Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
country court
U
دادگاه بخش
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
country
U
کشور
in this country
<adv.>
U
در این کشور
US (country)
U
کشورآمریکاStates Unilted
up country
U
نواحی داخل کشور
up country
U
ییلاقی
in this country
<adv.>
U
در اینجا
in the country
U
درییلاق
in the country
U
در حومه شهر
country
U
ییلاق
one country or another
U
این یا یک کشور دیگری
country
U
بیرون شهر دهات
country
U
دیار
old country
U
وطن اصلی مهاجرین امریکایی
the country is ours
U
کشور مال ما است
country
U
مملکت
country town
U
شهرستان
the youth of the country
U
جوانان کشور
to bleed for one's country
U
برای میهن خود خون دادن
donee country
U
کشور کمک گیرنده
donner country
U
کشور کمک کننده
donner country
U
کشوربخشنده
cross country
U
خارج از جاده
cross country
U
میان بر
tropical country
U
گرمسیر
cross country
U
درسرتاسرمزرعه ورزشهای میدانی وصحرایی
to export something
[from / to a country]
U
صادر کردن
[به یا از کشوری]
the talnet of the country
U
مردم با استعداد کشور
cross country
U
خارج از جاده وشارع اصلی در فضاهای بازدهات صحرایی
traitor to one's country
U
خائن به کشور
forwarding country
U
کشور فرستنده
open country
U
زمین باز
country-and-western
U
رجوع شود به music country
country seats
U
خانهی اربابی
country seats
U
خانهی بزرگ روستایی
country seat
U
خانهی اربابی
country seat
U
خانهی بزرگ روستایی
natire country
U
میهن
native country
U
وطن
native country
U
میهن
p was restored in the country
U
کشورامن شد
p was restored in the country
U
ارامش درکشوربرقرارشد
traitor to one's country
U
وطن فروش
To smuggle in to ( out of ) a country .
U
جنسی را بداخل ( بخارج ) کشور قاچاق کردن
Turkey (country)
U
ترکیه
home country
U
کشور اصلی
home country
U
محل تولید
host country
U
کشور میزبان
country house
U
خانهروستایی
country dancing
U
نوعیرقص
north country
U
انگلستان شمالی
country club
U
باشگاه ورزشی وتفریحی
best governed country
U
کشوری که بهترین طرزحکومت رادارد
broken country
U
زمین مضرس
broken country
U
زمین دوعارضه
bordering country
U
ملت همسایه
bordering country
U
کشور همسایه
country file
U
فایلی در سیستم که پارامترها
country file
U
را برای کشورهای مختلف تعریف میکند
country life
U
زندگی روشنایی
country man
U
هم میهن
country of origin
U
کشور مبداء
airspace
[over a country]
U
فضای هوایی
[در کشوری]
country club
U
باشگاه خارج از شهر
country clubs
U
باشگاه ورزشی وتفریحی
country clubs
U
باشگاه خارج از شهر
mother country
U
کشور اصلی
mother country
U
میهن
cross-country
U
دو صحرانوردی
self supporting country
U
کشوری که از جهات مختلف به خودمتکی و از خارج بی نیازباشد
self supporting country
U
کشور متکی به خود
rough country
U
سرزمین ناهموار
rough country
U
تپه ماهور
rolling country
U
زمین پوشیده
country side
U
بیرون شهر حومه شهر
country party
U
حزب هواخواه پیشرفت فلاحتی
country teams
U
تیمهای اعزامی به کشورها
self supporting country
U
کشور خود کفا
It is for the Court to fix the terms.
[ The terms are a matter for the Court to fix.]
U
این مربوط به دادگاه می شود که شرایط را تعیین کند.
cross country mobility
U
قابلیت حرکت چلیپایی
neighbouring country
[British E]
U
ملت همسایه
this country breeds poets
U
این کشورشاعر می پرورد
The route runs across this country.
U
خط مسیر از این کشور می گذرد.
small country town
U
شهرستان کوچک
labor rich country
U
کشور با نیروی کار فراوان
cross country mill
U
نورد چلیپایی
country cover diagram
U
دیاگرام نشان دهنده اجرای عکاسی هوایی در هر کشور دیاگرام پوشش عکاسی هوایی در سطح کشور
fenow country men
U
هم میهن
cross-country ski
U
اسکیرویچمن
to face a serious problem for the country
U
مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
To drag a country into war .
U
کشوری را بجنگ کشیدن ( غالبا" بصورت جنگ تحمیلی )
to face a serious problem for the country
U
روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
neighbouring country
[British E]
U
کشور همسایه
They have seized ( dominated) the country.
U
مملکت را قبضه کرده اند
to mandate a territory to a country
U
منطقه ای را تحت قیمومت کشوری درآوردن
cross-country skier
U
اسکیبازرویچمن
west country whipping
U
بست غربی
He laid down his life in the service of his country .
U
عمرش را درراه خدمت به وطن صرف کرد
to raise big problems for the country
U
روبرو کردن این کشور با مشکلات زیادی
to raise big problems for the country
U
مواجه کردن این کشور با مشکلات زیادی
The country has recalled its ambassador from Indonesia.
U
این کشور سفیر خود را از اندونزی فراخواند.
bourse
[in a non-English-speaking country]
U
بورس اوراق بهادار
bourse
[in a non-English-speaking country]
U
بورس سهام
We planned to do a cross-country trip in the US, but our parents ruled that out/vetoed it.
