English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 103 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
convenience store U خواربار فروشی کوچک
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
convenience U اسودگی
convenience U آسودگی
convenience U تسهیلات
convenience U راحتی
marriage of convenience U ازدواج مصلحتی
convenience stores U خواربار فروشی کوچک
marrige of convenience U پیوند با چشم داشت
convenience outlet U پریزتسهیلات
public convenience U توالتعمومی
at your earliest convenience U در اولین فرصت مناسب
marriages of convenience U ازدواج مصلحتی
A marriage of convenience . U ازدواج مصلحتی
convenience foods U غذایی که پختن یا کشیدن آن آسان باشد
convenience foods U خوراک پیش پخته
flag of convenience U پرچم اسایش
flag of convenience U کشتی با پرچم غیر
convenience food U خوراک پیش پخته
flags of convenience U کشتی با پرچم غیر
flags of convenience U پرچم اسایش
convenience food U غذایی که پختن یا کشیدن آن آسان باشد
convenience outlet [American] U پریز [الکترونیک یا مهندسی برق]
store U سیستم ذخیره سیگنال کنترل ارتباطی در کامپیوتر به صورت برنامه
store U ذخیره داده که بعداگ در صورت نیاز مورد استفاده قرار می گیرد
store U حافظه یا بخشی از سیستم کامپیوتری که داده و برنامه برای استفادههای بعدی نگهداری می شوند
store U انباره کردن
in store U موجود
store of value U منبع ارزش
in store U اماده
to store up something U انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
d. store U مغازه بزرگ
in store <idiom> U آماده بوقوع پیوستن
in store U اندوخته
store U می باقی می ماند
store U سیستم ارتباطی پست الکترونیکی که پیام را پیش از ارسال مجدد ذخیره میکند
store U انبار
store U ذخیره
store U ذخیره کردن
store U اندوختن انبار کردن
store U فروشگاه
store U مغازه دکان
store U موجودی
store U ذخیره اندوخته
store U مخزن
store U انباره
store U دکان ذخیره
store U انبارکردن
store U اندوختن
store U دخیره کردن
store U مغازه بزرگ
store U ثباتی درCPU که داده را پیش از پردازش یا جابجایی به محلی از حافظه نگه می دارد
store U انبار ناو
store U ثباتی درCPU که حاوی آدرس محل بعدی دستیابی است
store U واحدی در سیستم کامپیوتری برای ذخیره اطلاعات
store U انبارکردن اندوخته
main store U حافظه رایانه [علوم کامپیوتر]
This way please. store across the street. U بفرمائید از این طرف
The store across the street. U فروشگاه آنطرف خیابان
set store on (by) <idiom> U خواستارنگهداری ،ارزش زیاد داشتن
main store U حافظه کامپیوتر [علوم کامپیوتر]
two level store U انباره دو سطحی
internal store U بخشی از RAM Rom که واحد پردازش مرکزی مستقیما وصل است بدون نیاز به واسط
bonded store U انبار گمرک
capacitor store U انباره خازنی
store room U جای انبار کردن
bonded store U انباری که کالاهای وارداتی در ان نگهداری میشود
store room U انبار
beam store U انبار پرتویی
backing store U انباره پشتیبان
store-rooms U انبار خانگی
store-rooms U انبار
store room U انبار خانگی
store-room U جای انبار کردن
store-rooms U جای انبار کردن
store-room U انبار خانگی
computer store U فروشگاه کامپیوتر
control store U انباره کنترل
external store U انباره خارجی
department store U فروشگاه بزرگ
department store U فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
store and forward U ذخیره و ارسال
store and forward U انبارش و ارسال
sand store U انبار ماسه
pushdown store U انباره پایین فشردنی
permanent store U انباره دائمی
chain store U فروشگاه زنجیری فروشگاههای مشابه متعلق به یک شرکت یا کالا
magnetic store U حافظه یا منبع مغناطیسی
local store U ذخیره محلی
general store U فروشگاهی که همه نوع جنسی در ان یافت میشود ولی قسمت بندی نشده
store-room U انبار
grocery store [American E] U خواربار فروشی
grocery store [American E] U بقالی
You name it , they have it in thes department store. U هر چه تو بگویی دراین فروشگاه می فروشند ( دارند )
voice store and forward U ذخیره و ارسال صدا
ten cent store U فروشگاه دارای کالاهای ارزان
magnetic tape store U منبع یا حافظه نوارمغناطیسی
to set no great store by U قیمتی ندانستن
I wonder what lies in store for me in the future. U من دوست داشتم بدانم که برای من در آینده چه پیش می آید.
to check out that new clothing store U نگاهی به آن فروشگاه لباس تازه انداختن
commissary store annex U شعبه فروشگاه مواد غذایی پادگان
to set no great store by U مهم ندانستن
I walked past the shop ( store ) . U از جلوی فروشگاه گذشتم
Plants store up the sun's energy. U گیاهان انرژی خورشید را ذخیره میکنند.
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com