U
پروتکلی که اتصال شبکه آسنکرون
point to point
U
نقطه به نقطه
in point
U
در خور
in point
U
بجا
in point
U
مناسب
point four
U
رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
point four
U
چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
point four
U
اصل چهار
off the point
U
بطور بی ربط
off the point
U
بطور نامربوط
off the point
U
بدون اینکه وابستگی داشته باشد
to come to a point
U
باریک شدن
beside the point
<idiom>
U
مسائل حاشیهای
point
U
مرکز راس حد
point
U
محل
point
U
دماغه
point
U
نقطه نوک
point
U
نقطه گذاری کردن
point
U
حد
point
U
جهت مرحله
point
U
محل مرکز
point
U
مقصود
point
U
اصل
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
point
U
سب زدن به دایرههای مختلف هدف از 01 به پایین
point
U
باریک کردن
point
U
نقط های که تقسیم بین بیتهای عدد کامل و بخش کسری آنرا از عدد دودویی نشان میدهد
point
U
درصد
come to the point
<idiom>
U
به نکتهاصلی رسیدن
point out
<idiom>
U
توضیح دادن
point
U
نشان دادن
to point to something
U
به چیزی اشاره کردن
the point is
U
اصل مطلب این است
point
U
پوینت
point
U
محل یا موقعیت
point
U
نشان میدهد
point
U
که تقسیم بین واحد کامل و بخش کسری آنها
point
U
نقط ه
point
U
نقط های در تخته مدار یا در نرم افزار که به مهندس امکان بررسی سیگنال یا داده را میدهد
point
U
قطبهای باطری یاپلاتین
point
U
نوکدار کردن
point
U
گوشه دارکردن
point
U
تیزکردن
point
U
پایان
point
U
مرحله قله
point
U
مسیر
point
U
هدف
point
U
نمره درس پوان
point
U
درجه امتیاز بازی
point
U
جهت
point
U
موضوع
point
U
ماده اصل
point
U
نکته
point
U
سر
point
U
نوک
point
U
نوک گذاشتن
point
U
خاطر نشان کردن
point
U
به سمت متوجه کردن
point
U
نشانه روی کردن
point
U
هدف گیری کردن
point
U
رسد نوک
point
U
راس
point
U
امتیاز
point
U
اشاره کردن
point
U
نقطه گذاری کردن ممیز
point
U
متوجه ساختن
to let it get to that point
U
اجازه دادن که به آنجا
[موقعیتی]
برسد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com