U
ما برنامه ریختیم سفری سرتاسری در ایالات متحده بکنیم اما پدر و مادرمان جلویمان را گرفتند
[مخالفت کردند ]
.
out of court
U
داد باخته
court
U
عشق بازی کردن
court
U
دادگاه
court
U
محکمه
out of court
U
محکوم علیه
court
U
دادگاه افهار عشق
court
U
دربار
right court
U
زمین سرویس سمت راست
court
U
حیاط
the court above
U
محکمه بالاتر
court of a
U
محکمه استیناف
to appear before the court
U
در دادگاه ظاهر شدن
court
U
زمین ورزشهای محوطهای
court
U
بارگاه
to take somebody to court
U
کسی را محاکمه کردن
ad court
U
زمین سرویس سمت چپ تنیس
court
U
خواستگاری
squash court
U
زمین بازی اسکواش
superior court
U
دادگاه عالی
the superme court
U
دیوانعالی کشور
volleyball court
U
9 در 81 متر
summary court
U
دادگاه اولیه دادگاه پادگانی
summary court
U
دادگاه بدوی
volleyball court
U
زمین والیبال
traffic court
U
دادگاه ویژه رسیدگی به تخلفات رانندگی
traffic court
U
دادگاه عبور و مرور
trailer court
U
محل استقرار ترایلر بااتاقهای چرخدار متصل به وسائط نقلیه
to put out of court
U
از دستور خارج کردن
to pay court
U
عرض بندی کردن
to court favour
U
توجه و التفات کسی را طلب کردن
superior court
U
دادگاه تمیز
supreme court
U
دیوان عالی کشور
trial court
U
دادگاه رسیدگی به امورموضوعی
supreme court
U
دیوان تمیز
tennis court
U
زمین تنیس
tennis court
U
07/32 در59/01 متر
to put out of court
U
شایسته مطرح کردن ندانستن
court shoe
U
رجوع شود به pump
court style
U
سبک کورت
[دوره جدیدتری از سبک گوتیک شعاع ساز و گوتیک در فرانسه]
contempt of court
U
توهین به دادگاه
[جرم جنایی]
contempt of court
U
اهانت به دادگاه
[جرم جنایی]
base-court
U
حیات بیرونی
ante-court
U
[اولین صحن در خانه های بزرگ]
to bring somebody before the court
[s]
U
کسی را دادگاه بردن
court rug
U
فرش تالاری یا درباری
[این نوع فرش از نفیس ترین و گران ترین فرش ها می باشد و دارای نقش ها و طرح های عالی با نخ ممتاز بوده و فقط بصورت سفارشی برای محل های خاص بافته می شود.]
court division
U
دادگاه
ball is in your court
<idiom>
U
[نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
The ball is in your court.
<idiom>
U
حالا نشان بده که چند مرد حلاجی!
The ball is in your court.
<idiom>
U
حالا نوبت تو است.
court division
U
بخش دادگاه
to have recourse to a court
U
به دادگاه رجوع کردن
[حقوق]
right service court
U
داورسرویسراست
court referee
U
داورزمینبازیسرپوشیده
centre court
U
حیاطمیانی
law court
U
دادگاه قضایی
kangaroo court
U
دادگاه مندرآوردی
kangaroo court
U
دادگاه غیرقانونی
kangaroo court
U
دادگاه پوشالی
court shoes
U
رجوع شود به pump
court of law
U
دادگاه
crown court
U
دادگاهیدر انگلستانو ولز
to apply to a court
U
به دادگاه رجوع کردن
[حقوق]
to settle out of court
U
به توافق رسیدن خارج از دادگاه
kangaroo court
<idiom>
U
hold court
<idiom>
U
همانند شاه وملکه دربین موضوع مورد بحث عمل کردن
High Court
U
دادگاهویژهجرائممهم
out of court settlement
U
توافق بدون محکمه
[حقوق]
half court
U
قسمت سرویس زمین تنیس
court tennis
U
تنیس داخل سالن
court session
U
جلسه دادگاه
court procedure
U
محاکمه
court plume
U
پرهای شتر مرغ که برای ارایش درموی سر بکار برند
court order
U
قرار صادره از دادگاه
court of review
U
دادگاه تجدید نظر
court of record
U
در CL فقط اینگونه محاکم حق صدور حکم جریمه و زندان را دارند
court of record
U
دادگاهی که پرونده و سوابق دعاوی مطروحه را حفظ میکند
court of province
U
دادگاه استان
court of iquiry
U
دادگاه رسیدگی
court of grievances
U
دادگاه مظالم
court of first instance
U
دادگاه بدوی
court of first instance
U
محکمه بدایت
court of first instance
U
دادگاه شهرستان
court yard
U
حیاط
criminal court
U
محکمه جنائی
criminal court
U
عشق بازی کردن
half court
U
زمین سرویس
grenade court
U
میدان تیر یا میدان اموزش پرتاب نارنجک
front court
U
محوطه جلو خط سرویس اسکواش
front court
U
نیمهای که به ان حمله میشود
dut of court
U
ممنوع از اینکه دادگاه بافهارارتش رسیدگی می نماید
district court
U
صلحیه
district court
U
دادگاه بخش
disciplinary court
U
دادگاه انتظامی محکمه اداری
juvenile court
U
دادگاه نوجوانان
disciplinary court
U
محمکه انتظامی
deuce court
U
زمین سرویس سمت راست تنیس
cross court
U
بسمت مخالف زمین در قطر
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com